گنجور

شمارهٔ ۴۷

هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ایکه از ذکر به مذکور نمی‌پردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
زانک سرمست می عشق بتان فاجر نیست
گرچه خلقی شده‌اند از غم لیلی مجنون
هیچکس بر صفت قیس بنی عامر نیست
هر دل خسته که او صدرنشین غم تست
غمش از وارد و اندیشه‌اش از صادر نیست
ز آتش عشق تو آن سوز که در باطن ماست
ظاهر آنست که بر اهل خرد ظاهر نیست
گر ز سودای تو ای نادره‌ی دور زمان
خبر از دور زمانم نبود نادر نیست
چون توانم که به پایان برم این دفتر از آنک
قصه‌ی عشق من و حسن ترا آخر نیست
من به غیر تو اگر کافرم انکار مکن
کانک دین در سر آن کار کند کافر نیست
به صبوری نتوان جستن ازین درد خلاص
زانک نافع نبود صبر چو دل صابر نیست
ای عزیزان اگر آن یوسف کنعانی ماست
هر که او را به دو عالم بخرد خاسر نیست
قاسرست از خرد آنکس متصور باشد
که ز اوصاف تو ادراک خرد قاصر نیست
گرچه خواجو ز تو یک لحظه نگردد غائب
آندمم با تو حضورست که او حاضر نیست
نه من دلشده دارم سر پیوندت و بس
کیست آنکس سر پیوند تو در خاطر نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس وجود ندارد که بتواند به درستی منظور من را درک کند، هرچند که ممکن است به ظاهر چیزهایی را ببیند.
ایکه از ذکر به مذکور نمی‌پردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
هوش مصنوعی: اگر به یاد خدا و ذکر او نمی‌پردازی، فایده ذکر زبان چیست وقتی که قلبت یاد او را فراموش کرده است؟
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
زانک سرمست می عشق بتان فاجر نیست
هوش مصنوعی: ای زاهد نادان، تو حق نداری ما را به کارهای زشت نسبت بدهی، زیرا من که سرمست عشق معشوق هستم، هرگز فاجری نیستم.
گرچه خلقی شده‌اند از غم لیلی مجنون
هیچکس بر صفت قیس بنی عامر نیست
هوش مصنوعی: گرچه بسیاری به دلیل عشق به لیلی دچار غم و اندوه شده‌اند، اما هیچ‌کدام از آن‌ها به بزرگی و ویژگی‌های قیس بنی عامر نیستند.
هر دل خسته که او صدرنشین غم تست
غمش از وارد و اندیشه‌اش از صادر نیست
هوش مصنوعی: هر دل خسته‌ای که به نوعی درگیر غم توست، غمش ناشی از وقایع بیرونی و افکارش نیست.
ز آتش عشق تو آن سوز که در باطن ماست
ظاهر آنست که بر اهل خرد ظاهر نیست
هوش مصنوعی: آتش عشق تو، سوزی در دل ما ایجاد کرده که بر همه آشکار است، اما آنچه در باطن ماست و عمق این سوز را نشان می‌دهد، برای اهل دانش و خرد قابل درک نیست.
گر ز سودای تو ای نادره‌ی دور زمان
خبر از دور زمانم نبود نادر نیست
هوش مصنوعی: اگر از عشق و آرزوی تو، ای بی‌نظیر دوران، خبری نداشتم، پس عجیب نیست که در دوری زمان دستماز نداشته باشم.
چون توانم که به پایان برم این دفتر از آنک
قصه‌ی عشق من و حسن ترا آخر نیست
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم این داستان را به پایان برسانم، در حالی که قصه‌ی عشق من و حسن هرگز تمام نمی‌شود.
من به غیر تو اگر کافرم انکار مکن
کانک دین در سر آن کار کند کافر نیست
هوش مصنوعی: من اگر به جز تو به چیزی دیگر اعتقاد داشته باشم، کافر نیستم؛ چون دین واقعی در دل من وجود دارد و این کار باعث نمی‌شود که من به کافر بودن متهم شوم.
به صبوری نتوان جستن ازین درد خلاص
زانک نافع نبود صبر چو دل صابر نیست
هوش مصنوعی: برای رهایی از این درد، با صبر نمی‌توان به نتیجه رسید، زیرا اگر دل آدمی صابر نباشد، صبر فایده‌ای ندارد.
ای عزیزان اگر آن یوسف کنعانی ماست
هر که او را به دو عالم بخرد خاسر نیست
هوش مصنوعی: ای دوستان، اگر آن یوسف کنعانی ما وجود دارد، بدانید که هر کسی او را در دو جهان به دست آورد، شکست نخورده است.
قاسرست از خرد آنکس متصور باشد
که ز اوصاف تو ادراک خرد قاصر نیست
هوش مصنوعی: کسی که نتواند صفات تو را درک کند، نشان دهنده‌ی ناتوانی خودش در فهم است نه نواقص تو.
گرچه خواجو ز تو یک لحظه نگردد غائب
آندمم با تو حضورست که او حاضر نیست
هوش مصنوعی: هرچند که خواجو یک لحظه از تو دور نمی‌شود، اما من در آن لحظه‌ای که با تو هستم، احساس می‌کنم او کاملاً غایب است.
نه من دلشده دارم سر پیوندت و بس
کیست آنکس سر پیوند تو در خاطر نیست
هوش مصنوعی: من جز عشق تو چیزی در دل ندارم و فقط به تو فکر می‌کنم. آیا کسی هست که در این دنیا به تو فکر کند و به عشق تو پیوندی داشته باشد؟

حاشیه ها

1396/06/30 09:08
حسین

سلام
تو بین اول «پرواز گه» به نظر میرسه درستش «پروازگه» باشه یعنی جایگاه پرواز