شمارهٔ ۸۴
بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشد و سوخته پر باز آمد
گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته تر باز آمد
هر که بیند من بی برگ و نوا را گوید
یا رب این خسته جگر کی ز سفر باز آمد
سر تسلیم چو بر خط عبودیت داشت
چون قلم رفت بهر سوی و بسر باز آمد
عجب آن نیست که شد با لب خشک از بر دوست
عجب اینست که با دیده ی تر باز آمد
هر که را بیخبر افتاد ز پیمانه ی عشق
تو مپندار که دیگر بخبر باز آمد
ای گل از پرده برون آی که مرغ سحری
همره قافله ی باد سحر باز آمد
عیب خسرو مکن ای مدعی و تلخ مگوی
گر ز شور لب شیرین ز شکر باز آمد
آنک مرغ دلش از حسرت گل پر می زد
همچو بلبل ز چمن رفت و دگر باز آمد
گر بتیغش بزنی باز نیاید ز نظر
هر که چون مردمک دیده نظر باز آمد
خیز خواجو که چو اشک از سر زر در گذریم
تا نگویند که شد وز پی زر باز آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنگر ای شمع که پروانه دگر باز آمد
از پی دل بشد و سوخته پر باز آمد
هوش مصنوعی: نگاه کن ای شمع، پروانه دوباره به سمت تو برگشته است، پس از آنکه دلش را ترک کرد و سوخته پرش به دست آورد.
گرچه سر تا قدم از آتش غم سوخته بود
رفت و صد باره از آن سوخته تر باز آمد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تمام وجودش از درد و اندوه سوخته بود، دوباره بازگشت و دوباره از قبل هم بیشتر سوخته و آزرده حال بود.
هر که بیند من بی برگ و نوا را گوید
یا رب این خسته جگر کی ز سفر باز آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا بینوا و پژمرده ببیند، میگوید: ای کاش! این دل شکسته کی به سفر باز خواهد گشت؟
سر تسلیم چو بر خط عبودیت داشت
چون قلم رفت بهر سوی و بسر باز آمد
هوش مصنوعی: سر تسلیم بر خط بندگی گذاشت و چون قلمی که در دست نویسنده است، به هر سو رفت و در نهایت به سوی خداوند بازگشت.
عجب آن نیست که شد با لب خشک از بر دوست
عجب اینست که با دیده ی تر باز آمد
هوش مصنوعی: تعجبی نیست که کسی با لبهای خشک از دوست دور شده باشد، بلکه شگفتی در این است که او با چشمانی اشکبار دوباره به سوی دوست بازگشته است.
هر که را بیخبر افتاد ز پیمانه ی عشق
تو مپندار که دیگر بخبر باز آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد عشق تو غافل شده، فکر نکن که دوباره به آگاهی و شناخت نسبت به آن عشق خواهد رسید.
ای گل از پرده برون آی که مرغ سحری
همره قافله ی باد سحر باز آمد
هوش مصنوعی: ای گل، به بیرون بیایید و بروز کنید، زیرا پرنده سحر که نشانهای از تازگی و نشاط است، همراه با وزش نسیم صبحگاهی دوباره به خانه برگشته است.
عیب خسرو مکن ای مدعی و تلخ مگوی
گر ز شور لب شیرین ز شکر باز آمد
هوش مصنوعی: هرگز عیوب خسرو را دروغین بیان نکن و سخن تلخی مگو. اگر لبهای شیرین او از شکر جدا شود، چه نیکو میتواند باشد؟
آنک مرغ دلش از حسرت گل پر می زد
همچو بلبل ز چمن رفت و دگر باز آمد
هوش مصنوعی: پرندهای که دلش به خاطر آرزوی گل میتپید، مانند بلبل از باغ بیرون رفت و دیگر بازنگشت.
گر بتیغش بزنی باز نیاید ز نظر
هر که چون مردمک دیده نظر باز آمد
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر او را بزنی، او دوباره به چشم نمیآید. هر کس مانند مردمک چشم، نظرش دوباره باز میشود.
خیز خواجو که چو اشک از سر زر در گذریم
تا نگویند که شد وز پی زر باز آمد
هوش مصنوعی: بخیز خواجو، چون اشک از روی طلا عبور میکنیم، تا کسی نگوید که به دنبال طلا رفت و دوباره بازگشت.