گنجور

شمارهٔ ۲۹

مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
از نعیم روضه ی رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار
باز می گویم سری بر آستانی بیش نیست
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام
کز وجودم اینکه می بینی نشانی بیش نیست
چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست
گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت
گرچه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست
گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان
کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست
یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار
زانک از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
هوش مصنوعی: پرنده‌ی روح من در این دو جهان تنها یک آشیانه دارد و آن هم بیشتر از این نیست که از زندگی، جز یک نان ساده و اندک، چیزی به دست نیاورده‌ام.
از نعیم روضه ی رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
هوش مصنوعی: از خوشی‌های بهشت، هدف آن چیست؟ اگر به محبوب نرسیم، آن‌وقت بهشت فقط یک باغ زیبا بیش نیست.
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار
باز می گویم سری بر آستانی بیش نیست
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر از این در بیرون نروم و مانند بنده‌ها رفتار کنم، اما دوباره تأکید می‌کنم که برای من تنها یک سر را در کنار این آستان قرار دادن کافی است و ارزش بیشتری ندارد.
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام
کز وجودم اینکه می بینی نشانی بیش نیست
هوش مصنوعی: من به قدری در دنیای یگانگی غرق شده‌ام که آنچه از وجودم می‌بینی، تنها یک نشانه از من است و بیشتر از این نیست.
چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگی‌ام می‌گویم که چگونه از آسمان پایین آمده‌ام، اما در واقع، دودی که از آتش آه من به‌وجود می‌آید، بیشتر از این‌ها نیست.
گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت
گرچه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشمانت مرا به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و جانم را می‌گیرد. او پاسخ داد که اگرچه تو به شدت احساساتی شده‌ای، اما من در برابر تو ضعیف‌تر از آن هستم که به تو آسیب برسانم.
گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان
کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی به زندگی‌اش راضی باشد، من جانم را فدای او می‌کنم. زیرا آنچه که اکنون در دست دارم، دیگر تنها جانی نیمه است و ارزشی ندارد.
یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار
زانک از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست
هوش مصنوعی: مدتی با دوستان خود باش و از لحظات خوش بهره‌بر کن، زیرا زمان در فاصله‌های دور، فرصتی بیشتر به تو نخواهد داد.