گنجور

شمارهٔ ۱۶

طلع الصبح من وراء حجاب
عجلو بالرحیل یا اصحاب
کوس رحلت زدند و منتظران
بر سر راه می کنند شتاب
وقت کوچست و کرده مهجوران
خاک ره را بخون دیده خضاب
نور شمعست یا فروغ جبین
می نمایند مه رخان ز نقاب
ناقه بگذشت و تشنگان در بند
کاروان رفت و خستگان در خواب
من چنان بیخودم که بانگ جرس
هست در گوش من خروش رباب
جگرم تشنه و منازل دوست
از سرشکم فتاده بر سر آب
کنم از خون دل به روز وداع
دامن کوه پر عقیق مذاب
هر دم از کوچگه ندا خیزد
کی رفیق از طریق روی متاب
بر نشستند همرهان برخیز
بار بستند دوستان دریاب
هیچ دانسته ئی که دوزخ چیست
دل بریان و داغ هجر عذاب
از مغیلان چگونه اندیشد
هر که سازد نهالی از سنجاب
بر فشان طره ای مه محمل
تا برآید ز تیره شب مهتاب
دل خواجو ز تاب هجر بسوخت
مکن آتش که او نیارد تاب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طلع الصبح من وراء حجاب
عجلو بالرحیل یا اصحاب
هوش مصنوعی: صبح روشن شده و از پرده‌ای پنهان بیرون آمده است، دوستان، چرت را کنار بگذارید و آماده حرکت شوید.
کوس رحلت زدند و منتظران
بر سر راه می کنند شتاب
هوش مصنوعی: خبر فوت کسی اعلام شده و کسانی که منتظر این خبر بودند، برای مراسم تشییع و وداع به سرعت به سوی مکان مورد نظر می‌روند.
وقت کوچست و کرده مهجوران
خاک ره را بخون دیده خضاب
هوش مصنوعی: زمان رفتن فرا رسیده و خاک بیابان، چهره‌ی عاشقانی را که دلتنگ شده‌اند، به خون آغشته کرده است.
نور شمعست یا فروغ جبین
می نمایند مه رخان ز نقاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشندگی چهره محبوب اشاره دارد. آیا نور شمع است که می‌درخشد یا نور صورت اوست که از زیر نقاب نمایان شده است؟ این سوال، به زیبایی و جذابیت صورت محبوب پرداخته و تضادی میان نور و زیبایی به وجود می‌آورد.
ناقه بگذشت و تشنگان در بند
کاروان رفت و خستگان در خواب
هوش مصنوعی: شتر از میان رفت و کسانی که تشنه بودند به دنبال کاروان رفتند، در حالی که خسته‌ها در خواب بودند.
من چنان بیخودم که بانگ جرس
هست در گوش من خروش رباب
هوش مصنوعی: من به قدری در حال و هوای خودم هستم که صدای جرس در گوشم و نواي رباب در فکرم تأثیری ندارد.
جگرم تشنه و منازل دوست
از سرشکم فتاده بر سر آب
هوش مصنوعی: دل من سخت تشنه است و خانه‌های دوستانم همچون قطره‌های اشک بر سطح آب افتاده‌اند.
کنم از خون دل به روز وداع
دامن کوه پر عقیق مذاب
هوش مصنوعی: در روز وداع، با تمام درد دل و عواطف خود، دامن کوه را پر می‌کنم از عقیق مذاب.
هر دم از کوچگه ندا خیزد
کی رفیق از طریق روی متاب
هوش مصنوعی: هر لحظه از کوچه ندا و صدا بلند می‌شود که چرا دوست از مسیر خود منحرف می‌شود.
بر نشستند همرهان برخیز
بار بستند دوستان دریاب
هوش مصنوعی: دوستان دور هم جمع شدند و آماده سفر شدند. همگی بارهایشان را آماده کردند و از یکدیگر خواستند که به راه بیفتند.
هیچ دانسته ئی که دوزخ چیست
دل بریان و داغ هجر عذاب
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌داند که عذاب دوزخ واقعی چیست، جز آنهایی که دلشان از درد و دوری می‌سوزد.
از مغیلان چگونه اندیشد
هر که سازد نهالی از سنجاب
هوش مصنوعی: هر کسی که در فکر کاشت نهالی از سنجاب باشد، به طور طبیعی به چگونگی انجام کارهای بزرگ و بلندپروازانه نمی‌اندیشد.
بر فشان طره ای مه محمل
تا برآید ز تیره شب مهتاب
هوش مصنوعی: موهای خود را بر افشان، ای ماه زیبا، تا اینکه ماه روشن از دل شب تار بیرون بیاید.
دل خواجو ز تاب هجر بسوخت
مکن آتش که او نیارد تاب
هوش مصنوعی: دل خواجو از دوری محبوب به شدت در آتش عشق می‌سوزد، بنابراین نگذارید این آتش در وجود او شعله‌ور شود چرا که او نمی‌تواند این درد را تحمل کند.

حاشیه ها

1391/09/30 10:11
بزرگمهر

ب 10- باد }بار