شمارهٔ ۵۳
چه بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
دل شکستهٔ ما را در اضطراب انداخت
بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست
که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت
کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق
ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت
چه دید دیدهٔ خونبار من که یکباره
بقصد خونم ازینسان سپهر بر آب انداخت
دل ار به حلقهٔ شوریدگان کِشد چه عجب
مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت
بیا که ساقی چشمم بیاد لعل لبت
ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت
عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح
نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت
گذشت نغمه ی مطرب ز ابر و غلغل ما
خروش در دل نالندهٔ رباب انداخت
چو زهره دید رخ زرد و اشک خواجو گفت
که مهر در قدح زر شراب ناب انداخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
دل شکستهٔ ما را در اضطراب انداخت
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی ماه در شب غمانگیز تاثیرگذار است، که دل شکسته ما را بیشتر دچار نگرانی و اضطراب میکند.
بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست
که دیده بود که ما را درین عذاب انداخت
هوش مصنوعی: چشم ما به دیدن تو بسیار مشتاق است و دنیا بر ما میگذرد، چرا که تو ما را در این رنج و عذاب قرار دادهای.
کباب شد دلم از سوز سینه و آتش عشق
ببرد آبم و خون در دل کباب انداخت
هوش مصنوعی: دل من از شدت عشق و آتش آن، به شدت داغ و آتشین شده و این احساس مرا به مرز نابودی کشانده است. این عشق به قدری عمیق است که آب و خون را در دل من به هم میزند و آتش میافروزد.
چه دید دیدهٔ خونبار من که یکباره
بقصد خونم ازینسان سپهر بر آب انداخت
هوش مصنوعی: چشم من چه چیزی را دید که ناگهان هدفم قرار گرفت و اینگونه آسمان بر روی آب ریخت؟
دل ار به حلقهٔ شوریدگان کِشد چه عجب
مرا که زلف تو در حلق جان طناب انداخت
هوش مصنوعی: اگر دل من به جمع عاشقان بپیوندد، چه عجیب است وقتی که موهای تو در حلقه جان من مانند طناب افتاده است.
بیا که ساقی چشمم بیاد لعل لبت
ز اشک در قدح آبگون شراب انداخت
هوش مصنوعی: بیایید که ای ساقی، چشمم برای یادآوری لب سرخ تو، اشکهایم را در جامی پر از شراب مانند آب ریخته است.
عروس مهوش ساغر نگر که وقت صبوح
نمود طلعت و آتش در آفتاب انداخت
هوش مصنوعی: به عروس زیبا و دلربا نگاه کن که نور صبح با چهرهاش درخشش و حرارت را در آفتاب پراکنده کرده است.
گذشت نغمه ی مطرب ز ابر و غلغل ما
خروش در دل نالندهٔ رباب انداخت
هوش مصنوعی: نغمهی موسیقیدان از میان ابرها گذشت و صدای ما در دل کسی که با رباب میناله، طنین انداز شد.
چو زهره دید رخ زرد و اشک خواجو گفت
که مهر در قدح زر شراب ناب انداخت
هوش مصنوعی: وقتی زهره چهرهی زرد و اشکها را دید، خواجو گفت که عشق با خوشی در جام طلا شراب خالص ریخته است.

خواجوی کرمانی