شمارهٔ ۳
اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول بخاک در سرای شما
در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما
شوم نشانه ی تیر قضا بدان اومید
که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما
کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما
زبندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آنکو بود گدای شما
گرم دعای شما وردجان بود چه عجب
که هست روز و شب اوراد من دعای شما
کجا سزای شما خدمتی توانم کرد
جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما
غریب نیست اگر شد زخویش بیگانه
هر آن غریب که گشتست آشنای شما
اگر بغیر شما می کند نظر خواجو
چو آب میشودش دیده از حیای شما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
هوش مصنوعی: اگرچه جانم را هم بگذارم در راه وفاداری به شما، هرگز هوای شما از سرم بیرون نمیرود.
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجودم به خاک شما تبدیل شود، حتی پس از مرگم نیز دل از خاک پای شما نخواهم کند.
چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول بخاک در سرای شما
هوش مصنوعی: زمانی که روح من از آشیان خود در آسمان پرواز کند و به زمین بیفتد، در خانه شما فرود میآید.
در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که تابوت من را به سمت قبر میبرند، دل پر از التهاب من به دنبال شماست.
شوم نشانه ی تیر قضا بدان اومید
که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما
هوش مصنوعی: من به نشانههای تقدیر و سرنوشت توجهی نمیکنم، فقط امیدوارم با از دست دادن جانم، رضایت شما را به دست آورم.
کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما
هوش مصنوعی: من نمیتوانم کسی را در جهان به جای شما ببینم، چرا که هیچ کس برای من مثل شما نیست.
زبندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آنکو بود گدای شما
هوش مصنوعی: وجود بندهی شما، حتی به اندازهی یک ذره از آزادی، قدرتی دارد که تنها کسی که برای شما خدمت میکند، میتواند آن را تجربه کند.
گرم دعای شما وردجان بود چه عجب
که هست روز و شب اوراد من دعای شما
هوش مصنوعی: اگر دعای شما برای من همیشه جاری باشد، عجیب نیست که روز و شب من فقط در دعاهای شما سپری شود.
کجا سزای شما خدمتی توانم کرد
جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما
هوش مصنوعی: من نمیتوانم برای شما خدمتی انجام دهم جز اینکه از دشنامهایتان دوری کنم و خودم را دور نگه داشته باشم.
غریب نیست اگر شد زخویش بیگانه
هر آن غریب که گشتست آشنای شما
هوش مصنوعی: اگر کسی از خودش غریب و بیگانه شود، جای تعجب ندارد، چون هر کسی که در ابتدا غریب به نظر میرسید، ممکن است در نهایت برای شما آشنا و نزدیک شود.
اگر بغیر شما می کند نظر خواجو
چو آب میشودش دیده از حیای شما
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از شما را نگاه کند، مانند این است که خواجو به خاطر حیا و شرم شما، چشمانش به آب تبدیل میشود.