گنجور

شمارهٔ ۷۹

طوطی از پسته تنگ تو شکر گرد آورد
چشمم از درج عقیق تو گهر گرد آورد
صد دل خسته بهر موئی از آن زلف دراز
مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد
مردم چشم من از بهر نثار قدمت
ای بسا دُر که درین قصر دو در گرد آورد
گنج قارون چو درین ره به پشیزی نخرند
رخ زردم بچه وجه اینهمه زر گرد آورد
خبرت هست که چندین دل صاحب نظران
نرگس مست تو هنگام نظر گرد آورد
چرخ پیروزه ز خون جگر فرهادست
آن همه لعل که بر کوه و کمر گرد آورد
در سر چشم جفا دیده ی خون افشان کرد
دل من هرچه بخوناب جگر گرد آورد
گرم کن بزم طرب را که شب مشک فروش
رخت سواد بدم سرد سحر گرد آورد
خسرو آنست که چون ملک وصالت دریافت
لعل شیرین ترا دید و شکر گرد آورد
دلم این لحظه بدست آر که جانم ز درون
کرد ترتیب ره و بار سفر گرد آورد
چشم خواجو چو رخ آورد بدریای سرشک
سوی بحرین شد و لؤلؤی تر گرد آورد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طوطی از پسته تنگ تو شکر گرد آورد
چشمم از درج عقیق تو گهر گرد آورد
هوش مصنوعی: طوطی با طعم پسته‌ی تلخ تو شیرینی را جمع می‌کند و چشم من از دانه‌های عقیق تو جواهر می‌سازد.
صد دل خسته بهر موئی از آن زلف دراز
مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد
هوش مصنوعی: بسیاری دل‌های دل‌شکسته به خاطر موی پریشان تو، از زیبایی چهره‌ات دور قمر جمع شده‌اند.
مردم چشم من از بهر نثار قدمت
ای بسا دُر که درین قصر دو در گرد آورد
هوش مصنوعی: مردم چشم من برای قربانی کردن وجود توست، ای بسیار گوهرها که در این قصر دو در جمع کرده‌اند.
گنج قارون چو درین ره به پشیزی نخرند
رخ زردم بچه وجه اینهمه زر گرد آورد
هوش مصنوعی: اگر همه این ثروت را برای بدست آوردن غنیمتی از کار نبرند و به بهایی ناچیز بخرند، پس چرا من باید به خاطر این همه طلا و زر خودم را در زحمت بیندازم و رنگ زردی به چهره بیاورم؟
خبرت هست که چندین دل صاحب نظران
نرگس مست تو هنگام نظر گرد آورد
هوش مصنوعی: میدانی که وقتی نرگس مست تو را می‌نگرند، چندین دل بینندگان دلداده و حیران می‌شوند و محو تماشای تو می‌گردند.
چرخ پیروزه ز خون جگر فرهادست
آن همه لعل که بر کوه و کمر گرد آورد
هوش مصنوعی: چرخ بلندی که در آسمان می‌چرخد، به دلیل زحمات و تلاش‌های فرهاد است. تمام سنگ‌های قیمتی و جواهراتی که در کوه‌ها و دشت‌ها جمع شده‌اند، نتیجه سختی‌ها و رنج‌های اوست.
در سر چشم جفا دیده ی خون افشان کرد
دل من هرچه بخوناب جگر گرد آورد
هوش مصنوعی: نگاه معشوقه‌ام چشمان پر از جفا و زخم است که دل من را پر از درد و رنج کرده است؛ هرچه خون و اشک جمع کرده‌ام، به خاطر آلامی است که لحظه به لحظه بر دل می‌گذرد.
گرم کن بزم طرب را که شب مشک فروش
رخت سواد بدم سرد سحر گرد آورد
هوش مصنوعی: بزم شادی را گرم کن، چون شب عاشق تو، سیاهپوش، صبح زود به پایان می‌رسد.
خسرو آنست که چون ملک وصالت دریافت
لعل شیرین ترا دید و شکر گرد آورد
هوش مصنوعی: خسرو کسی است که زمانی که مقام وصل را به دست می‌آورد، زیبایی و شیرینی تو را می‌بیند و از آن شادی و خوشی جمع می‌کند.
دلم این لحظه بدست آر که جانم ز درون
کرد ترتیب ره و بار سفر گرد آورد
هوش مصنوعی: در این لحظه، قلبم را به دست بیاور، زیرا جانم به سوی سفر می‌رود و آماده ترک خانه است.
چشم خواجو چو رخ آورد بدریای سرشک
سوی بحرین شد و لؤلؤی تر گرد آورد
هوش مصنوعی: چشم خواجو وقتی که مانند چهره‌ی زیبایی به سوی دریا می‌نگرد، اشک‌ها را به سمت دریا می‌برد و مرواریدهای تازه‌ای بدست می‌آورد.