گنجور

شمارهٔ ۵۶

به بوستان جمالت بهار بسیار است
ولیک با گل وصل تو خار بسیار است
مدام چشم تو مخمور و ناتوان خفته است
چه حالت است که او را خمار بسیار است
می‌ام ز لعل دل‌افروز ده که جان افزاست
وگرنه جام می خوشگوار بسیار است
خط غبار چه حاجت به گِردِ رخسارت
که از تو بر دل ما خود غبار بسیار است
مرا به جای تو ای یار یار دیگر نیست
ولی ترا چو من خسته یار بسیار است
به روزگار مگر حال دل کنم تقریر
که بر دلم ستم روزگار بسیار است
ز خون دیدهٔ فرهاد پاره‌های عقیق
هنوز بر کمر کوهسار بسیار است
صفیر بلبل طبعم شنو وگرنه به باغ
نوای قمری و بانگ هزار بسیار است
چه آبروی بود بر در تو خواجو را
که در ره تو چو او خاکسار بسیار است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به بوستان جمالت بهار بسیار است
ولیک با گل وصل تو خار بسیار است
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی تو بهارهای زیادی وجود دارد، اما با وجود عشق تو، درد و رنج‌های زیادی هم هست.
مدام چشم تو مخمور و ناتوان خفته است
چه حالت است که او را خمار بسیار است
هوش مصنوعی: چشمان تو همواره در حال مستی و بی‌خودی به خواب رفته‌اند. چه حالتی است که او به شدت مست و بی‌تاب است؟
می‌ام ز لعل دل‌افروز ده که جان افزاست
وگرنه جام می خوشگوار بسیار است
هوش مصنوعی: اگر میمی از لعل دل رنجور به دست آید، جان انسان را تازه می‌کند و روحش را شاداب می‌سازد، وگرنه نوشیدنی‌های خوشمزه و لذت‌بخش زیاد هستند.
خط غبار چه حاجت به گِردِ رخسارت
که از تو بر دل ما خود غبار بسیار است
هوش مصنوعی: نیازی به آرایش و زیبایی بر چهره‌ات نیست، چون عشق و احساسات ما به تو آن‌قدر عمیق و پررنگ است که خود به تنهایی زیبایی را نمایان می‌کند.
مرا به جای تو ای یار یار دیگر نیست
ولی ترا چو من خسته یار بسیار است
هوش مصنوعی: عزیزم، هیچ کس به اندازه تو برای من مهم نیست، اما زندگی و دلخوشی‌های تو برای دیگران هم وجود دارد که همچون من عاشق و دلbroken هستند.
به روزگار مگر حال دل کنم تقریر
که بر دلم ستم روزگار بسیار است
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم به خاطر سختی‌های زیادی که در دل دارم، حال و احوالم را بیان کنم؟
ز خون دیدهٔ فرهاد پاره‌های عقیق
هنوز بر کمر کوهسار بسیار است
هوش مصنوعی: از اشک‌های فرهاد، هنوز دانه‌های عقیق بر روی کوه‌ها باقی مانده است.
صفیر بلبل طبعم شنو وگرنه به باغ
نوای قمری و بانگ هزار بسیار است
هوش مصنوعی: به صدای دل‌نواز بلبل من گوش کن، وگرنه در باغ صداهای قویی و آوازهای زیادی وجود دارد.
چه آبروی بود بر در تو خواجو را
که در ره تو چو او خاکسار بسیار است
هوش مصنوعی: چه افتخاری است برای خواجو که در برابر تو این‌قدر خاکسار و فروتن وجود دارد.