گنجور

شمارهٔ ۹۲

ای ساربان بقتل ضعیفان کمر مبند
برگیر بارم از دل و بار سفر مبند
در اشک ما نگه کن و از سیم درگذر
بر روی ما نظر فکن و نقش زر مبند
ما را چو در سلاسل زلفت مقیدیم
پای در شکسته بزنجیر در مبند
فرهاد را مکش بجدائی و در غمش
هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبند
ای دل مگر بیاد نداری که گفتمت
چندین طمع بر آن بت بیدادگر مبند
ور آبروی بایدت ای چشم دُرفشان
بر یاد لعل او سر دُرج گهر مبند
ای باغبان گرم ندهی ره بپای گل
گلزار را بروی من خسته در مبند
چون سرو اگر چنانک سر افرازیت هواست
ون نی بقصد بی سر و پایان کمر مبند
چشمم که در هوای رخت باز گشته است
مرغ دل مرا مشکن بال و پر مبند
بی جرم اگرچه از نظر افکنده ئی مرا
بگشای پرده از رخ و راه نظر مبند
خواجو چو نیست در شب هجران امید روز
با تیره شب بسر برو دل در سحر مبند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ساربان بقتل ضعیفان کمر مبند
برگیر بارم از دل و بار سفر مبند
هوش مصنوعی: ای باربر، به کشتن نزاران و ضعیفان اقدامی نکن. بار من را از دل بر دار و بار سفر را به دوش مگیر.
در اشک ما نگه کن و از سیم درگذر
بر روی ما نظر فکن و نقش زر مبند
هوش مصنوعی: به چشمان ما نگاهی بینداز و از زنجیرها عبور کن. بر ما توجه کن و زیبایی خود را به ما نشان نده.
ما را چو در سلاسل زلفت مقیدیم
پای در شکسته بزنجیر در مبند
هوش مصنوعی: ما در زلف تو مانند اسیران هستیم و نمی‌خواهیم که پای‌مان در زنجیر شکننده بسته شود.
فرهاد را مکش بجدائی و در غمش
هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبند
هوش مصنوعی: فرهاد را به خاطر جدایی نرنجان و هر لحظه در غم او فریاد و سر و صدا کن، در کوه نگذار سکوت باشد.
ای دل مگر بیاد نداری که گفتمت
چندین طمع بر آن بت بیدادگر مبند
هوش مصنوعی: ای دل، آیا فراموش کرده‌ای که به تو گفتم نباید به آن معشوق ستمگر، امید و آرزوهای زیادی ببندیم؟
ور آبروی بایدت ای چشم دُرفشان
بر یاد لعل او سر دُرج گهر مبند
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی آبرو و اعتبارت محفوظ بماند، ای چشمان درخشانت، به یاد لعل او (لب او)، مهر و محبت خود را بر رفتار دیگران نچسبان.
ای باغبان گرم ندهی ره بپای گل
گلزار را بروی من خسته در مبند
هوش مصنوعی: ای باغبان، اگر به گل‌های باغ توجه نکنید و راه آنها را ببندید، مرا که خسته‌ام، در اینجا رها نکنید.
چون سرو اگر چنانک سر افرازیت هواست
ون نی بقصد بی سر و پایان کمر مبند
هوش مصنوعی: اگر مانند سرو با وقار و سربلند باشی، باید بدان که هدفت از این تلاش باید مشخص باشد و بدون هدف و بی‌دلیل به چیزی نپرداز.
چشمم که در هوای رخت باز گشته است
مرغ دل مرا مشکن بال و پر مبند
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانم به یاد تو و زیبایی‌ات می‌افتد، قلب من مانند پرنده‌ای می‌شود که در تنگناست. پس من را آزار نده و بال و پر این پرنده را نچین.
بی جرم اگرچه از نظر افکنده ئی مرا
بگشای پرده از رخ و راه نظر مبند
هوش مصنوعی: هرچند که من بی‌گناه هستم و تو مرا نادیده گرفته‌ای، اما از تو می‌خواهم که پرده را از صورت من کنار بزن و مانع دیدن من نشو.
خواجو چو نیست در شب هجران امید روز
با تیره شب بسر برو دل در سحر مبند
هوش مصنوعی: خواجو در دل شب‌های دوری، وقتی که امیدی به روز روشن نیست، دل را به سحر نسپار؛ زیرا در تاریکی شب، به خاطر آنچه که از دست رفته است، نمی‌توان به روشنی دلخوش بود.