گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

بسالی کی چنان ماهی برآید
و گر آید ز خرگاهی بر آید
چون رخسارش ز چین جعد شبگون
کجا از تیره شب ماهی بر آید
اگر آئینه چینست رویش
بگیرد زنگ اگر آهی برآید
بسا خرمن که در یکدم بسوزد
از آن آتش که ناگاهی برآید
همه شب تا سحر بیدار دارم
بود کان مه سحرگاهی برآید
گدائی کو بکوی دل فرو شد
گر از جان بگذرد شاهی برآید
عجب نبود درین میخانه خواجو
که از می کار گمراهی برآید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسالی کی چنان ماهی برآید
و گر آید ز خرگاهی بر آید
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که مانند ماهی درخشان و زیبا از زیر خاک بیرون بیاید، اگرچه ممکن است از جایی نامناسب ظهور کند.
چون رخسارش ز چین جعد شبگون
کجا از تیره شب ماهی بر آید
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند چین و شکن‌های موهای شب‌زنده است، چگونه می‌تواند از دل تاریکی شب ماهی پیدا شود؟
اگر آئینه چینست رویش
بگیرد زنگ اگر آهی برآید
هوش مصنوعی: اگر چهره‌اش زیبا و دلربا باشد، در صورت بروز غم و اندوه، حالش تغییر می‌کند و آثار آن در او نمایان می‌شود.
بسا خرمن که در یکدم بسوزد
از آن آتش که ناگاهی برآید
هوش مصنوعی: بسیاری از دارایی‌ها و نعمت‌ها ممکن است در یک لحظه به دلیل یک حادثه ناگهانی از بین بروند.
همه شب تا سحر بیدار دارم
بود کان مه سحرگاهی برآید
هوش مصنوعی: تمام شب را بیدار می‌مانم تا اینکه صبح برسد و آن ماه زیبای سحرگاهی طلوع کند.
گدائی کو بکوی دل فرو شد
گر از جان بگذرد شاهی برآید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی با عشق و دل در جایی فرو برود و خود را فدای معشوق کند، حتی اگر از جان خود بگذرد، حاکم و بزرگی از دل او برمی‌خیزد. یعنی عشق و ایثار می‌تواند به انسان مقام و ارزشی ببخشد که در اصطلاح به اندازهٔ یک شاه است.
عجب نبود درین میخانه خواجو
که از می کار گمراهی برآید
هوش مصنوعی: عجیب نیست که در این میخانه خواجو، انسان به خاطر نوشیدن شراب به راه‌های گمراهی کشیده شود.