گنجور

شمارهٔ ۵۰

عشق سطانی‌ست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پروازگه جز طور نیست
کس نمی‌بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
دور شو کز شمع عشق آتش به نزدیکان رسد
وانک او نزدیک باشد گر بسوزد دور نیست
من به مهر دل به پایان می‌رسانم روز را
زانک بی آتش درون تیره‌ام را نور نیست
ملک دل را تا به کِی بینم چنین ویران ولیک
تا نمی‌گردد خراب آن مملکت معمور نیست
بزم بی‌شاهد نمی‌خواهم که پیش اهل دل
دوزخی باشد هر آن جنت که در وی حور نیست
رهروان عشق را جز دل نمی شاید دلیل
وانک این ره نسپرد نزد خرد معذور نیست
تا نپنداری که ما با او نظر داریم و بس
هیچ ناظر را نمی‌بینم که او منظور نیست
چشم مِیگونش نگر سرمست و خواجو در خمار
شوخ‌چشم آن مست کو را رحم بر مخمور نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق سطانی‌ست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پروازگه جز طور نیست
هوش مصنوعی: عشق یک حالتی است که نیاز به قوانین و مقررات ندارد، مانند پرندگانی که در عشق خود پرواز می‌کنند و نیازی به مکان خاصی برای پرواز ندارند.
کس نمی‌بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را نمی‌بینم که بخواهد به عاشق مستی نصیحتی کند، زیرا هیچ‌کس در دایره نگاه آن عاشق مست نمی‌تواند پنهان بماند.
دور شو کز شمع عشق آتش به نزدیکان رسد
وانک او نزدیک باشد گر بسوزد دور نیست
هوش مصنوعی: از خود دور شو، زیرا که آتش عشق مانند شمعی است که هرچه به آن نزدیک‌تر شوی، آسیب بیشتری خواهی دید. حتی اگر شمع در نزدیکی‌ات باشد، خطر سوختن هنوز دور نیست.
من به مهر دل به پایان می‌رسانم روز را
زانک بی آتش درون تیره‌ام را نور نیست
هوش مصنوعی: من در پایان روز با عشق و محبت، وقت را به سر می‌رسانم؛ زیرا بدون شعله‌ای درونم، تاریکی وجودم روشنایی ندارد.
ملک دل را تا به کِی بینم چنین ویران ولیک
تا نمی‌گردد خراب آن مملکت معمور نیست
هوش مصنوعی: دل من تا کی اینقدر خراب و ویران خواهد ماند؟ اما تا زمانی که آن سرزمین آباد نشود، من نمی‌توانم چیزی ببینم.
بزم بی‌شاهد نمی‌خواهم که پیش اهل دل
دوزخی باشد هر آن جنت که در وی حور نیست
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم در می‌خانه‌ای بی‌معشوق و شاهد باشم، چرا که برای اهل دل، هر بهشتی که در آن حوری وجود نداشته باشد، همچون جهنم خواهد بود.
رهروان عشق را جز دل نمی شاید دلیل
وانک این ره نسپرد نزد خرد معذور نیست
هوش مصنوعی: عاشقان راه عشق جز دل و محبت دلیل دیگری ندارند و اگر کسی در این مسیر بیفتد، عذرش نزد عقل پذیرفته نیست.
تا نپنداری که ما با او نظر داریم و بس
هیچ ناظر را نمی‌بینم که او منظور نیست
هوش مصنوعی: نپندار که ما فقط به او توجه داریم؛ هیچ ناظری را نمی‌بینم که او هدف نهایی باشد.
چشم مِیگونش نگر سرمست و خواجو در خمار
شوخ‌چشم آن مست کو را رحم بر مخمور نیست
هوش مصنوعی: به چشمان زیبای او نگاه کن که در حال سرمستی است و من در حال کشمکش با طبیعت شاداب و بازیگوش او هستم. این عاشق مستی که در بزم است، حتی به حال مست‌های دیگر رحم نمی‌کند.