شمارهٔ ۸ - فی مدح المولی الاعظم السعید الشهید شمس الحق و الدین محمود صاین قاضی طاب مثواه
چون درآئی بشکر خنده شکر آب شود
ور تکلم کنی از شرم گهر آب شود
ساکن منظر چشمم که جهان بین من اوست
پیش روی تو بهنگام نظر آب شود
گر بریزم قدح دیده زمین نم گیرد
ور برآرم نفس از سینه حجر آب شود
شب مهتاب ز سوز دل پر آتش من
شمع کافوری شب تاب قمر آب شود
مهر کو چشم و چراغ فلکش می خوانند
از تف آه منش پیه بصر آب شود
چون ببیند بگه آنک در آئی بسخن
شکر تنگ ترا تنگ شکر آب شود
صبحدم بیتو نخواهم که بر آرم نفسی
که اگر دم بزنم شمع سحر آب شود
مژه چون مدخل منظوم سرشکم خواند
مردم دیده ی سیاره شمر آب شود
از چه رو لعبت عمّانی چشمم هر دم
جامه ی موج برون آرد و در آب شود
پیش تیغ ستمت خشت دو سر خون گرید
نزد پیکان غمت تیر سپر آب شود
چون فروزنده شود روی تو ورای وزیر
از حیا چشمه ی رخشنده ی خور آب شود
شمس گردون معالی که ز تاب سخطش
کوه آهن دل زرّینه کمر آب شود
گوهر از آب شود حاصل و گاه غضبش
در دل تنگ صدف بار دگر آب شود
موج دریای کفش چون متلاطم گردد
میغ را چون گهر تیغ مقر آب شود
ایکه چون یاد سنان تو کند مادر دهر
نطفه از سهم در اصلاب پدر آب شود
چون بوصف کف و کلک تو حدیثی رانم
بحر در خوی فتد و لؤلؤ تر آب شود
قرص خود بر طبق چرخی سیمین سپهر
ز آتش طبع تو چون قرصه ی زر آب شود
دل فردوس بخندد ز نسیم کرمت
وز مهابت بر قهر تو سقر آب شود
پیر فرتوت جهاندیده ی گردون از سهم
پیش شمشیر تو در سنّ کبر آب شود
بگه کینه چو از قله برافرازی تیغ
کوه را ز آتش خشم تو جگر آب شود
اختر از بارقه ی طبع تو اخگر گردد
خرد از ذهن تو در باب هنر آب شود
ره نوردان محیط فلک سر زده را
چون عطای تو زند موج ممر آب شود
خصم تر دامن بی آب ترا گاه گریز
بسکه چون ابر کند گریه مفر آب شود
چون کنم یاد لب خنجر گیتی سوزت
آتش خاطرم از بیم خطر آب شود
قاف کو دایره ی مرکز خاک افتادست
گر بیابد ز نهیب تو اثر آب شود
روز هیجا که شود برق سر تیغ بمیغ
و آب گردد چو طبر خون و تبر آب شود
چون سموم نفس خصم تو جستن گیرد
بحر در جوش شود ز آتش و بر آب شود
باغ نه پیشگه شش چمن گیتی را
برگ از اشجار فرو ریزد و بر آب شود
کوه و در گرد سپاه تو بگیرد و ز سهم
کوه بر خاک زمین افتد و در آب شود
چون درفشنده شود بیلک آتش بارت
کوکب روشن این هفت سپر آب شود
این جواری لآلی وش آتش رخ را
تا برین نیل روان راهگذر آب شود
شمع اقبال همایون تو افروخته باد
تا بحدّیکه از و عقل بشر آب شود
شمارهٔ ۷ - فی نفی الممکنات و اثبات واجب الوجود: چرخ سرگشته ئی گدابیشستشمارهٔ ۹ - فی مدح سلطان الاعظم جمال الملّة و الدین شیخ ابوسحق طاب ثراه: لعل شیرینت دهانرا لذت شّکر دهد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون درآئی بشکر خنده شکر آب شود
ور تکلم کنی از شرم گهر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی که با لبخند شیرینی وارد میشوی، خوشی مانند عسل در وجودم جاری میشود و اگر صحبت کنی، از شرم زیباییات، اشک میریزم.
ساکن منظر چشمم که جهان بین من اوست
پیش روی تو بهنگام نظر آب شود
هوش مصنوعی: در جلوی چشمانم کسی قرار دارد که تمام دنیای من اوست. وقتی به او نگاه میکنم، حالم همچون آب میشود.
