گنجور

فصل سیم

به حکم آنکه هر مرکبی را حکمی و خاصیتی و هیأتی بود که بدان متخصص و منفرد باشد و اجزای او را با او دران مشارکت نبود اجتماع اشخاص انسانی را نیز از روی تألف و ترکب حکمی و هیأتی و خاصیتی بود بخلاف آنچه در هر شخصی از اشخاص موجود بود، و چون افعال ارادی انسانی منقسم است به دو قسم، خیرات و شرور، اجتماعات نیز منقسم باشد بدین دو قسم: یکی آنچه سبب آن از قبیل خیرات بود، و دیگر آنچه سبب آن از قبیل شرور بود، و اول را مدینه فاضله خوانند و دوم را مدینه غیر فاضله. و مدینه فاضله یک نوع بیش نبود، چه حق از تکثر منزه باشد و خیرات را یکی طریق بیش نبود. و اما مدینه غیرفاضله سه نوع بود: یکی آنکه اجزای مدینه، یعنی اشخاص انسانی، از استعمال قوت نطقی خالی باشند و موجب تمدن ایشان تتبع قوتی بود از قوای دیگر و آن را مدینه جاهله خوانند، و دوم آنکه از استعمال قوت نطقی خالی نباشد اما قوای دیگر استخدام قوت نطقی کرده باشند و موجب تمدن شده، و آن را مدینه فاسقه خوانند؛ و سیم آنکه از نقصان قوت فکری با خود قانونی در تخیل آورده باشند، و آن را فضیلت نام نهاده، و بنا بران تمدن ساخته، و آن را مدینه ضاله خوانند. و هر یکی از این مدن منشعب شود به شعب نامتناهی، چه باطل و شر را نهایتی نبود. و در میان مدینه فاضله هم مدن غیر فاضله تولد کند از اسبابی که بعد ازین یاد کنیم، و آن را نوابت خوانند؛ و غرض از این مدن معرفت مدینه فاضله است تا دیگر مدن را بجهد بدان مرتبه رسانند.

اما مدینه فاضله اجتماع قومی بود که همتهای ایشان بر اقتنای خیرات و ازالت شرور مقدر بود، و هراینه میان ایشان اشتراک بود در دو چیز، یکی آرا و دوم افعال، اما اتفاق آرای ایشان چنان بود که معتقد ایشان در مبدأ و معاد خلق و افعالی که میان مبدأ و معاد افتد مطابق حق بود و موافق یکدیگر، و اما اتفاق ایشان در افعال چنان بود که اکتساب کمال همه بر یک وجه شناسند و افعالی که از ایشان صادر شود مفروغ بود در قالب حکمت، و مقوم به تهذیب و تسدید عقلی و مقدر به قوانین عدالت و شرایط سیاست، تا با اختلاف اشخاص و تباین احوال غایت افعال همه جماعت یکی بود و طرق و سیر موافق یکدیگر.

و بباید دانست که قوت تمییز و نطق در همه مردمان یکسان نیافریده اند، بلکه آن را در مراتب مختلف از غایتی که ورای آن نتواند بود تا حدی که فروتر ازان درجه بهایم بود مترتب گردانیده، و این اختلاف سببی از اسباب نظام شده، چنانکه یاد کرده آمد؛ و چون قوت تمییز متساوی نبود ادراک همه جماعت مبدأ و منتهی را، که با مدرکات دیگر در غایت مباینت اند، بر یک نسق نتواند بود، بلکه کسانی که به عقول کامل و فطرتهای سلیم و عادات مستقیم مخصوص باشند، و تأیید الهی و ارشاد ربانی متکفل هدایت ایشان شده، و ایشان به عدد در غایت قلت توانند بود، به معرفت مبدأ و معاد و کیفیت صدور خلق از مبدأ اول و انتهای همه با او بر وجه حق، به قدر آنچه در وسع امثال ایشان تواند آمد، رسیده باشند.

