شمارهٔ ۱۲۴
بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
ببرد باری خاک و بحدت آتش
بنقش بندی آب و بعطر سائی باد
بسحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
بچین سنبل هندوی لعبت نوشاد
بتاب طره لیلی و شورش مجنون
بشور شکر شیرین و تلخی فرهاد
بقامت تو که شد سرو سرکشش بنده
بخدمت تو که از بنده گشته ئی آزاد
بنیم شب که مرا همزبان شود خامه
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد
باشک من که زند دم ز مجمع البحرین
بچشم من که برد آب دجله ی بغداد
که آنچ در غم هجر تو می کشد خواجو
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
هوش مصنوعی: شاخة درخت که نسیم در آن گل ریخته، همانند قطراتی است که صبحگاه بر چهره گل لاله نشسته است.
بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
هوش مصنوعی: بدان که نسیم ملایم بهاری، چهره زیبا و رازآلود گل نسترن را نمایان میکند و نیز موی لطیف و زیبای گل بنفشه را به جلو میآورد.
ببرد باری خاک و بحدت آتش
بنقش بندی آب و بعطر سائی باد
هوش مصنوعی: بار سنگینی را از زمین برداشت و با شدت آتش، نقشی را بر روی آب ایجاد کرد و بوی خوشی از نسیم وزید.
بسحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
بچین سنبل هندوی لعبت نوشاد
هوش مصنوعی: در زیر نور سحرگاهی، گل نرگس را از دل دختر زیبا و جادویی کشمیر بچین، و سنبل هندی را هم بیاور که معشوقهی خوشبویی است.
بتاب طره لیلی و شورش مجنون
بشور شکر شیرین و تلخی فرهاد
هوش مصنوعی: موهای لیلی را به رقص درآور و حال و هوای مجنون را برانگیز. با لذت، شیرینی را بچش و تلخی فرهاد را هم تجربه کن.
بقامت تو که شد سرو سرکشش بنده
بخدمت تو که از بنده گشته ئی آزاد
هوش مصنوعی: به خاطر قامت زیبای تو مانند سرو، من خود را به خدمتت میرسانم، چراکه تو به لطف عشقت، از بندگی و وابستگی رها شدهای.
بنیم شب که مرا همزبان شود خامه
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد
هوش مصنوعی: در شب منتظر بمان تا وقتی که قلم من توانایی سخن گفتن پیدا کند، زیرا در صبح، فریاد من به همان اندازه که با تو همنفس است، به من کمک خواهد کرد.
باشک من که زند دم ز مجمع البحرین
بچشم من که برد آب دجله ی بغداد
هوش مصنوعی: من با خودم میگویم که چقدر زیبایی در این دو دریا وجود دارد، وقتی به چشمانم نگاه میکنم که آب دجلهی بغداد را به یاد میآورد.
که آنچ در غم هجر تو می کشد خواجو
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد
هوش مصنوعی: خواجو در اینجا میگوید که آنچه او به خاطر دوری تو متحمل میشود، بسیار عمیق و دشوار است. نباید فکر کنی که بتوان در صد سال درباره سوز و گداز این غم سخن گفت و آن را شرح داد. در واقع، عمق این احساسات فراتر از آن است که بتوان به راحتی بیانش کرد.
حاشیه ها
1393/01/30 15:03
سیدمهدی
بیت سوم «به بردباری» فاصله ها اشتباه هستند و باعث بدخوانی شده.

خواجوی کرمانی