شمارهٔ ۵۷
صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
مهر دل آب رخم ز آتش سودا میریخت
آن سهیسرو خرامان ز سر زلف سیاه
دل شوریدهدلان میشد و در پا میریخت
چین گیسوی دوتا را چو پریشان میکرد
مشک در دامن یکتایی والا میریخت
شعر شیرین مرا ماه مُغَنی میخواند
وآب شِکَّر بهلبِ لعلِ شکرخا میریخت
در قدمهای خیال تو بهدامن هر دم
چشم دریادل من لؤلؤ لالا میریخت
قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی میراند
وز لب روحفزا راح مصفّا میریخت
چون صبا شرح گلستان جمالت میداد
از هوا دامن گل بر سر صحرا میریخت
اشک از آنروی ز ما رفت و کناری بگرفت
کاب او دمبهدم از رهگذر ما میریخت
موج خون دل فرهاد چو میزد بر کوه
ای بسا لعل که در دامن خارا میریخت
عجب ار مملکت مصر نمیرفت برود
زان همه سیل که از چشم زلیخا میریخت
مردم دیدهٔ خواجو چو قدح میپیمود
خون دل بود که در ساغر صهبا میریخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
مهر دل آب رخم ز آتش سودا میریخت
هوش مصنوعی: صبحی که آسمان از چشمانش اشکهای گرانبهایی مانند ستارههای ثریا میریخت، دل من نیز از عشق و محبت میسوزید و مانند آبی که از آتش عشق جاری میشود، میریخت.
آن سهیسرو خرامان ز سر زلف سیاه
دل شوریدهدلان میشد و در پا میریخت
هوش مصنوعی: سروی زیبا و شکوهمند در حال حرکت بود که موی سیاهش دلهای دیوانه را مجذوب میکرد و از پاهایش به زمین میریخت.
چین گیسوی دوتا را چو پریشان میکرد
مشک در دامن یکتایی والا میریخت
هوش مصنوعی: وقتی که دو تکه از گیسوی او را به هم میریخت، مثل پری که در دامن یک زن بزرگوار مشک میریزد.
شعر شیرین مرا ماه مُغَنی میخواند
وآب شِکَّر بهلبِ لعلِ شکرخا میریخت
هوش مصنوعی: شعر دلنشین من را ماهی که آواز میخواند، میخواند و آب شیرین همچون شکر بر لبهای زیبای او میریزد.
در قدمهای خیال تو بهدامن هر دم
چشم دریادل من لؤلؤ لالا میریخت
هوش مصنوعی: با هر گام خیال تو، اشکهای دلانگیز من مانند مروارید به دامان ریخته میشود.
قدح از لعل تو هر لحظه حدیثی میراند
وز لب روحفزا راح مصفّا میریخت
هوش مصنوعی: هر لحظه بادام نوشین تو داستانی تازه برایم میگوید و از لبهای دلنشین تو، شراب خوشبو و زلال میریزد.
چون صبا شرح گلستان جمالت میداد
از هوا دامن گل بر سر صحرا میریخت
هوش مصنوعی: وقتی نسیم به زیبایی تو اشاره میکرد، گلبرگهای گل را از دامن خود در صحرا میپراکند.
اشک از آنروی ز ما رفت و کناری بگرفت
کاب او دمبهدم از رهگذر ما میریخت
هوش مصنوعی: اشک به خاطر او از ما دور شد و به همان سمت رفت، و او هر لحظه از کنار ما اشک میریخت.
موج خون دل فرهاد چو میزد بر کوه
ای بسا لعل که در دامن خارا میریخت
هوش مصنوعی: زمانی که فرهاد از شدت درد و رنجی که در دل داشت، بر کوه میکوبید، اشکهای او مانند موجی بود که به دامان کوه میریخت و در آن لحظه، به تعداد زیادی سنگ قیمتی در دل کوه تبدیل میشد.
عجب ار مملکت مصر نمیرفت برود
زان همه سیل که از چشم زلیخا میریخت
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که با وجود تمام این اشکها و سیلابهایی که از چشمان زلیخا جاری میشود، کشور مصر خراب نمیشود و نمیافتد.
مردم دیدهٔ خواجو چو قدح میپیمود
خون دل بود که در ساغر صهبا میریخت
هوش مصنوعی: مردم وقتی که خواجو را میدیدند و او مشغول نوشیدن شراب بود، متوجه میشدند که در واقع درد و رنج دل اوست که در این جام شراب ریخته میشود.

خواجوی کرمانی