و چون نفس انسانی را قوتهای دراکه است که بدان ادراک امور جسمانی و روحانی می کند، مانند وهم و فکر و خیال و حس، و آن را در صفا و کدورت ترتیبی و تدریجی، چنانکه در علم حکمت مقرر باشد، و هیچ قوت از این قوی در هیچ وقت از اوقات چه در خواب و چه در بیداری معطل و فارغ نه، و معرفت مبدأ و معاد خاص به جوهر نفس شریف، و هیچ قوت را از قوی با او دران مشارکت و مداخلت نه: پس در آن حالت که ذات پاک آن جماعت مذکور به مشاهده مبدأ و معاد و آنچه بدان متعلق باشد مشغول بود، لامحاله این قوتها که مسخر نفس اند به تصور صورتهای مناسب آن حال موسوم باشند؛ و معروف نفس، چون در غایت بعد و تنزیه بود از ارتسام در قوای جسمانی، و قوای جسمانی جز مثل و خیالات و صور ادراک نتوانند کرد، پس آن مثالها هم از این قبیل بود: اما اشرف و ألطف أمثله ای که در جسمانیات ممکن تواند بود، و در هر قوتی به حسب پایه و مرتبه او از نفس به قرب و بعد. ولیکن قوت عقلی با معرفت حقیقی حکم کرده که آن معروف از این صور مقدس و معراست.

و این طایفه افاضل حکما باشند؛ و قومی که در رتبت از ایشان فروتر باشند از معرفت عقلی صرف عاجز مانند، و غایت ادراک ایشان تصوری بود به قوت وهم، که در اوهام حکما مثل آن موجود بوده باشد لکن تنزیه ازان واجب دانند؛ پس چون این قوم را به حقیقت معرفت طریقی نبود در اجرای احکام این صورت بر مبدأ و معاد رخصت یابند، ولیکن به تنزیه آن از احکام صورتی که در خیال ایشان متمثل بود، و در مرتبه از مرتبه صورت وهمی فروتر و به جسمانیات نزدیک تر، مکلف باشند، و نفی و سلب آن از صورت وهمی از لوازم شمرند، و مع ذلک با آنکه معرفت طبقه اول از معارف ایشان کاملتر بود معترف و مقر باشند، و این طایفه را اهل ایمان خوانند.

و قومی که در مرتبه از ایشان فروتر باشند، و بر تصورات وهمی قادر نه، بر صور خیالی قناعت نمایند و مبدأ و معاد را به امثله جسمانی تخیل کنند، و اوضاع و لواحق جسمانی را ازان سلب واجب دانند، و به معرفت دو طبقه اول اعتراف کنند، و این طایفه اهل تسلیم باشند. و قاصر نظرانی که دون ایشان باشند در مرتبه بر مثالهای بعیدتر اقتصار کنند، و به بعضی احکام جسمانیات تمسک نمایند و ایشان مستضعفان باشند. و یمکن که اگر، هم بر این نسق، مراتب رعایت کنند نوبت به مرتبه صورت پرستان رسد.

فی الجمله این اختلافات به حسب استعدادات باشد، و مثالش چنان بود که شخصی بر حقیقت چیزی واقف بود، و دیگری بر صورت او، و ثالثی برعکس آن صورت که در آینه یا آب افتاده باشد، و رابعی بر تمثالی که نقاش به همان صورت کرده باشد، و بر این قیاس.

و چون غایت قدرت هر کسی تا آنجا بیش نمی رسد که به یکی از این مراتب بازایستد به تقصیر موسوم نتواند بود، بل توجه او به کمال باشد و روی در عالم معرفت به قبله خدای، جل جلاله، و صاحب ناموس، که تکمیل همه جماعت را معین است، و بر قضیه نکلم الناس علی قدر عقولهم تکمیل هر کسی به قدر قوت او می تواند کرد، و قوت او ازانچه در فطرت داده باشند یا به عادت اکتساب کرده بود زیادت نشود، پس سخن او گاه محکم باید و گاه متشابه، و در توحید وقتی تنزیه صرف تواند گفت و وقتی تشبیه محض، و همچنین در معاد، تا هر طایفه با حق خود رسند و حظ خود بردارند.