گر بریزم قدح دیده زمین نم گیرد
ور برآرم نفس از سینه حجر آب شود
هوش مصنوعی: اگر اشکی از چشمانم بریزد، زمین آن را جذب نمیکند و اگر نفسی از سینهام بیرون آید، سنگها هم تبدیل به آب میشوند.
شب مهتاب ز سوز دل پر آتش من
شمع کافوری شب تاب قمر آب شود
هوش مصنوعی: در شب مهتاب، شعلهٔ دل پر از عاطفه و عشق من، مانند شمعی که با کافور روشن شده، میدرخشد و نوری مانند نور قمر به وجود میآورد.
مهر کو چشم و چراغ فلکش می خوانند
از تف آه منش پیه بصر آب شود
هوش مصنوعی: آفتاب را که نور و روشنایی آسمان است، به خاطر اشک و اندوهی که از دل من سرازیر میشود، زرد و محو میبیند.
چون ببیند بگه آنک در آئی بسخن
شکر تنگ ترا تنگ شکر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی او مرا ببیند، میگوید که زمان ورود تو به اینجا فرا رسیده است؛ کلام شیرین تو آنقدر دلپذیر است که به مانند شکر به شدت جذاب و دلنشین است.
صبحدم بیتو نخواهم که بر آرم نفسی
که اگر دم بزنم شمع سحر آب شود
هوش مصنوعی: در سپیده دم، دیگر نمیخواهم به تو نگاه کنم، چون اگر یک نفس بکشم، شعله شمع صبح خاموش خواهد شد.
مژه چون مدخل منظوم سرشکم خواند
مردم دیده ی سیاره شمر آب شود
هوش مصنوعی: مژه مانند درگاهی برای شعر چشم من به حساب میآید و مردم، این چشمان سیاه را چون ستارهای درخشان میپندارند.
از چه رو لعبت عمّانی چشمم هر دم
جامه ی موج برون آرد و در آب شود
هوش مصنوعی: چرا معشوقهی عمانی من هر لحظه لباسی از موج به تن میکند و در آب غرق میشود؟
پیش تیغ ستمت خشت دو سر خون گرید
نزد پیکان غمت تیر سپر آب شود
هوش مصنوعی: در برابر ظلم تو، دیوار با خونی دو طرفه میگرید و در حضور تیر غم تو، سپر به خون تبدیل میشود.
چون فروزنده شود روی تو ورای وزیر
از حیا چشمه ی رخشنده ی خور آب شود
هوش مصنوعی: وقتی چهرهی تو درخشان شود، از حیا و زنگاری، چشمهای زیبا و نورانی مانند خورشید به وجود میآید.
شمس گردون معالی که ز تاب سخطش
کوه آهن دل زرّینه کمر آب شود
هوش مصنوعی: درخشش خورشید در آسمان به حدی است که اثر خشم او میتواند حتی کوههای آهنین را به نرمی وادارد و مانند آب سیراب کند.
گوهر از آب شود حاصل و گاه غضبش
در دل تنگ صدف بار دگر آب شود
هوش مصنوعی: مروارید در درون صدف با آب به وجود میآید و گاهی خشم و ناراحتی نیز میتواند در دل صدف جا بگیرد و دوباره آب را به وجود آورد.
موج دریای کفش چون متلاطم گردد
میغ را چون گهر تیغ مقر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی که موجهای دریا ناآرام و خروشان شوند، ابرها مانند دانههای گوهری در دل آب فرو میروند.
ایکه چون یاد سنان تو کند مادر دهر
نطفه از سهم در اصلاب پدر آب شود
هوش مصنوعی: هر زمان که مادر زمان به یاد تو میافتد، نطفه از سهم تو در اصلاب پدر شکل میگیرد و آب میشود.
چون بوصف کف و کلک تو حدیثی رانم
بحر در خوی فتد و لؤلؤ تر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی که توصیف دست و زیبایی تو را به زبان بیاورم، دریا به خود میافتد و در آن، مرواریدها مانند آب نرم میشوند.
قرص خود بر طبق چرخی سیمین سپهر
ز آتش طبع تو چون قرصه ی زر آب شود
هوش مصنوعی: ماه در آسمان مانند یک سکه نقرهای در حال چرخش است و پروانگی و لطافت طبیعت تو باعث میشود که این ماه مانند سکهای از طلا در آب درخشان شود.
دل فردوس بخندد ز نسیم کرمت
وز مهابت بر قهر تو سقر آب شود
هوش مصنوعی: دل فردوس به خاطر لطف و زیبایی تو شادمان میشود، اما از شدت قدرت تو، دوزخ هم از آب میشود.
