گنجور

شمارهٔ ۳۸

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام
کو را خبر ز حال من مستمند نیست
پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست
گویند صبر در مرض عشق نافعست
باری درین هوا که منم سودمند نیست
گر بند مینهی و گرم پند می دهی
هستم سزای بند ولی جای پند نیست
هر کس که سرو گفت قدت را براستی
او را معینست که همت بلند نیست
تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
در شهر کو کسی که کنون شهربند نیست
گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست
خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست
صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست
هوش مصنوعی: کدام دل وجود دارد که به دلیل غم تو اسیر شده باشد؟ شکارچی‌ای پیدا کن که شکارش در دام نیست و به راحتی از چنگت بیرون می‌رود.
با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام
کو را خبر ز حال من مستمند نیست
هوش مصنوعی: من در عشق و دلبری کسی گرفتار و دلباخته‌ام که هیچ خبری از وضع و حال بیچاره‌ام ندارد.
پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من
عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست
هوش مصنوعی: پرواز کردن مرغ جان من از شوق لب اوست. عیب مگس را نگیر، چون صبر او به شیرینی قند نیست.
گویند صبر در مرض عشق نافعست
باری درین هوا که منم سودمند نیست
هوش مصنوعی: می‌گویند که صبر در عشق می‌تواند مفید باشد، اما در حالتی که من هستم، این صبر کارساز نیست.
گر بند مینهی و گرم پند می دهی
هستم سزای بند ولی جای پند نیست
هوش مصنوعی: اگر تو مرا در عشق و محبت گرفتار کنی و نصیحت‌های گرمت را به من بگویی، من شایسته‌ی این عشق و گرفتاریم هستم، اما زمان نصیحت کردن نیست.
هر کس که سرو گفت قدت را براستی
او را معینست که همت بلند نیست
هوش مصنوعی: هر کس که از تو به عنوان سرو یاد کند و قد و قامتت را ستایش کند، او به حقیقت نمی‌داند که برای کسی با اراده و همت بالا، این تعریف‌ها چندان ارزشی ندارد.
تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل
در شهر کو کسی که کنون شهربند نیست
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو بر دل من سایه افکنده، دیگر عقل و منطق را رها کرده‌ام. در این حال، کسی در این شهر نمی‌تواند مرا در بند خود نگه دارد.
گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول
زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست
هوش مصنوعی: اگر مرا طرد کنی، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا بپذیرد، زیرا آنچه تو نمی‌پسندی، هیچ‌کس دیگر نیز نمی‌تواند بپسندد.
خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل
ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست
هوش مصنوعی: خواجو امیدوار است که از درد جدایی، دلش دچار عذاب شود، اما می‌گوید که از ضربتی که از طرف محبوبش به او می‌رسد، آسیبی نخواهد دید.

حاشیه ها

1396/09/14 14:12
احسان

با درود و آرزوی تندرستی
بیت دوم، "با دلبری ستمگر و سرکش فتاده‌ام" درست است ("سمتگر" نوشته شده است).