گنجور

شمارهٔ ۴۸

ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است
وانجا که نیاز است چه حاجت به نماز است
بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت
کان چیز که جز عشق بود عین مجاز است
چون مرغ دل خستهٔ من صید نگردد
هرگاه که بینم که در میکده باز است
آنکس که بود معتکف کعبهٔ قربت
در مذهب عشاق چه محتاج حجاز است
هرچند که از بندگی ما چه برآید
ما بندهٔ آنیم که او بنده‌نواز است
دائم دل پُرتاب من از آتش سودا
چون شمع جگرتافته در سوز و گداز است
می‌سوزم و می‌سازم از آن‌روی که چون عود
کار من دل‌سوخته از سوز به ساز است
حال شب هجر از من مهجور چه پرسی
کوتاه کن ای خواجه که آن قصه دراز است
خواجو چکند بیتو که کام دل محمود
از مملکت روی زمین روی ایازست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز آتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است
وانجا که نیاز است چه حاجت به نماز است
هوش مصنوعی: مقصود از آتشکده و کعبه، جایی است که برای برآوردن نیازها و دعا کردن به آنجا مراجعه می‌شود. در واقع، هر جا که نیاز باشد و دل انسان به دعا و نیاز بسوزد، همان جا است که باید خواسته‌ها را مطرح کرد.
بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت
کان چیز که جز عشق بود عین مجاز است
هوش مصنوعی: بدون عشق، حقیقت واقعی به بازی گرفته نمی‌شود، زیرا هر چیزی که از عشق به دور باشد، تنها یک خیال و توهم است.
چون مرغ دل خستهٔ من صید نگردد
هرگاه که بینم که در میکده باز است
هوش مصنوعی: وقتی که می‌بینم در میکده باز است و شاداب، دل خسته و بی‌یار من همچنان پر از حسرت و اندوه است و به آزادی و شادی دست نمی‌یابد.
آنکس که بود معتکف کعبهٔ قربت
در مذهب عشاق چه محتاج حجاز است
هوش مصنوعی: کسی که در عشق و نزدیک شدن به معشوق است، نیازی به سفر به حجاز و مکه ندارد؛ او با بودن در حالت اعتکاف و نزدیکی به معشوق، به هدف خود دست یافته است.
هرچند که از بندگی ما چه برآید
ما بندهٔ آنیم که او بنده‌نواز است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از ما چه کاری برمی‌آید، ما آن بندگانیم که خداوند دارای لطف و محبت است.
دائم دل پُرتاب من از آتش سودا
چون شمع جگرتافته در سوز و گداز است
هوش مصنوعی: دل من همیشه در حال پرتاب و تلاطم است، مانند شمعی که در آتش می‌سوزد و داغ و در حال ذوب شدن است.
می‌سوزم و می‌سازم از آن‌روی که چون عود
کار من دل‌سوخته از سوز به ساز است
هوش مصنوعی: من در آتش عشق می‌سوزم و با همین سوز در خودم می‌سازم، زیرا مانند چوب عود که در آتش می‌سوزد و عطر خوشی از خود به جا می‌گذارد، من نیز در دل سوختن، خویشتن را می‌سازم و به اوج می‌رسانم.
حال شب هجر از من مهجور چه پرسی
کوتاه کن ای خواجه که آن قصه دراز است
هوش مصنوعی: ای دوست، حال و روز من را در شب جدایی نپرس؛ مختصر بگو که داستان دردناکی دارم.
خواجو چکند بیتو که کام دل محمود
از مملکت روی زمین روی ایازست
هوش مصنوعی: خواجو می‌گوید که کسی مانند ایاز، مورد علاقه محمود، در این دنیای خاکی، دوست داشتنی و ارزشمند است.