پیر فرتوت جهاندیده ی گردون از سهم
پیش شمشیر تو در سنّ کبر آب شود
هوش مصنوعی: پیر و experiencedی که سالها تجربه و دیدگاههای زیادی در زندگی دارد، به خاطر شجاعت تو و تواناییهایت در سنین بالا، تحت تأثیر قرار میگیرد و به نوعی محو میشود.
بگه کینه چو از قله برافرازی تیغ
کوه را ز آتش خشم تو جگر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی که کینه و خشم تو مانند تیغ تیز از قله کوه بالا میرود، آنقدر قدرت و شدت دارد که میتواند دلها را بسوزاند.
اختر از بارقه ی طبع تو اخگر گردد
خرد از ذهن تو در باب هنر آب شود
هوش مصنوعی: ستارهای که از درخشش طبیعت تو به وجود میآید، مانند آتشی شعلهور میشود و عقل از اندیشهات در مورد هنر مانند آب میگردد و شکسته میشود.
ره نوردان محیط فلک سر زده را
چون عطای تو زند موج ممر آب شود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه قدرت و اثرگذاری زیبایی و لطف خود میپردازد. او میگوید که خوشامد و محبت او میتواند حتی بر کسانی که در دنیای بزرگ و وسیع میگردند، مانند موجی در آب تأثیر بگذارد و آنها را تحت تأثیر قرار دهد. به نوعی، او به توانایی خود در جلب توجه و احساسات دیگران اشاره میکند.
خصم تر دامن بی آب ترا گاه گریز
بسکه چون ابر کند گریه مفر آب شود
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند ابر است که هر از گاهی باران میبارد، اما این باران از دامن تو هیچ آب نمیگیرد و فقط ناپدید میشود.
چون کنم یاد لب خنجر گیتی سوزت
آتش خاطرم از بیم خطر آب شود
هوش مصنوعی: وقتی به یاد لبان خنجر مانند تو میافتم، آتش خاطراتم از ترس خطر مثل آب ذوب میشود.
قاف کو دایره ی مرکز خاک افتادست
گر بیابد ز نهیب تو اثر آب شود
هوش مصنوعی: اگر قاف، که دایرهای از مرکز خاک است، به صدای تو پاسخ دهد، آنگاه آب میشود.
روز هیجا که شود برق سر تیغ بمیغ
و آب گردد چو طبر خون و تبر آب شود
هوش مصنوعی: در روزی که آسمان مانند شمشیر درخشان میشود و آب به رنگ خون درمیآید، وضعیت به گونهای تغییر میکند که تبر نیز به جای ابزار برش، به آب تبدیل میشود.
چون سموم نفس خصم تو جستن گیرد
بحر در جوش شود ز آتش و بر آب شود
هوش مصنوعی: چنانچه دشمن تو سختیها را به جان بگیرد، دریا از غصه به خروش میآید و آتش بر آب چیره میشود.
باغ نه پیشگه شش چمن گیتی را
برگ از اشجار فرو ریزد و بر آب شود
هوش مصنوعی: باغ، جایی نیست که فقط زیباییهای دنیا را به نمایش بگذارد. برگها از درختان میریزد و به آرامی بر روی آب میافتد.
کوه و در گرد سپاه تو بگیرد و ز سهم
کوه بر خاک زمین افتد و در آب شود
هوش مصنوعی: کوه و دشت تحت تأثیر نیروی تو قرار میگیرد و از شدت فشار کوهها بر زمین، به روی خاک میافتد و در نهایت به آب تبدیل میشود.
چون درفشنده شود بیلک آتش بارت
کوکب روشن این هفت سپر آب شود
هوش مصنوعی: زمانی که آتش درخشان و روشن به وجود آید، مانند ستارهای که در آسمان میدرخشد، هفت سپر از آب خواهد شد.
این جواری لآلی وش آتش رخ را
تا برین نیل روان راهگذر آب شود
هوش مصنوعی: این دختر با چهرهای زیبا و درخشان مانند لؤلؤ، آتشی را در چهرهاش نهفته دارد که به سمت نیل روان حرکت میکند و در این راه آب را سرگردان میسازد.
شمع اقبال همایون تو افروخته باد
تا بحدّیکه از و عقل بشر آب شود
هوش مصنوعی: شمع خوشبختی و موفقیت تو همیشه روشن باشد، تا جایی که از قدرت و هوش انسان کاسته شود.