گنجور

شمارهٔ ۳۹

با تو نقشی که در تصوّر ماست
بزبان قلم نیاید راست
حاجت ما توئی چرا که ز دوست
حاجتی به ز دوست نتوان خواست
ماه تا آفتاب روی تو دید
اثر مهر در رخش پیداست
سخن باده با لبت با دست
صفت مشک با خط تو خطاست
در چمن ذکر ناروان می رفت
قامتت گفت برکشیده ی ماست
سرو آزاد پیش بالایت
راستی را چو بندگان برپاست
او چو آزاد کرده ی قد تست
لاجرم دست او چنان بالاست
فتنه بنشان و یکزمان بنشین
که قیامت ز قامتت برخاست
هر که بینی بجان بود قائم
جان وامق چو بنگری عذراست
از صبا بوی روح می شنوم
دم عیسی مگر نسیم صباست
عمر خواجو بباد رفت و رواست
زانک بی دوست عمر باد هواست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1387/10/04 17:01

مصرع آخر بیت آخر از آن سعدی است که حافظ نیز از آن استقبال کرده. غزل 115 از سعدی و غزل 373 از غزلیات حافظ را ببینید.

1392/04/09 14:07
امین کیخا

با همه زیبایی های شیراز بویژه خونگرمی و ساده گیری شیرازی ها باید گفت دروازه قران نامش دروازه کوران بوده است زیرا از انجا کوران به گدایی روزگار می گذرانده اند و البته با گذاشتن نام قران بر ان به زیبایی ان افزوده شده است . و واژه گزینی بجایی بوده است .

1392/04/09 14:07
امین کیخا

حمید جان با إبراز محبتی که به خواجو کردی منهم همسازم و شعر هایش را در زیبایی همتای زباناوران نخست ایران میدانم .

1392/04/10 00:07
امین کیخا

والله حمید جان نشانی دقیقش را ندارم ذحیر مرا نیز مبتلا کرده است ، اما یقینا در کتابی خوانده ام ، و گر نه به ذهن من نمیرسید ، بهرسو برای نگارش ارزش فراوانی قائل نیستم نگارش فقط حجاب کلمات است تنها صدا است که می ماند .بعد از اموختن فرانسه دیگر نگارش را فراموش کردم ، اولین خط ما به یاری بابلی ها نگاشته شده است ، در حال حاضر هم فارسی زبانی ست با دو خط عربی و روسی( در تاجیکستان) . خوش نویسی را دوست دارم ولی اماده بهم ریختن هر ریختار( فرمول) نگارشی هستم .

1392/04/10 00:07
امین کیخا

باز باید بگویم از مهربانترین مردم ما شیرازی ها هستند که برای من بسیار عزیز و ارزشمند هستند.