گنجور

شمارهٔ ۳۰

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست
دست در دامن رندان قلندر زده ایم
زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست
هر که در صحبت آن شاخ صنوبر بنشست
همچو باد سحری از سربستان برخاست
پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر
صفت سرو بتقریر کجا آید راست
گر نمی خواست که آرد دل مجنون در قید
لیل آن زلف مسلسل بچه رو می پیراست
هرچه در عالم تحقیق صفاتش خوانند
چو نکو درنگری آینه ی ذات خداست
گرچه صورت نتوان بست که جانرا نقشیست
نقش جانست که در آینه دل پیداست
تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم
زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست
طلب از یار بجز یار نمی باید کرد
حاجت از دوست بجز دوست نمی شاید خواست
آنک نقش رخ خورشید عذاران می بست
چون نظر کرد رخ مهوش خود می آراست
گر تو زان حور پری چهره جدائی خواجو
تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست
هوش مصنوعی: منزل پیر مغان، جایی است که به ویرانی و فنا رسیده و دیگر چیزی از آن باقی نمانده است. ای نوشیدنی‌نوشان، بگویید که راه رسیدن به این ویرانه کجاست؟
دست در دامن رندان قلندر زده ایم
زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست
هوش مصنوعی: ما خود را در جمع رندان و قلندران قرار داده‌ایم، زیرا ویژگی رندی و قلندرانگی جزء طبیعت ماست.
هر که در صحبت آن شاخ صنوبر بنشست
همچو باد سحری از سربستان برخاست
هوش مصنوعی: هر که در کنار آن درخت بلند صنوبر نشست، به مانند نسیم صبحگاهی از باغستان به پرواز در می‌آید.
پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر
صفت سرو بتقریر کجا آید راست
هوش مصنوعی: در برابر کسی که مانند نرگس بینا نیست، توصیف سرو به چه کار می‌آید؟
گر نمی خواست که آرد دل مجنون در قید
لیل آن زلف مسلسل بچه رو می پیراست
هوش مصنوعی: اگر لیلا نمی‌خواست که دل دیوانه مجنون را به چالش بکشد، هرگز این زلف‌های زیبا و دراز را به این شکل نمی‌آراست.
هرچه در عالم تحقیق صفاتش خوانند
چو نکو درنگری آینه ی ذات خداست
هوش مصنوعی: هر چه در جهان به عنوان ویژگی‌های خداوند گفته می‌شود، اگر به دقت نگاه کنی، در حقیقت آینه‌ای از ذات خداوند است.
گرچه صورت نتوان بست که جانرا نقشیست
نقش جانست که در آینه دل پیداست
هوش مصنوعی: اگرچه نمی‌توان ظاهری را محدود کرد، اما حقیقت انسانی به وضوح در دل نمایان است.
تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم
زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست
هوش مصنوعی: اگرچه برخی از سخنان تلخ و دشنام‌آمیز هستند، اما برای من مانند شکر شیرین‌اند، زیرا وقتی محبوب من چنین حرف‌هایی می‌زند، در حقیقت همانند دعایی برای من است.
طلب از یار بجز یار نمی باید کرد
حاجت از دوست بجز دوست نمی شاید خواست
هوش مصنوعی: از معشوق هیچ‌چیز نمی‌توان طلب کرد، جز خود او. نیازها را تنها می‌توان با خود دوست برآورده کرد و نه با چیز دیگری.
آنک نقش رخ خورشید عذاران می بست
چون نظر کرد رخ مهوش خود می آراست
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و درخشان عذاران مانند تصویر خورشید است. وقتی به آن نگاه می‌کند، خود را نیز زیباتر می‌کند.
گر تو زان حور پری چهره جدائی خواجو
تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست
هوش مصنوعی: اگر تو از آن حوری با چهره زیبا جدا شده‌ای، خواجو جان، این را نپندار که او یک تار مویش از تو فاصله دارد.

حاشیه ها

1391/08/20 10:11
بزرگمهر

به نظر میرسد در بیت اخر:
"توان" شاید "تو زان" باشد.

1395/04/07 01:07
شـایان

مغبچگان یعنی چی؟

1400/02/26 14:04
امین کنجدی

مغ یعنی زرتشتی و اینجا یعنی پسر بچه ای که در میکده در کار نوشیاری یا بارتندری مشغول کار است