گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
ور دل از جان بر نمی گیری ز جانان درگذر
در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب راه نیست
عاشقی را پیشه کن وز کفر و ایمان درگذر
با سرشک ما حدیث لؤلؤ لالا مگوی
چشم گوهر بار من بین وز عمّان درگذر
گر صفای مروه خواهی خاک یثرب سرمه ساز
ور هوای کعبه داری از بیابان درگذر
حکم و حکمت هر دو با هم کی مسلم گرددت
حکمت یونان طلب وز حکم یونان در گذر
تا ترا دیو و پری سر بر خط فرمان نهند
همچو باد از خاتم و تخت سلیمان درگذر
غرقه شو در نیستی گر عمر نوحت آرزوست
غوطه خورد در موج خوناب وز طوفان درگذر
تا مسخر گرددت ملک سکندر خضر وار
از سیاهی رخ متا وزاب حیوان درگذر
بگذر از بخت جوان و دامن پیران بگیر
دست بر زال زر افشان و زدستان درگذر
گرچه ذره وصل خورشید در فشانت هواست
محو شو در مهر و از گردون گردان درگذر
زخم را مرهم شمار و طالب دارو مباش
درد را از دست بگذار و ز درمان درگذر
تا ببینی آبروی یوسف کنعان ما
رو علم بر مصر زن وز چاه کنعان درگذر
عارض گلرنگ او بین وز شقایق دم مزن
سنبل سیراب او گیر وز ریحان درگذر
گر بمعنی ملک درویشی مسخر کرده ئی
از ره صورت برون آی وز سلطان درگذر
تا بکی خواجو توان بودن بکرمان پای بند
سر بر آور همچو ایوب وز کرمان درگذر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر
ور دل از جان بر نمی گیری ز جانان درگذر
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به عشق محبوب فکر می‌کنی، از جان خود بگذر. اما اگر نتوانی دل را از عشق او جدا کنی، باز هم از جان او فاصله بگیر.
در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب راه نیست
عاشقی را پیشه کن وز کفر و ایمان درگذر
هوش مصنوعی: در واقع، کفر و ایمان تنها موانعی برای حرکت و پیشرفت هستند. عاشقی و عشق ورزی را برگزین و از این دو مساله عبور کن.
با سرشک ما حدیث لؤلؤ لالا مگوی
چشم گوهر بار من بین وز عمّان درگذر
هوش مصنوعی: با اشک‌های من، داستان مروارید را نگو، چشم من پر از گوهر است، به سوی عمان بگذر.
گر صفای مروه خواهی خاک یثرب سرمه ساز
ور هوای کعبه داری از بیابان درگذر
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و صفای مروه علاقه‌مندی، باید از خاک یثرب استفاده کنی تا سرمه بسازی. و اگر هوای کعبه را داری، لازم است که از بیابان عبور کنی.
حکم و حکمت هر دو با هم کی مسلم گرددت
حکمت یونان طلب وز حکم یونان در گذر
هوش مصنوعی: برای اینکه به درک عمیق‌تری از امور دست یابی، باید هر دو جنبه‌ی حکم و حکمت را در نظر بگیری. اگر دنبال حکمت یونان هستی، باید از حکم‌های آن زمان نیز عبور کنی.
تا ترا دیو و پری سر بر خط فرمان نهند
همچو باد از خاتم و تخت سلیمان درگذر
هوش مصنوعی: تا هنگامی که دیوان و پریان بر تو فرمان ببرند، مانند بادی که از خاتم و تخت سلیمان عبور می‌کند.
غرقه شو در نیستی گر عمر نوحت آرزوست
غوطه خورد در موج خوناب وز طوفان درگذر
هوش مصنوعی: اگر آرزوی زندگی جدیدی داری، بهتر است در عدم و ناپیدایی غرق شوی. به میان مشکلات و دردها برو و از بحران‌ها عبور کن.
تا مسخر گرددت ملک سکندر خضر وار
از سیاهی رخ متا وزاب حیوان درگذر
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و سلطنت سکندر تو را به خود جذب کند، مانند خضر، از تیرگی چهره‌ات دور شو و از همجواری با دنیای حیوانات دوری کن.
بگذر از بخت جوان و دامن پیران بگیر
دست بر زال زر افشان و زدستان درگذر
هوش مصنوعی: از خوش‌شانسی جوانان بگذر و به دامن سالخوردگان چنگ بزن. از رنگ و زیبایی جوانی دست بکش و به دست‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها توجه کن.
گرچه ذره وصل خورشید در فشانت هواست
محو شو در مهر و از گردون گردان درگذر
هوش مصنوعی: هرچند که ذرات کوچک نور خورشید در آسمان پخش می‌شوند، ولی بهتر است در عشق غرق شوی و از چرخش دنیا بگذری.
زخم را مرهم شمار و طالب دارو مباش
درد را از دست بگذار و ز درمان درگذر
هوش مصنوعی: جراحت‌هایت را با مداوا و تسلی ببخش و در پی دارو نرو. زخم را فراموش کن و از فکر درمان فاصله بگیر.
تا ببینی آبروی یوسف کنعان ما
رو علم بر مصر زن وز چاه کنعان درگذر
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما در مصر سر بلندی داریم، شایسته است تا هرگز آبرو و زیبایی یوسف کنعان را فراموش نکنیم و از چاه کنعان عبور کنیم.
عارض گلرنگ او بین وز شقایق دم مزن
سنبل سیراب او گیر وز ریحان درگذر
هوش مصنوعی: به زیبایی گل رنگین او نگاه کن و هنگام تماشا از شقایق‌ها حرف نزن. به او توجه کن که مانند سنبل به آب رسیده است و از کنار ریحانها عبور کن.
گر بمعنی ملک درویشی مسخر کرده ئی
از ره صورت برون آی وز سلطان درگذر
هوش مصنوعی: اگر به خاطر موقعیت و مقام درویش به کسی تسلط پیدا کرده‌ای، از دایره ظاهری زندگی خارج شو و از سلطنتش دوری کن.
تا بکی خواجو توان بودن بکرمان پای بند
سر بر آور همچو ایوب وز کرمان درگذر
هوش مصنوعی: تا چه زمانی می‌خواهی در کرمان بمانی و به سختی‌ها و مشکلات بچسبی؟ سر خود را بلند کن و مانند ایوب با صبر و استقامت، از کرمان عبور کن.

