گنجور

شمارهٔ ۷۲

هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
یا جفا بر من دلخسته ی شیدا نکند
هر که سودای سر زلف تو دارد در سر
این خیالست که سر در سر سودا نکند
چشم شوخت چه عجب گر دل مردم بربود
ترک سر مست محالست که یغما نکند
وامق آن نیست که گر تیغ نهندش بر سر
سر بگرداند و جان در سر عذرا نکند
ماه کنعانی ما گو ز پس پرده درآی
تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند
عاقبت دود دلش فاش کند از روزن
هر که از آتش دل سوزد و پیدا نکند
مرد صاحب نظر آنست که تا جان بودش
نتواند که نظر در رخ زیبا نکند
آن سهی سرو روان از سر پا ننشیند
تا من دلشده را بیسر و بی پا نکند
مکن اندیشه ی فردا و قدح نوش امروز
کانک عاقل بود اندیشه ی فردا نکند
در بهاران که عروسان چمن جلوه کنند
کیست کو را هوس عیش و تماشا نکند
دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو
زانکه مخمور بترک می حمرا نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
یا جفا بر من دلخسته ی شیدا نکند
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی نیست که آرزوی نزدیک شدن به تو را نداشته باشد یا بر منِ دل‌شکسته و عاشق، ظلمی نکند.
هر که سودای سر زلف تو دارد در سر
این خیالست که سر در سر سودا نکند
هوش مصنوعی: هر کسی که به فکر موهای تو باشد، در دلش این آرزو را پرورش می‌دهد که با عشق و دلبستگی به تو دچار نشود و عقل و هوش خود را در این راه از دست ندهد.
چشم شوخت چه عجب گر دل مردم بربود
ترک سر مست محالست که یغما نکند
هوش مصنوعی: چشم جذاب و دلربا چه عجیب است اگر قلب مردم را تسخیر کند. در حالی که هیچ چیز غیرممکن نیست که این زیبایی از سر مستی دزدیده نشود.
وامق آن نیست که گر تیغ نهندش بر سر
سر بگرداند و جان در سر عذرا نکند
هوش مصنوعی: وامق آنقدر عاشق عذرا است که حتی اگر بر سرش تیغ بگذارند، سرش را نمی‌گرداند و جانش را به خاطر او فدای نمی‌کند.
ماه کنعانی ما گو ز پس پرده درآی
تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند
هوش مصنوعی: عزیز و دلبر ما، ای ماه روشن، اجازه بده که از پس پرده بیرون بیایی و درخشش خود را نشان بدهی تا دیگران نتوانند منکر زیبایی تو شوند، مانند آنچه درباره زلیخا گفتند.
عاقبت دود دلش فاش کند از روزن
هر که از آتش دل سوزد و پیدا نکند
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که به خاطر عشق و درد درونش می‌سوزد، ناگزیر احساساتش را از درز کوچک قلبش آشکار می‌کند، حتی اگر نتواند آنها را به وضوح بیان کند.
مرد صاحب نظر آنست که تا جان بودش
نتواند که نظر در رخ زیبا نکند
هوش مصنوعی: مردی که دارای دیدگاه و بینش است، تا زمانی که زنده است نمی‌تواند از نگاه کردن به چهره زیبا خودداری کند.
آن سهی سرو روان از سر پا ننشیند
تا من دلشده را بیسر و بی پا نکند
هوش مصنوعی: آن سرو زیبای بلند، هرگز از جایش برنمی‌خیزد، مگر اینکه من دل پیر و رنجور را به حال خود رها کنم.
مکن اندیشه ی فردا و قدح نوش امروز
کانک عاقل بود اندیشه ی فردا نکند
هوش مصنوعی: به فردا فکر نکن و از نعمت‌های امروز لذت ببر، زیرا فرد عاقل به جای نگرانی درباره آینده، روی زندگی و خوشی‌های حال تمرکز می‌کند.
در بهاران که عروسان چمن جلوه کنند
کیست کو را هوس عیش و تماشا نکند
هوش مصنوعی: در فصل بهار که گل‌ها و زیبایی‌های طبیعت جلوه‌گری می‌کنند، چه کسی را می‌توان یافت که آرزوی لذت و تماشای این زیبایی‌ها را نداشته باشد؟
دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو
زانکه مخمور بترک می حمرا نکند
هوش مصنوعی: دل چگونه می‌تواند از آن لب‌های شیرین و میگون برکنار شود، زیرا اینکه مستی با شراب سرخ هرگز نمی‌تواند ترد شود.