و حکیم همچنین گاه قیاسات برهانی استعمال کند و گاه بر اقناعیات قناعت نماید و گاه به شعریات و مخیلات تمسک کند، تا ارشاد هر کسی به قدر بصیرت او کرده باشد. و چون معتقدات قوم، هر چند در سلک توجه به کمال منخرط باشد اما در صورت و وضع مختلف، پس مادام که به فاضل اول که مدبر مدینه فضلا باشد اقتدا کنند میان ایشان تعصب و تعاند نبود و اگرچه در ملت و مذهب مختلف نمایند، بلکه اختلاف ملل و مذاهب، که نزدیک ایشان از اختلاف رسوم خیالات و امثله حادث شده است که قالب همه یک مطلوب است، به منزلت اختلاف مطعومات و ملبوساتی بود که به جنس و لون مختلف باشند، و غایت از همه یک نوع منفعت.

و رئیس مدینه، که مقتدای ایشان بود و ملک اعظم و رئیس الرؤسای بحق او باشد، هر طایفه ای را به محل و موضع خود فروآرد، و ریاست و خدمت میان ایشان مرتب گرداند، چنانکه هر قومی به اضافت با قومی دیگر مرؤوسان باشند و به اضافت با قومی دیگر رؤسا، تا به قومی رسد که ایشان را اهلیت هیچ ریاست نبود و خدم مطلق باشند، و اهل این مدینه مانند موجودات عالم شوند در ترتب، و هر یک به منزلت مرتبه ای باشند از مراتب موجودات که میان علت اولی و معلول اخیر افتاده باشند. و این اقتدا بود به سنت إلهی که حکمت مطلق است. اما اگر از اقتدا به مدبر مدینه انحراف کنند قوت غضبی در ایشان بر قوت ناطقه تفوق طلبد تا تعصب و عناد و مخالف مذهب در میان ایشان حادث شود، و چون رئیس را مفقود یافته باشند هر یک به دعوی ریاست برخیزند، و هر صورتی از آن صورت موهوم و مخیل که بدیشان داده بودند صنمی گردد، و قومی را در متابعت خود آرد تا تنازع و تخالف پدید آید. و به استقرار معلوم می شود که اکثر مذاهب اهل باطل را منشاء از اهل حق بوده است، و باطل را در نفس خود حقیقتی و بنیادی و اصلی نه.

و اهل مدینه فاضله اگرچه مختلف باشند، در اقاصی عالم بحقیقت متفق باشند، چه دلهای ایشان با یکدیگر راست بود، و به محبت یکدیگر متحلی باشند، و مانند یک شخص باشند در تألف و تودد، چنانکه شارع، علیه السلام، گوید: المسلمون ید واحده علی من سواهم. و ملوک ایشان که مدبران عالم اند در اوضاع نوامیس و مصالح معاش تصرف کنند، تصرفاتی ملایم و مناسب وقت و حال، اما در نوامیس تصرف جزوی، و اما در اوضاع مصالح تصرف کلی. و ازین سبب باشد تعلق دین و ملک به یکدیگر، چنانکه پادشاه و حکیم فرس اردشیر بابک گفته است: الذین و الملک توأمان لایتم احدهما الا بالاخر، چه دین قاعده است و ملک ارکان: و چنانکه اساس بی رکن ضایع بود و رکن بی اساس خراب همچنان دین بی ملک نامنتفع باشد و ملک بی دین واهی.

و اگر چند این قوم، یعنی ملوک و مدبران مدینه فاضله، به عدد بسیار باشند، چه در یک زمان و چه در ازمنه مختلف، حکم ایشان حکم یک شخص بود، چه نظر ایشان بر یک غایت باشد، و آن سعادت قصوی است، و توجه ایشان به یک مطلوب بود، و آن معاد حقیقی است. پس تصرفی که لاحق در احکام سابق کند بحسب مصلحت مخالف او نباشد، بل تکمیل قانون او بود، و بمثل اگر این لاحق در آن وقت حاضر بودی همان قانون نهادی، و اگر آن سابق در این وقت حاضر بودی همین تصرف به تقدیم رسانیدی، که طریق العقل واحد. و مصداق این سخن آنست که از عیسی علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: ما جئت لأبطل التوراه بل جئت لأکملها. و تفرق و اختلاف و عناد جماعتی را تصور افتد که صورت پرست باشند نه حقیقت بین.

و ارکان مدینه فاضله پنج صنف باشند:

اول جماعتی که به تدبیر مدینه موسوم باشند، و ایشان اهل فضایل و حکمای کامل باشند که به قوت تعقل و آرای صائبه در امور عظام از ابنای نوع ممتاز باشند، و معرفت حقایق موجودات صناعت ایشان بود، و ایشان را افاضل خوانند.

