شمارهٔ ۱۳۵
مهی چون او بماهی برنیاید
شهی ز انسان بگاهی برنیاید
چو زلف هندوی زنگی نژادش
ز هندوستان سیاهی برنیاید
باورنگ لطافت تا بمحشر
چو آن گلچهر شاهی برنیاید
دل افروزی چو آن خورشید خوبان
ز طرف بارگاهی بر نیاید
مهش خوانم ولیکن روشنست این
که ماهی با کلاهی بر نیاید
ور او را سرو گویم راست نبود
که سروی در قباهی بر نیاید
زمانی نگذرد کز خاک کویش
نفیر دادخواهی بر نیاید
گنهکارم چرا کان آتشم نیست
کزو دود گناهی بر نیاید
برو خواجو که آواز درائی
درین کشور ز راهی بر نیاید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهی چون او بماهی برنیاید
شهی ز انسان بگاهی برنیاید
هوش مصنوعی: هیچ موجودی مانند ماه نمیتواند به زیبایی و شکوه او باشد و هیچ انسانی نمیتواند به مرتبه و مقام یک پادشاه برسد.
چو زلف هندوی زنگی نژادش
ز هندوستان سیاهی برنیاید
هوش مصنوعی: اگر زلف کسی از نژاد هندی و سیاهپوست باشد، از هند هیچ رنگی جز سیاهی بر نمیآید.
باورنگ لطافت تا بمحشر
چو آن گلچهر شاهی برنیاید
هوش مصنوعی: هرگز این لطافت و زیبایی از میان نخواهد رفت و در روز قیامت نیز مانند آن پادشاه با صورت زیبا به نمایش نخواهد آمد.
دل افروزی چو آن خورشید خوبان
ز طرف بارگاهی بر نیاید
هوش مصنوعی: دلافروزی همچون آن خورشید زیبا از سمت بارگاه برنمیخیزد.
مهش خوانم ولیکن روشنست این
که ماهی با کلاهی بر نیاید
هوش مصنوعی: هرچند که من او را با لقب "ماه" خطاب میکنم، اما واضح است که کسی که با کلاهی بر سر دارد، نمیتواند حقیقتاً ماه باشد.
ور او را سرو گویم راست نبود
که سروی در قباهی بر نیاید
هوش مصنوعی: اگر بگویم او مانند سرو است، درست نیست؛ چون هیچ سروی در قبا نمیروید.
زمانی نگذرد کز خاک کویش
نفیر دادخواهی بر نیاید
هوش مصنوعی: مدتی نمیگذرد که از خاک آن دیار صدای اعتراض و دادخواهی بلند خواهد شد.
گنهکارم چرا کان آتشم نیست
کزو دود گناهی بر نیاید
هوش مصنوعی: من گناهکارم ولی نمیدانم چرا عذابم در این دنیا روشن نمیشود و هیچ نشانهای از گناهم بروز نمیکند.
برو خواجو که آواز درائی
درین کشور ز راهی بر نیاید
هوش مصنوعی: به سراغ خواجو برو که صدای تو در این سرزمین از هیچ راهی به گوش نمیرسد.

خواجوی کرمانی