گنجور

شمارهٔ ۱۲۷

ای که از شرمت خوی از رخساره ی خور می چکد
چون سخن می گوئی از لعل تو گوهر می چکد
زان لب شیرین چو می آرم حدیثی در قلم
از نی کلکم نظر کن کاب شکّر می چکد
دامن گردون پر از خون جگر بینم به صبح
بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می چکد
چون عقیق گوهر افشان تو می آرم بیاد
در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می چکد
بسکه می ریزد ز چشمم اشک میگون شمع وار
ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می چکد
عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دم به دم
راه می گیریم بر آب چشم و دیگر می چکد
آستین بر دیده می بندم ولی در دامنم
خون دل چندان که می بینم فزونتر می چکد
خامه چون احوال دردم بر زبان می آورد
اشک خونینش روان بر روی دفتر می چکد
تشنه می میرم چو خواجو بر لب دریا ولیک
بر لب خشکم سرشک از دیده ی تر می چکد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که از شرمت خوی از رخساره ی خور می چکد
چون سخن می گوئی از لعل تو گوهر می چکد
هوش مصنوعی: ای کسی که شرم تو مانند قطرات نور از چهره‌ات می‌چکد، وقتی که صحبت می‌کنی، از دندان‌های لعلین‌ات مانند گوهر می‌ریزد.
زان لب شیرین چو می آرم حدیثی در قلم
از نی کلکم نظر کن کاب شکّر می چکد
هوش مصنوعی: از آن لب شیرینی که می‌گوید، وقتی این داستان را با قلم می‌نویسم، همه شما با دیدن آن، توجه کنید که شکر از آن می‌چکد.
دامن گردون پر از خون جگر بینم به صبح
بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می چکد
هوش مصنوعی: در صبح، دامن آسمان را پر از غم و اندوه می بینم، چون اشک ستاره ها از عشق تو بر زمین می بارد.
چون عقیق گوهر افشان تو می آرم بیاد
در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می چکد
هوش مصنوعی: وقتی به یاد زیبایی تو می‌افتم، اشک‌هایم مانند سرب مذاب از چشمانم می‌ریزد و بر زرینی گرانبها می‌چکد.
بسکه می ریزد ز چشمم اشک میگون شمع وار
ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می چکد
هوش مصنوعی: چشم من از بس اشک می‌ریزد مانند شمعی که در آتش ذوب می‌شود، اشک‌های من مانند خون لعل (بسیار زیبا و سرخ) از چشمانم مانند شراب سر می‌ریزد.
عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دم به دم
راه می گیریم بر آب چشم و دیگر می چکد
هوش مصنوعی: در نهایت، طغیانی که دارم گذر خواهد کرد. هر لحظه که بر آب چشم می‌زنم، بیشتر از پیش دریغ و اندوه در من باقی می‌ماند و این احساس همچنان ادامه دارد.
آستین بر دیده می بندم ولی در دامنم
خون دل چندان که می بینم فزونتر می چکد
هوش مصنوعی: من آستین خود را بر چشم می‌زنم و انگار که نمی‌بینم، اما در دل من غم و درد به قدری جمع شده که از دامنم به شدت و فراوانی می‌چکد.
خامه چون احوال دردم بر زبان می آورد
اشک خونینش روان بر روی دفتر می چکد
هوش مصنوعی: وقتی قلم احساسات دردناک مرا بر زبان می‌آورد، اشک‌های خونینم بر روی کاغذ می‌ریزد.
تشنه می میرم چو خواجو بر لب دریا ولیک
بر لب خشکم سرشک از دیده ی تر می چکد
هوش مصنوعی: من مثل خواجو به لب دریا می‌رسم و از تشنگی می‌میرم، اما حتی در این حال، اشک‌های من از چشمانم بر لب خشک جاری می‌شود.