حاشیه ها

1388/03/26 10:05

حرف روی : نون
ردف اصلی : الف

1388/03/13 09:06

بیت 5 مصرع دوم طلب ، طب نوشته شده است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1404/01/10 23:04
نشر عنوان

از سیاهی رخ متا یعنی چه؟

1404/01/11 07:04
رضا از کرمان

درود بر شما 

برای یافتن پاسخ خود لطفا به این ادرس مراجعه فرمایید :

خمسه نظامی گنجوی_اسکندر نامه_ بخش اول شرف نامه _بخش۶۰  _رفتن اسکندر به ظلمات 

با بیت مطلع 

بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ 

بجوی و بیار آب حیوان به چنگ 

قضیه بر میگرده به جستجوی آب حیات توسط اسکندر وخضر  باز هم در خدمتم .

شاد باشی عزیز 

1404/01/11 19:04
رضا از کرمان

درود برشما 

 بدلیل تعدد حکایات روایت شده از آب حیات یا آب حیوان وکارکترهای زیادی که در اقوام مختلف برای خلق این داستان از آنها استفاده شده نمیتوان نقل واحدی از این حکایت ارایه داد  حتی در آدرسی که در حاشیه قبل دادم اگر دقت کنی خود نظامی سه روایت فارسی ،رومی وعربی را نقل کرده ،ولیکن برای روشن شدن موضوع بیت مورد سوال به داستان اسکندر وخضر اشاره میکنم

اسکندر پس از آگاهی یافتن از وجود چشمه آب حیات در جستجوی آن چشمه با تعدادی جوانان راهی سرزمین ظلمت میگردد در آنجا بقدری تاریک بود که کسی راهی به جایی نمیبرد یک پیر مرد این گروه را همراهی میکرد که به واسطه او وگوهری که در آن آب درخشان میشد  به آن چشمه رسیدند  وگویا آن پیر خضر بوده وتوانست از آن چشمه بنوشد و  تن خود را بشوید وبه عمر جاودان برسد  ولی اسکندر از آن ظلمت عبور نکرد وموفق به نوشیدن آب حیات نشد  

در این بیت وبیت بعد میگه چون اسکندر از سیاهی ظلمت رخ متاب تا  بتوانی چون خضر به حیات جاودان برسی ودر این راه دست به دامن پیران بشو که به جوانان امیدی نیست 

که صد البته مقصود خواجو این است که در یافتن راه وطریق وصل به معبود نیاز به راهنمایی پیر ومرشد است ودر این مسیر باید سختیها ومشقات راه را تحمل کنی .

این بیت  از صایب تبریزی به این موضوع اشاره دارد

هرچشمه را به راهنمایی سپرده‌اند

پروانه خضر چشمه حیوان آتش است

شاد باشید