گنجور

شمارهٔ ۱۹

زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
نثار گوهرم از کلک دُر نثار خودست
من ارچه بنده ی شاهم امیر خوشتنم
که هر که فرض کنی شاه و شهریار خودست
اگر حدیث ملوک از زبان تیغ بود
مرا ز تیغ زبان سخن گزار خودست
نظر بقلّت مالم مکن که نازش من
بمطمع نظر و طبع کان یسار خودست
توام بهیچ شماری ولی بحمدالله
که فخر من بکمالات بیشمار خودست
چو هست ملک قناعت دیار مألوفم
عنان عزمم از آنرو سوی دیار خودست
ز چرخ سفله چه باد مرا که نام بلند
ز حسن مخبر و فرهنگ نامدار خودست
چرا بیاری هر کس توقعم باشد
که هر که هست درین روزگار یار خودست
جهان اگرچه مرا بر قرار خود نگذاشت
گمان مبر که جهان نیز برقرار خودست
اگر در آتش سوزان روم درست آیم
که نقد من بهمه حال بر عیار خودست
چه نسبتم ببزرگان کنی که منصب من
بنفس نامی و نام بزرگوار خودست
مرا ز بهر چه بر دل بود غبار کسی
که گرد خاطر هر کس ز رهگذار خودست
چرا شکایت از ابنای روزگار کنم
که محنت همه از دست روزگار خودست
باختیار ز شادی جدا نشد خواجو
چه بختیار کسی کو باختیار خودست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
نثار گوهرم از کلک دُر نثار خودست
هوش مصنوعی: زلال مشربم نمایانگر سخنانی شیوا و دلنشین است که از قلبم می‌جوشد و گوهر وجودم از نوشته‌ها و آثارم بر می‌خیزد.
من ارچه بنده ی شاهم امیر خوشتنم
که هر که فرض کنی شاه و شهریار خودست
هوش مصنوعی: هرچند من خدمتگزار شاه هستم، اما برایم خوشایند است که هر فردی خود را شاه و حاکم خویش ببیند.
اگر حدیث ملوک از زبان تیغ بود
مرا ز تیغ زبان سخن گزار خودست
هوش مصنوعی: اگر داستان پادشاهان را از زبان شمشیر تعریف کنند، من هم باید صحبت‌هایم را با تیزی زبان خود بیان کنم.
نظر بقلّت مالم مکن که نازش من
بمطمع نظر و طبع کان یسار خودست
هوش مصنوعی: به تو اشاره نمی‌کنم که نگران مال و ثروت من نباشی، چون زیبایی و ناز من باعث می‌شود که دیگران به من توجه کنند و از من خوششان بیاید؛ این ویژگی من خود به نوعی ثروت و دارایی محسوب می‌شود.
توام بهیچ شماری ولی بحمدالله
که فخر من بکمالات بیشمار خودست
هوش مصنوعی: تو به هیچ شماری نیستی، اما خوشبختانه من با کمالات و ویژگی‌های بسیار خودم افتخار دارم.
چو هست ملک قناعت دیار مألوفم
عنان عزمم از آنرو سوی دیار خودست
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی قناعت را به عنوان سرزمین آشنای خود می‌شناسم، تصمیم و اراده‌ام به سمت دیار خودم پیش می‌رود.
ز چرخ سفله چه باد مرا که نام بلند
ز حسن مخبر و فرهنگ نامدار خودست
هوش مصنوعی: از دوران پست و ناپایدار زندگی چه تأثیری بر من دارد، وقتی که نام نیک و شهرت خوب من به خاطر زیبایی و شخصیت بزرگم است؟
چرا بیاری هر کس توقعم باشد
که هر که هست درین روزگار یار خودست
هوش مصنوعی: چرا باید انتظار داشته باشم که هر کسی به من کمک کند در حالی که هر کسی در این دوره زمانه، در پی منافع خود است؟
جهان اگرچه مرا بر قرار خود نگذاشت
گمان مبر که جهان نیز برقرار خودست
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا نتوانست مرا به پای خود نگه دارد، فکر نکن که دنیا همواره ثابت و پایدار است.
اگر در آتش سوزان روم درست آیم
که نقد من بهمه حال بر عیار خودست
هوش مصنوعی: اگر به آتش سوزان بروم، باز هم آرامش خود را حفظ می‌کنم، زیرا ارزش واقعی من به شرایط و وضعیت‌ها وابسته نیست.
چه نسبتم ببزرگان کنی که منصب من
بنفس نامی و نام بزرگوار خودست
هوش مصنوعی: چه نسبت و ارتباطی می‌توانی برای خود با بزرگان قائل شوی، در حالی که موقعیت من تنها به خاطر نام و اعتبار بزرگم است؟
مرا ز بهر چه بر دل بود غبار کسی
که گرد خاطر هر کس ز رهگذار خودست
هوش مصنوعی: دل من به چه دلیلی غبارآلود است؟ در حالی که گرد و غباری که بر دل‌ها می‌نشیند، ناشی از عبور هر فرد از برابر آن‌هاست.
چرا شکایت از ابنای روزگار کنم
که محنت همه از دست روزگار خودست
هوش مصنوعی: چرا از مردم زمانه شکایت کنم وقتی که تمام مشکلات و سختی‌ها از خود روزگار ناشی می‌شود؟
باختیار ز شادی جدا نشد خواجو
چه بختیار کسی کو باختیار خودست
هوش مصنوعی: کسی که از خوشحالی جدا نمی‌شود، بختیار واقعی است. بختیار کسی است که خودش، خوشبختی‌اش را در دست دارد و به دست دیگران وابسته نیست.