شمارهٔ ۱۱۹
نور رویت تاب در شمع شبستان افکند
اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند
ای بسا دود جگر کز مهر رویت هر شبی
شمع عالمتاب گردون در شبستان افکند
صوفی صافی گر از لعل تو جامی درکشد
خویشتن را در میان می پرستان افکند
راستی را ترک تیرانداز مستت هر نفس
کشته ئی را از هوا بر خاک میدان افکند
درج یاقوت گهر پوشت چو گردد درفشان
از تحیر خون دل در جان مرجان افکند
یک نظر در کار خواجو کن که هر شب در فراق
ز آتش مهرت شرر در کاخ کیوان افکند
نزد طوفان سرشکش بین که ابر نوبهار
از حیا آب دهن بر روی عمان افکند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نور رویت تاب در شمع شبستان افکند
اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند
هوش مصنوعی: نور چهرهات مانند نوری در شمعی در شب میتابد و اشکهای من همچون آتش در دل، زیبایی و ارزش خارقالعادهای دارد.
ای بسا دود جگر کز مهر رویت هر شبی
شمع عالمتاب گردون در شبستان افکند
هوش مصنوعی: بسیاری اوقات، به خاطر عشق تو، آتش و غم جگرم شعلهور میشود و این درد و اندوه، همچون نوری درخشان، بر فراز آسمان شب میتابد و به تمامی دنیای تاریک روشنی میبخشد.
صوفی صافی گر از لعل تو جامی درکشد
خویشتن را در میان می پرستان افکند
هوش مصنوعی: اگر عارف راستین از شراب قرمز تو پیمانهای پر کند، خودش را در میان عاشقان میداند و به دیگران میسپارد.
راستی را ترک تیرانداز مستت هر نفس
کشته ئی را از هوا بر خاک میدان افکند
هوش مصنوعی: راستگویی مانند تیرانداز ماهری است که در هر لحظه، با هر نفس، جان کسی را به زمین میافکند.
درج یاقوت گهر پوشت چو گردد درفشان
از تحیر خون دل در جان مرجان افکند
هوش مصنوعی: وقتی یاقوت، که سنگ قیمتی و زینتی است، درخشان و درخشانتر شود، این زیبایی و درخشندگی به حدی میرسد که انسان را به تحیر و شگفتی میکشاند و این وضعیت، حتی میتواند دل مردمان را آزرده کند و اشک بریزند. این تصویر نمادی از زیبایی و غم در کنار هم است.
یک نظر در کار خواجو کن که هر شب در فراق
ز آتش مهرت شرر در کاخ کیوان افکند
هوش مصنوعی: به یک نگاه به کارهای خواجو توجه کن که هر شب به خاطر دوری از عشق تو، شعلهای از آتش دلش در آسمان میافکند.
نزد طوفان سرشکش بین که ابر نوبهار
از حیا آب دهن بر روی عمان افکند
هوش مصنوعی: در برابر طوفان شدید، با دقت به سر و صدای آن نگاه کن که ابرهای بهاری، به خاطر خجالت و حیا، قطرات آب دهان خود را بر روی سرزمین عمان میپاشند.

خواجوی کرمانی