گنجور

شمارهٔ ۱۵۶

ای پیر مغان شربتم از دُرد مغان آر
وز درد من خسته مغانرا بفغان آر
چون ره بحریم حرم کعبه ندارم
رختم بسر کوی خرابات مغان آر
مخمور دل افروخته را قوت روان بخش
مخمور جگر سوخته را آب روان آر
تا کی کشم از پیر و جوان محنت و بیداد
پیرانه سرم آگهی از بخت جوان آر
از حادثه ی دور زمان چند کنی یاد
پیغامم از آن نادره ی دور زمان آر
ای شمع که فرمود که در مجلس اصحاب
اسرار دل سوخته از دل بزبان آر
ساقی چو خروس سحری نغمه برآرد
پرواز کن و مرغ صراحی بمیان آر
چون طائر روحم ز قدح باز نیاید
او را بمی روحفزا در طیران آر
رفتی و بجان آمد از درد دل ریش
باز آی و دلم را خبر از عالم جان آر
خواجو بصبوحی چو می تلخ کنی نوش
نقل از لب جان پرور آن پسته دهان آر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پیر مغان شربتم از دُرد مغان آر
وز درد من خسته مغانرا بفغان آر
هوش مصنوعی: ای جهان‌بین پیر، لطفا نوشیدنی مرا از شراب ناب و خوب تهیه کن و اندکی هم به حال من زار و ناتوان توجه کن و برای مغان دیگر نیز دردم را بشنو و ناله‌ام را برسان.
چون ره بحریم حرم کعبه ندارم
رختم بسر کوی خرابات مغان آر
هوش مصنوعی: چون نمی‌توانم به حریم کعبه بروم، به دیار خراباتی‌ها می‌روم.
مخمور دل افروخته را قوت روان بخش
مخمور جگر سوخته را آب روان آر
هوش مصنوعی: به دل شاد و پرحرارت قوت و توان بده و به جگر آتشین و سوخته، آب خنک و آرامش بخش بده.
تا کی کشم از پیر و جوان محنت و بیداد
پیرانه سرم آگهی از بخت جوان آر
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید از مشکلات و ظلم‌هایی که پیران و جوانان به من می‌کنند، رنج ببرم؟ ای کاش از آینده‌ام خبر داشتم و می‌دانستم که چه بر سرم خواهد آمد.
از حادثه ی دور زمان چند کنی یاد
پیغامم از آن نادره ی دور زمان آر
هوش مصنوعی: به یاد حوادثی که در گذشته رخ داده است، توجه کن و پیغامم را از آن موجود خاص در دورانی دور بازگو کن.
ای شمع که فرمود که در مجلس اصحاب
اسرار دل سوخته از دل بزبان آر
هوش مصنوعی: ای شمع، تو که باعث روشنایی این مجلس شده‌ای، به من بگو که چگونه می‌توانم درد درونم را به زبان بیاورم.
ساقی چو خروس سحری نغمه برآرد
پرواز کن و مرغ صراحی بمیان آر
هوش مصنوعی: ای ساقی، همچون خروس صبحگاهی، آواز سر بده و برایمان شراب بیاور.
چون طائر روحم ز قدح باز نیاید
او را بمی روحفزا در طیران آر
هوش مصنوعی: روح من مانند پرنده‌ای است که پس از نوشیدن از می‌خوارگی به آسمان پرواز نمی‌کند. ای کسی که روح را زنده و شاداب می‌کنی، او را به پرواز بیاور.
رفتی و بجان آمد از درد دل ریش
باز آی و دلم را خبر از عالم جان آر
هوش مصنوعی: تو که رفتی، دل و جانم از درد بی‌تو به تنگ آمده است. برگرد و به من بگو که در عالم دل و جان چه خبر است.
خواجو بصبوحی چو می تلخ کنی نوش
نقل از لب جان پرور آن پسته دهان آر
هوش مصنوعی: اگر در صبح زود می‌خواهی شراب تلخ بنوشی، بهتر است که از لبان کسی با محبت و جان‌پرور، پسته‌ای شیرین بچشی.