شمارهٔ ۷۴
بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
خیالت از سر پر شور من بدر نشود
اگر بدیده موری فرو روم صد بار
معینست که آن مور را خبر نشود
چو چرخم از سر کویت درین دیار افکند
گمان مبر که خروشم بچرخ برنشود
ز بسکه سنگ زنم بی رخ تو بر سینه
دل شکسته من چون شکسته تر نشود
ملامتم مکن ای پارسا که از رخ خوب
کسی نظر نکند کز پی نظر نشود
ز عشق سیمبران هر که رنگ رخساره
بسان زر نکند کار او چو زر نشود
کسی که در قلم آرد حدیث شکّر دوست
عجب گرش ز حلاوت قلم شکر نشود
چنین که غرقه ی بحر خرد شدی خواجو
چگونه ز آب سخن دفتر تو تر نشود
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
خیالت از سر پر شور من بدر نشود
هوش مصنوعی: بیا که بدون موهای زیبای تو، سر و سامانم به هم میریزد و هرگز نمیتوانم از فکر تو رها شوم.
اگر بدیده موری فرو روم صد بار
معینست که آن مور را خبر نشود
هوش مصنوعی: اگر من به مانند یک مورTiny به زمین بروم، حتی اگر صد بار این کار را تکرار کنم، مطمئناً آن مور از رفتن من باخبر نخواهد شد.
چو چرخم از سر کویت درین دیار افکند
گمان مبر که خروشم بچرخ برنشود
هوش مصنوعی: اگر من از سر کوی تو به این دیار بیفتم، فکر نکن که من به خاطر این افتادن و خروشیدن، بر نخواهم گشت.
ز بسکه سنگ زنم بی رخ تو بر سینه
دل شکسته من چون شکسته تر نشود
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به شدت برای تو اشک ریختم و به سینهام فشار آوردم، دل شکستهام دیگر نمیتواند بیشتر از این هم بشکند.
ملامتم مکن ای پارسا که از رخ خوب
کسی نظر نکند کز پی نظر نشود
هوش مصنوعی: ای پارسا، مرا سرزنش نکن، زیرا هیچکس به زیبایی کسی نگاه نمیکند، مگر اینکه دلش به سمت آن زیبایی کشیده شده باشد.
ز عشق سیمبران هر که رنگ رخساره
بسان زر نکند کار او چو زر نشود
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق سیمبران رنگ چهرهاش همچون طلا نشود، کار او هم مانند طلا نخواهد شد.
کسی که در قلم آرد حدیث شکّر دوست
عجب گرش ز حلاوت قلم شکر نشود
هوش مصنوعی: اگر کسی داستان شیرین دوست را بنویسد، عجیب است اگر قلمش به شیرینی شکر تبدیل نشود.
چنین که غرقه ی بحر خرد شدی خواجو
چگونه ز آب سخن دفتر تو تر نشود
هوش مصنوعی: چنان که در دریای علم و اندیشه غرق شدهای، خواجو چگونه ممکن است که دفتر سخنان تو از آب خوشی و شوق تر نگردد؟