گنجور

شمارهٔ ۱۱۷

تنم تنها نمی خواهد که در کاشانه بنشیند
دلم را دل نمی آید که بی جانانه بنشیند
ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد
که کس با شمع نتوان که بی پروانه بنشیند
دلی کز خرمن شادی نشد یک دانه اش حاصل
چنین در دام غم تا کی ببوی دانه بنشیند
اگر پیمان کند صوفی که دست از می فرو شویم
بخلوت کی دهد دستش که بی پیمانه بنشیند
مرا گویند دل بر کن بافسون از لب لیلی
ولی کی آتش مجنون بدین افسانه بنشیند
دلم شد قصر شیرین وین عجب کان خسرو خوبان
بدینسان روز و شب تنها در این ویرانه بنشیند
چو یار آشنا ما را غلام خویش می خواند
غریبست این که هر ساعت چنان بیگانه بنشیند
بتی کز عکس رخسارش چراغ جان شود روشن
چه دود دل که برخیزد چو او در خانه بنشیند
خرد داند که گر خواجو رهائی یابد از قیدش
چرا دور از پری رویان چنین دیوانه بنشیند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تنم تنها نمی خواهد که در کاشانه بنشیند
دلم را دل نمی آید که بی جانانه بنشیند
هوش مصنوعی: بدن من حاضر نیست به تنهایی در خانه بماند و قلبم نیز نمی‌تواند بی‌روح و بی‌احساس زندگی کند.
ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد
که کس با شمع نتوان که بی پروانه بنشیند
هوش مصنوعی: بنده‌ای که زیر سلطه است، چگونه می‌تواند با سلطان برخورد کند؟ زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند بدون پروانه در کنار شمع بنشیند.
دلی کز خرمن شادی نشد یک دانه اش حاصل
چنین در دام غم تا کی ببوی دانه بنشیند
هوش مصنوعی: دل‌هایی که از شادی بی‌بهره‌اند و محصولی از سرخوشی ندارند، تا چه زمانی باید در دام اندوه باقی بمانند و به یاد خوشی‌ها بنشینند؟
اگر پیمان کند صوفی که دست از می فرو شویم
بخلوت کی دهد دستش که بی پیمانه بنشیند
هوش مصنوعی: اگر صوفی عهد کند که از نوشیدن شراب دست بردارد، چطور می‌تواند در خلوت دستش را به سوی می‌کوبد و بدون پیمانه بنشیند؟
مرا گویند دل بر کن بافسون از لب لیلی
ولی کی آتش مجنون بدین افسانه بنشیند
هوش مصنوعی: به من می‌گویند که با افسون لب‌های لیلی، دل از خود بکنم، ولی چطور ممکن است آتش عشق مجنون به راحتی از چنین داستانی خاموش شود؟
دلم شد قصر شیرین وین عجب کان خسرو خوبان
بدینسان روز و شب تنها در این ویرانه بنشیند
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی قصر شیرین تبدیل شده و چه عجیب است که خسرو زیبا به گونه‌ای در این ویرانه تنها روز و شب به سر می‌برد.
چو یار آشنا ما را غلام خویش می خواند
غریبست این که هر ساعت چنان بیگانه بنشیند
هوش مصنوعی: وقتی که دوستان نزدیک ما را به عنوان خدمتگزار خود می‌خوانند، جای تعجب است که در هر لحظه، او همچنان بیگانه و دور از ما به نظر می‌رسد.
بتی کز عکس رخسارش چراغ جان شود روشن
چه دود دل که برخیزد چو او در خانه بنشیند
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش مانند یک چراغ جان مرا روشن می‌کند، چه غم و اندوهی بر دل من می‌گذرد، اگر او در خانه‌ام بنشیند.
خرد داند که گر خواجو رهائی یابد از قیدش
چرا دور از پری رویان چنین دیوانه بنشیند
هوش مصنوعی: عقل می‌فهمد که اگر خواجو از بند و زنجیر رهایی پیدا کند، دیگر چرا باید دور از محبوبان زیبا این‌گونه مجنون‌وار بنشیند.

حاشیه ها

1403/06/30 21:08
علیرضا زمانیان

درود و ارادت

مصرع ۴ کلمه نتواند صحیح هست

خواهشمند است ویرایش فرمایید

سپاسگزارم 

زمانیان