گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
قوت روان من ز شراب مغانه بود
بود از خروس مرغ صراحی سماع من
وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود
دل را که بود بی خبر از جام سرمدی
جز لعل جانفزای بتان کام جان نبود
طاوس جلوه ساز گلستان عشق را
بیرون ز صحن روضه ی قدس آشیان نبود
کس در جهان نبود مگر یار من ولیک
گرد جهان بگشتم و او در جهان نبود
بر هر طرف ز عارض آن ماه دلستان
دیدم گلی شکفته که در گلستان نبود
همچون کمر بگرد میانش در آمدم
او را میان ندیدم و او در میان نبود
جز خون دل که آب رخم را بباد دادم
در جویبار چشم من آب روان نبود
گفتم کرانه گیرم از آشوب عشق او
وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود
کون و مکان بگشتم و در ملک هر دو کون
او را مکان ندیدم و بی او مکان نبود
خواجو گهی بنور یقین راه باز یافت
کز خویشتن برون شد و اینم گمان نبود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
قوت روان من ز شراب مغانه بود
هوش مصنوعی: دیشب احساس کردم که جز در میخانه مغان، جایی دیگر برای وطن من وجود ندارد. نیرو و انرژی روح من از شراب مغان است.
بود از خروس مرغ صراحی سماع من
وز سوز سینه هر نفسم جز فغان نبود
هوش مصنوعی: وجود من پر از شور و شوق است، مانند صدای خروس که صبح را اعلان می‌کند. از شدت درد و آتش درون، هر نفسم تنها فریاد و ناله‌ای بیش نیست.
دل را که بود بی خبر از جام سرمدی
جز لعل جانفزای بتان کام جان نبود
هوش مصنوعی: دل کسی که از شراب جاودان بی‌خبر است، جز زیبایی و جلوه‌های جانفزای معشوقان چیز دیگری نمی‌تواند بخواهد.
طاوس جلوه ساز گلستان عشق را
بیرون ز صحن روضه ی قدس آشیان نبود
هوش مصنوعی: طاوس، زیبایی و جلوه‌گری عشق را نمی‌تواند از باغ دل‌انگیز بهشت رها کند.
کس در جهان نبود مگر یار من ولیک
گرد جهان بگشتم و او در جهان نبود
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا نبود جز یار من، اما با وجود اینکه به دور دنیا سفر کردم، او را در هیچ کجا نیافتم.
بر هر طرف ز عارض آن ماه دلستان
دیدم گلی شکفته که در گلستان نبود
هوش مصنوعی: در هر سو از چهره آن ماه دل‌انگیز، گلی را دیدم که در باغ گل وجود نداشت.
همچون کمر بگرد میانش در آمدم
او را میان ندیدم و او در میان نبود
هوش مصنوعی: مثل دایره‌ای که دور کمر می‌چرخد، به وسط آن وارد شدم، ولی او را در میان ندیدم و او هم در وسط نبود.
جز خون دل که آب رخم را بباد دادم
در جویبار چشم من آب روان نبود
هوش مصنوعی: جز درد و رنجی که برای تو تحمل کردم، در چشمانم چیزی جز اشک وجود نداشت.
گفتم کرانه گیرم از آشوب عشق او
وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود
هوش مصنوعی: گفتم که از شر و هیجان عشق او فاصله بگیرم، اما وقتی به عمق این دریا نگاه کردم، متوجه شدم که هیچ مرزی برای آن وجود ندارد.
کون و مکان بگشتم و در ملک هر دو کون
او را مکان ندیدم و بی او مکان نبود
هوش مصنوعی: من در تمامی جهان و آفریده‌ها گشتم، اما در هیچ‌کجای آن، نشانه‌ای از او نیافتم. بدون او اصلاً جایی وجود ندارد.
خواجو گهی بنور یقین راه باز یافت
کز خویشتن برون شد و اینم گمان نبود
هوش مصنوعی: خواجو در این بیت به تجربه‌ای از درک و شناخت اشاره می‌کند که در برخی از لحظات زندگی، حقیقت و روشنایی را به وضوح می‌بیند و از محدودیت‌های خود خارج می‌شود. او متوجه می‌شود که این حالت به سادگی به دست نیامده و حاصل یک گمان یا حدس نبوده است، بلکه یک آگاهی و یقین عمیق است.

حاشیه ها

1396/11/25 21:01
LadyPary

سلام. بیت 9 مصرع دوم «وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود»

1402/08/25 05:10
رضا پروا

دوشم وطن به جز در دیر مغان نبود

قوت روان مگر ز شراب مغان نبود