گنجور

شمارهٔ ۵۱

دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
دست در دست جوانان و صراحی در دست
گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا بچه‌ای
توبهٔ من چو سر زلف چلیپا بشکست
هر که کرد از در میخانه گشادی حاصل
چون تواند دل سودازده در تقوی بست
من اگر توبه شکستم مکن انکارم از آنک
خودپرستی نکند هر که بود باده‌پرست
گر به پیری هدف ناوک خلقی گشتم
چه توان کرد که تیر خردم رفت از شست
مستم آن دم که بمیرم به سر خاک برید
تا سر از خاک بر آرم به قیامت سرمست
کس ازین قید به تدبیر نرفتست برون
زانک از چنبر تقدیر نمی‌شاید جست
مست و مدهوش برندش ز لحد بر عرصات
هر که شد هم‌قدح باده‌گساران الست
جان‌فشانان که چو شمع از سر سر بر خیزند
یک نفس بی می نوشین نتوانند نشست
همچو ابروی بتان صید کند خاطر خلق
آنک نشکیبدش از صحبت مستان پیوست
گر شود بزمگهت عالم بالا خواجو
تو مپندار که بالاتر ازین کاری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش پیری ز خرابات برون آمد مست
دست در دست جوانان و صراحی در دست
هوش مصنوعی: دیشب پیرمردی از میخانه بیرون آمد، در حال intoxication و خوشحالی، دستی در دست جوانان داشت و در دستش نیز یک پارچ شراب بود.
گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا بچه‌ای
توبهٔ من چو سر زلف چلیپا بشکست
هوش مصنوعی: بگو عیب من را نگیر ای آقا، چرا که توبه‌ام مانند شکستن بند زلف کسی است که به آن وابسته است.
هر که کرد از در میخانه گشادی حاصل
چون تواند دل سودازده در تقوی بست
هوش مصنوعی: هر کسی که از در میخانه وارد شود و از شراب لذت ببرد، چگونه می‌تواند دل نگران و خسته‌اش را به تقوا و پرهیزگاری پیوند دهد؟
من اگر توبه شکستم مکن انکارم از آنک
خودپرستی نکند هر که بود باده‌پرست
هوش مصنوعی: اگر من از توبه‌ام برگردم، تو مرا نادیده نگیر، زیرا هر کسی که به می‌پرستی روی می‌آورد، نباید خودخواهی کند.
گر به پیری هدف ناوک خلقی گشتم
چه توان کرد که تیر خردم رفت از شست
هوش مصنوعی: اگر به خاطر پیری، هدف تیر و کمان دیگران شدم، چه می‌توان کرد وقتی که عقل و درک من از دست رفته است؟
مستم آن دم که بمیرم به سر خاک برید
تا سر از خاک بر آرم به قیامت سرمست
هوش مصنوعی: در زمان مرگم آنقدر شاد و سرمست هستم که آرزو دارم به سر خاکم بیایید، تا وقتی که از خاک برمی‌خیزم، هنوز هم در حالت مستی باشم.
کس ازین قید به تدبیر نرفتست برون
زانک از چنبر تقدیر نمی‌شاید جست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته از این قید رهایی یابد، چون نمی‌توان در چنبره‌ی سرنوشت چاره‌ای جست.
مست و مدهوش برندش ز لحد بر عرصات
هر که شد هم‌قدح باده‌گساران الست
هوش مصنوعی: این بیت به طرز مجازی به حالتی اشاره دارد که افرادی که در زندگی غرق در لذت و مستی هستند، پس از مرگ به دنیای دیگری منتقل می‌شوند. هر کسی که از پلیدی‌های دنیا رهایی یابد و به دنیای معنوی برسد، به جمع کسانی پیوسته که در خوشی و شادی زندگی می‌کنند و از لذت‌ها بهره‌مند می‌شوند. در واقع، این تصور وجود دارد که انسان از زندگی مادی جدا شده و به مرحله‌ای بالاتر از لذت‌ها و خوشی‌ها می‌رسد.
جان‌فشانان که چو شمع از سر سر بر خیزند
یک نفس بی می نوشین نتوانند نشست
هوش مصنوعی: افرادی که با عشق و شور و هیجان زندگی می‌کنند، مانند شمعی هستند که به سرعت می‌سوزند و خاموش می‌شوند. آن‌ها نمی‌توانند بدون نوشیدن شراب محبت، لحظه‌ای آرام بنشینند.
همچو ابروی بتان صید کند خاطر خلق
آنک نشکیبدش از صحبت مستان پیوست
هوش مصنوعی: خاطر مردم مانند ابروی معشوقان فریبنده است و هرکس که از جمع مستان جدا شود، نمی‌تواند این زیبایی را از دست بدهد.
گر شود بزمگهت عالم بالا خواجو
تو مپندار که بالاتر ازین کاری هست
هوش مصنوعی: اگر مهمانی تو به اندازه‌ای با شکوه و عظیم باشد که به مرتبه بالا برود، خواجو، خیال نکن که کار دیگری بالاتر از این وجود دارد.