گنجور

شمارهٔ ۶

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
سر کوفته باید که بدارند گیا را
گر ره بدواخانه ی مقصود نیابیم
در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را
مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست
دانیم که از درد توان جست دوا را
فریاد که دستم نگرفتند و بیکبار
از پای فکندند من بی سر و پا را
از تیغ بلا هر که بود روی بتابد
جز من که بجان می طلبم تیغ بلا را
هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل
خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را
روی از تو نپیچم و گر از شست تو آید
همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را
بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو
نقش خط و رخسار تو لیلاً و نهارا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
هوش مصنوعی: اگر در مسیر کوی تو باد صبا داستان ما را به تو عرضه کند، نشان‌دهنده عشق و ارادت ما به تو خواهد بود.
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
هوش مصنوعی: ما را در جایی قرار بده که به دور از وطن است، جایی که حتی گداها نتوانند به ولی و سلطان نزدیک شوند.
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
سر کوفته باید که بدارند گیا را
هوش مصنوعی: وقتی گل‌های زیبا و دل‌انگیز در باغ جلوه‌گری کنند، باید از درختان و گیاهان دیگر بخواهیم که سرشان را فرو ببرند و به نوعی تواضع نشان دهند.
گر ره بدواخانه ی مقصود نیابیم
در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را
هوش مصنوعی: اگر به بهشت و منزلگاه مطلوب خود نرسیم، در سختی و مشقت می‌میریم و هیچ‌گونه درمانی را طلب نخواهیم کرد.
مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست
دانیم که از درد توان جست دوا را
هوش مصنوعی: باید ببینیم با چه چیز می‌توانیم تسکین دهیم این دردی را که فقط خود ما می‌دانیم و از این درد نمی‌توانیم دارویی پیدا کنیم.
فریاد که دستم نگرفتند و بیکبار
از پای فکندند من بی سر و پا را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از ناامیدی و بی‌پناهی خود صحبت می‌کند. او احساس می‌کند که کسی به او کمک نکرده و ناگهان به وضعیتی دشوار و سخت افتاده است. او خود را بدون قدرت و در هم شکسته توصیف می‌کند، گویی که هیچ حمایتی از او نشده و به زمین افتاده است.
از تیغ بلا هر که بود روی بتابد
جز من که بجان می طلبم تیغ بلا را
هوش مصنوعی: هر کسی از درد و سختی فرار می‌کند و از مشکلات دوری می‌گزیند، اما من متفاوت هستم؛ من با شجاعت به سمت سختی‌ها می‌روم و آنها را به جان می‌خرم.
هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل
خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را
هوش مصنوعی: در صبحگاه هرگز نمی‌تواند بدون گل و بلبل، یاد و خاطره‌ی باغ من را زنده کند. باغ من اکنون بی‌برگ و بدون آواز است.
روی از تو نپیچم و گر از شست تو آید
همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را
هوش مصنوعی: من هرگز از تو روی بر نمی‌گردانم، حتی اگر بلا و درد بر من نازل شود، مانند مژه‌ای که در چشم می‌درخشد، آن را تحمل می‌کنم.
بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو
نقش خط و رخسار تو لیلاً و نهارا
هوش مصنوعی: دل خواجو به قدری مجذوب و درگیر زیبایی و خطوط چهره‌ی تو است که حتی یک سر مو هم نمی‌تواند از آن خارج شود؛ این حال در روز و شب ادامه دارد.

خوانش ها

شمارهٔ ۶ به خوانش فاطمه زندی