شمارهٔ ۳۶
اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
که درد را چو امید دوا بود غم نیست
دوا پذیر نباشد مریض علت شوق
وی چو روی مرض در شفا بود غم نیست
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
اگر چنانک مجال شنا بود غم نیست
چو آب دیده روان کرده ایم در عقبت
ترا اگر نظری سوی ما بود غم نیست
صفا ز باده ی صافی طلب که صوفی را
بجای جامه صوف ار صفا بود غم نیست
براستان که گدایان آستان توایم
و گر ترا غم کار گدا بود غم نیست
غمت چو ساغر اگر خون دل بجوش آرد
چو همدم تو می جانفزا بود غم نیست
گرت فراق بزخم قفای غم بکشد
مدار غم که چو وصل از قفا بود غم نیست
بغربتم چو کسی آشنا نمی باشد
بشهر خویشم اگر آشنا بود غم نیست
چنین که مرغ دلم در غمش هوا بگرفت
بسوی ما اگر او را هوا بود غم نیست
چو اقتضای قضا محنتست و غم خواجو
اگر بحکم قضایت رضا بود غم نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
که درد را چو امید دوا بود غم نیست
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند ما غمگین باشی، اشکالی ندارد، چون اگر دردی وجود داشته باشد، امید به بهبود آن، غم را کم میکند.
دوا پذیر نباشد مریض علت شوق
وی چو روی مرض در شفا بود غم نیست
هوش مصنوعی: اگر بیمار به دارو جواب ندهد، شوق و علاقهاش را از دست ندهد، چون وقتی درمان بیماری وجود دارد، دیگر جای نگرانی نیست.
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
اگر چنانک مجال شنا بود غم نیست
هوش مصنوعی: اکنون که کشتی ما در میان طوفان قرار گرفته، اگر فرصتی برای نجات و شنا کردن باشد، نگران نیستیم.
چو آب دیده روان کرده ایم در عقبت
ترا اگر نظری سوی ما بود غم نیست
هوش مصنوعی: ما اشکهایمان را به خاطر تو ریختهایم، اگر نگاهی به ما بیندازی، دیگر نگران نخواهیم بود.
صفا ز باده ی صافی طلب که صوفی را
بجای جامه صوف ار صفا بود غم نیست
هوش مصنوعی: از شراب خالص لذت ببر، زیرا اگر صوفی به جای لباس پشمی، پاکی روح داشته باشد، نگران هیچ چیز نخواهد بود.
براستان که گدایان آستان توایم
و گر ترا غم کار گدا بود غم نیست
هوش مصنوعی: ما در کنار درگاه تو همانند گدایان هستیم و اگر تو نگران حال ما باشی، جایی برای نگرانی نیست.
غمت چو ساغر اگر خون دل بجوش آرد
چو همدم تو می جانفزا بود غم نیست
هوش مصنوعی: اگر غم تو مثل ساغری باشد که خون دل را به جوش میآورد، وقتی همدم تو وجود دارد و زندگیبخش است، دیگر غم نیست.
گرت فراق بزخم قفای غم بکشد
مدار غم که چو وصل از قفا بود غم نیست
هوش مصنوعی: اگر جدایی تو باعث درد و غم شود، بیدلیل مدام در افسوس و غم نمان. چرا که وقتی که وصال و دیدار تو میسر باشد، دیگر جایی برای غم و اندوه وجود ندارد.
بغربتم چو کسی آشنا نمی باشد
بشهر خویشم اگر آشنا بود غم نیست
هوش مصنوعی: در غربت، وقتی کسی را نمیشناسم، احساس تنهایی میکنم. اما اگر در شهر خودم، کسی را بشناسم، دیگر غمی نخواهم داشت.
چنین که مرغ دلم در غمش هوا بگرفت
بسوی ما اگر او را هوا بود غم نیست
هوش مصنوعی: زمانی که دل من به خاطر غم و اندوه پر از حسرت شده، اگر او هم به یاد ما باشد و به نزد ما بیاید، دیگر غمی باقی نمیماند.
چو اقتضای قضا محنتست و غم خواجو
اگر بحکم قضایت رضا بود غم نیست
هوش مصنوعی: وقتی تقدیر و سرنوشت، سختی و غم را برای ما رقم زده است، اگر با پذیرش آنچه تقدیر برایمان نوشته، به رضایت برسیم، دیگر غم وجود نخواهد داشت.