شمارهٔ ۳۵
بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
زرشک طلعت او شمع انجمن بنشست
فشاند سنبل و چون گل ز غنچه رخ بنمود
کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست
ز برگ لاله ی سیراب و شاخ شمشادش
بریخت آب گل و باد نارون بنشست
نشست و مشعله از جان بیدلان برخاست
برفت و مشعله ی عمر مرد و زن بنشست
بگوی کان مگس عنبرین ببوی نبات
چرا بر آب لب لعل شکر شکن بنشست
چه خیزدار بنشینی که تا تو خاسته ئی
کسی ندید که یکدم خروش من بنشست
مگر بروی تو بینم جهان کنون که مرا
چراغ این دل تاریک ممتحن بنشست
خبر برید بخسرو که در ره شیرین
غبار هستی فرهاد کوهکن بنشست
ز خانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو
که شمع دل بنشاند آنک در وطن بنشست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست
زرشک طلعت او شمع انجمن بنشست
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که آن سرو خوشهیکل آرام گرفت، با زیباییاش مانند شمعی در مجلس نورافشانی کرد.
فشاند سنبل و چون گل ز غنچه رخ بنمود
کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست
هوش مصنوعی: سنبلها را پاشید و گلها باز شدند، چهرهاش را نمایان کرد. سپس قامتش را کشید و مانند سرو در میان چمن نشسته است.
ز برگ لاله ی سیراب و شاخ شمشادش
بریخت آب گل و باد نارون بنشست
هوش مصنوعی: از برگهای شاداب گل لاله و شاخههای سبز شمشاد، آب بر زمین ریخته و باد درخت نارون را به آرامی نشاند.
نشست و مشعله از جان بیدلان برخاست
برفت و مشعله ی عمر مرد و زن بنشست
هوش مصنوعی: نشست و شعلۀ عشق از دل آگاهان برافروخته شد، ولی او رفت و آن شعلهای که نماد عمر مرد و زن بود، خاموش گردید.
بگوی کان مگس عنبرین ببوی نبات
چرا بر آب لب لعل شکر شکن بنشست
هوش مصنوعی: چرا مگس خوشبو بر روی آب لب لعل شیرین نشسته است؟
چه خیزدار بنشینی که تا تو خاسته ئی
کسی ندید که یکدم خروش من بنشست
هوش مصنوعی: تا چه زمانی میتوانی بیحرکت بنشینی، در حالی که تو آمادهی حرکت هستی؟ هیچکس تا به حال نشنیده است که آرامش من برای یک لحظه پایدار بماند.
مگر بروی تو بینم جهان کنون که مرا
چراغ این دل تاریک ممتحن بنشست
هوش مصنوعی: اگر تو را ببینم، جهان برایم روشن میشود، چرا که وجود تو نور قلب تاریک و آزمایشکننده من است.
خبر برید بخسرو که در ره شیرین
غبار هستی فرهاد کوهکن بنشست
هوش مصنوعی: خبر رسید که خسرو در راه شیرین، فرهاد کوهکن به خاطر عشق و آرزوهایش در انتظار نشسته است و غبار مشکلات و چالشهای موجود را بر دوش دارد.
ز خانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو
که شمع دل بنشاند آنک در وطن بنشست
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از خانه نمیتواند سفر را برگزینید، چون دل شمعی است که در وطن خود روشن میشود.