گنجور

شمارهٔ ۸۰

دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد
گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد
کانک رنج تو کشد راه بدرمان نبرد
شب دیجور جدائی دل سودائی من
بی خیال سر زلف تو بپایان نبرد
هر کرا ساعد سیمین تو آید در چشم
دست حیرت نتواند که بدندان نبرد
ره بمنزلگه قربت ندهندم که کسی
رخت درویش بخلوتگه سلطان نبرد
پادشاهی تو و هر حکم که خواهی فرمود
بنده آن نیست که سرپیچد و فرمان نبرد
غارت دل کندم غمزه ی کافر کیشت
وانک کافر نبود مال مسلمان نبرد
ای عزیزان بجز از باد صبا هیچ بشیر
خبر یوسف گمگشته بکنعان نبرد
گر نسیم سحری قطع مسافت نکند
هیچکس قصه ی دردم بخراسان نبرد
جان چه ارزد که برم تحفه بجانان هیهات
همه دانند که کس زیره بکرمان نبرد
شکر از گفته خواجو بسوی مصر برند
گرچه کس قند به سوی شکرستان نبرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غم عشق تو، قادر به تحمل نیست و جالب‌تر این که حتی اگر جانم برود، باز هم قلبم از این غم رها نمی‌شود.
گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد
کانک رنج تو کشد راه بدرمان نبرد
هوش مصنوعی: اگر از این درد بمیرم، آیا دارویی برای درمان وجود دارد؟ زیرا غیر از رنج تو، هیچ چیزی راهی برای درمان من نمی‌یابد.
شب دیجور جدائی دل سودائی من
بی خیال سر زلف تو بپایان نبرد
هوش مصنوعی: در شبی تاریک و غم‌انگیز که جدایی به سراغ من آمده، دل من که سرشار از عشق و جنون است، بدون آنکه به پایان کشمکش‌های عشق تو فکر کنم، غرق در یاد تو هستم.
هر کرا ساعد سیمین تو آید در چشم
دست حیرت نتواند که بدندان نبرد
هوش مصنوعی: هر کس که زیبایی و جذابیت تو را ببیند، قادر نخواهد بود از تعجبش بر خود مسلط شود و به تو نزدیک شود.
ره بمنزلگه قربت ندهندم که کسی
رخت درویش بخلوتگه سلطان نبرد
هوش مصنوعی: به من اجازه نمی‌دهند که به مقصد نزدیک شدن برسم، زیرا کسی نمی‌تواند لباس درویش را به جایی که سلطان در آن است ببرد.
پادشاهی تو و هر حکم که خواهی فرمود
بنده آن نیست که سرپیچد و فرمان نبرد
هوش مصنوعی: هر قانونی که تو وضع کنی و هر دستوری که بدهی، هیچ کس نیست که از آن سرپیچی کند و فرمان تو را نادیده بگیرد.
غارت دل کندم غمزه ی کافر کیشت
وانک کافر نبود مال مسلمان نبرد
هوش مصنوعی: من با نگاه فریبنده‌ات دل را به یغما بردم، اما بدان که هرگز کافر دل نبوده و چیزی از مسلمانان نمی‌دزدد.
ای عزیزان بجز از باد صبا هیچ بشیر
خبر یوسف گمگشته بکنعان نبرد
هوش مصنوعی: ای عزیزان، فقط باد صبا می‌تواند پیام‌آور خبر یوسف گم‌شده در کنعان باشد و هیچ کس دیگری نمی‌تواند این خبر را به شما برساند.
گر نسیم سحری قطع مسافت نکند
هیچکس قصه ی دردم بخراسان نبرد
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی نتواند فاصله‌ها را کم کند، هیچ کس داستان درد من را به خراسان نخواهد برد.
جان چه ارزد که برم تحفه بجانان هیهات
همه دانند که کس زیره بکرمان نبرد
هوش مصنوعی: زندگی و جان آدمی چه ارزشی دارد که بخواهد هدیه‌ای به عزیزانش بیاورد، در حالی که همه می‌دانند کسی زیره را از کرمان نخواهد برد.
شکر از گفته خواجو بسوی مصر برند
گرچه کس قند به سوی شکرستان نبرد
هوش مصنوعی: شکر از گفتار خواجو به سمت مصر می‌برند، هرچند که کسی قند را به سوی سرزمین شکر نمی‌برد.

حاشیه ها

1399/03/24 17:05
حمید رضا یغمایی

سلام. ساعد سیمین نه ساعت سیمین