گنجور

شمارهٔ ۴۰

غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
بی تو ما را هوس باغ و سر صحرا نیست
در چمن سرو سرافراز که کارش بالاست
سرفرازست ولی چون تو سهی بالا نیست
گرچه دانم که تو داری دل ریشم یارا
با تو چون فاش بگویم که مرا یارا نیست
بر وجودم بخیال سر زلف سیهت
نیست موئی که درو حلقه ئی از سودا نیست
امشب از دست مده وقت و ز فردا بگذر
که شب تیره ی سودا زده را فردا نیست
چند گوئی که ز گیسوی بتان دست بدار
که ترا قصه درازست و مرا پروا نیست
مدتی شد که ز دل نام و نشان نشنیدم
زانک عمریست کزو نام و نشان پیدا نیست
زشت خوئی نپسندند ز ارباب جمال
کانک زیباست ازو عادت بد زیبا نیست
تا شدی حلقه بگوش لب لعلش خواجو
کیست کو لؤلؤی الفاظ ترا لالا نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی ماه به جز چهره شهرآرا دیده نمی‌شود، و شاخ شمشاد به هیچ وجه به قامت سرو مانند او نمی‌رسد.
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
هوش مصنوعی: نسیم و باد بهاری که باعث شادابی و تازگی می‌شود، روح را زنده می‌کند و انرژی می‌دهد، اما عطر و بوی نفس‌های تو آنقدر دلنشین و زندگی‌بخش نیست.
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
بی تو ما را هوس باغ و سر صحرا نیست
هوش مصنوعی: اگر چه باغ و دشت زیبایی و شگفتی‌هایی دارند، اما بدون حضور تو، ما هم هیچ تمایلی به دیدن آنها نداریم.
در چمن سرو سرافراز که کارش بالاست
سرفرازست ولی چون تو سهی بالا نیست
هوش مصنوعی: در میان چمن‌ها، سرو بلند و با شکوهی وجود دارد که به خاطر قد بلندش برجسته است، اما تو با وجود زیبایی‌ات، به هیچ وجه به آن ارتفاع نمی‌رسی.
گرچه دانم که تو داری دل ریشم یارا
با تو چون فاش بگویم که مرا یارا نیست
هوش مصنوعی: با اینکه می‌دانم که تو دل مرا می‌شکنی، اما نمی‌توانم به تو بگویم که قدرت این را ندارم.
بر وجودم بخیال سر زلف سیهت
نیست موئی که درو حلقه ئی از سودا نیست
هوش مصنوعی: بر تنم، به خاطر خیال موهای سیاه تو، هیچ مویی وجود ندارد که در آن حلقه‌ای از عشق نباشد.
امشب از دست مده وقت و ز فردا بگذر
که شب تیره ی سودا زده را فردا نیست
هوش مصنوعی: Tonight را از دست نده و به فردا فکر نکن، چون این شب تاریک و پر از دل‌مشغولی، فردا تکرار نمی‌شود.
چند گوئی که ز گیسوی بتان دست بدار
که ترا قصه درازست و مرا پروا نیست
هوش مصنوعی: چند بار بگویی که از زیبایی‌های محبوبان دست بردار؟ تو که داستان طولانی داری، من به آن اهمیتی نمی‌دهم.
مدتی شد که ز دل نام و نشان نشنیدم
زانک عمریست کزو نام و نشان پیدا نیست
هوش مصنوعی: مدتی است که دیگر خبری از آن شخص در دل من نیست، زیرا مدت طولانی است که از او هیچ نام و نشانی نمی‌بینم.
زشت خوئی نپسندند ز ارباب جمال
کانک زیباست ازو عادت بد زیبا نیست
هوش مصنوعی: زشت‌خوئی مورد پسند نیست، چون زیبایی‌طلبان به دنبال جمال و زیبایی هستند و عادت‌های زشت در میان زیبایی‌خواهان جایی ندارد.
تا شدی حلقه بگوش لب لعلش خواجو
کیست کو لؤلؤی الفاظ ترا لالا نیست
هوش مصنوعی: وقتی تو به زیبایی و جذابیت لب لعلش گوش می‌دهی، خواجو چه کسی است؟ شاعر مثل لؤلؤی درخشان کلمات، تو را به لالایی نمی‌برد.