و دوم جماعتی که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافی می رسانند، و عموم اهل مدینه را به آنچه معتقد طایفه اول بود دعوت می کنند، تا هر که مستعد بود به مواعظ و نصایح ایشان از درجه خود ترقی می کند، و علوم کلام و فقه و خطابت و بلاغت و شعر و کتابت صناعت ایشان بود، و ایشان را ذوی الألسنه خوانند.

و سیم جماعتی که قوانین عدالت در میان اهل مدینه نگاه می دارند، و در اخذ و اعطا تقدیر واجب رعایت می کنند، و بر تساوی و تکافی تحریض می دهند، و علوم حساب و استیفا و هندسه و طب و نجوم صناعت ایشان بود، و ایشان را مقدران خوانند.

و چهارم جماعتی که به حفظ حریم و حمایت بیضه اهل مدینه موسوم باشند، و ارباب مدن غیرفاضله را ازیشان منع می کنند، و در مقابلت و محافظت شرایط شجاعت و حمیت مرعی می دارند، و ایشان را مجاهدان خوانند.

و پنجم جماعتی که اقوات و ارزاق این اصناف ترتیب می سازند، چه از وجوه معاملات و صناعات و چه از وجوه جبایات خراج و غیر آن، و ایشان را مالیان خوانند.

و ریاست عظمی را در این مدینه چهار حال بود: اول آنکه ملک علی الاطلاق در میان ایشان حاضر بود، و علامت او استجماع چهار چیز بود: اول حکمت که غایت همه غایات است، و دوم تعقل تام که مؤدی بود به غایت، و سیم جودت اقناع و تخییل که از شرایط تکمیل بود، و چهارم قوت جهاد که از شرایط دفع و ذب باشد، و ریاست او را ریاست حکمت خوانند.

و دوم آنکه ملک ظاهر نبود، و این چهار خصلت در یک تن جمع نیاید اما در چهار تن حاصل بود، و ایشان به مشارکت یکدیگر کنفس واحد به تدبیر مدینه قیام نمایند، و آن را ریاست افاضل خوانند.

و سیم آنکه این هر دو ریاست مفقود بود، اما رئیسی حاضر بود که به سنن رؤسای گذشته، که به اوصاف مذکور متحلی بوده باشند، عارف بود، و به جودت تمییز هر سنتی به جای استعمال تواند کرد، و بر استنباط آنچه مصرح نیابد در سنن گذشتگان ازانچه مصرح بود قادر بود، و جودت خطاب و اقناع و قدرت جهاد را مستجمع، و ریاست او را ریاست سنت خوانند.

و چهارم آنکه این اوصاف در یک تن جمع نبود، اما در اشخاص متفرق حاصل بود، و ایشان به مشارکت به تدبیر مدینه قیام کنند، و آن را ریاست اصحاب سنت خوانند.

و اما ریاستهای دیگر که در تحت ریاست عظمی بود در جملگی صناعات و افعال اعتبار باید کرد، و انتهای همه رؤسا در ریاست با رئیس اعظم بود، و استحقاق این ریاست را سه سبب بود: یکی آنکه فعل شخصی غایت فعل شخصی دیگر باشد، پس آن شخص بر این شخص رئیس بود، مثلا صاحب فروسیت رئیس بود بر رایض ستور و بر کسی که زین و لجام کند.

و دوم آنکه هر دو فعل را یک غایت بود، اما یکی بر تخیل غایت از تلقای نفس خود قادر بود، و او را تعقل استنباط مقادیر باشد و دیگری را این قوت نبود، اما چون قوانین صناعت از شخص اول بیاموزد بر آن صناعت قادر شود، مانند مهندس و بنا، پس شخص اول رئیس بود بر شخص دوم؛ و در این صنف اختلاف مراتب بسیار بود، چه از واضع هر صنعتی تا کسی که در آن صنعت به اندک چیزی راه برد تفاوت بسیار بود، و فروترین مراتب کسی را بود که او را قدرت استنباط نباشد اصلا، اما چون وصیتهای صاحب صناعت در آن باب حفظ کند، و به تأنی تتبع آن وصایا می کند، عمل تمام شود، و چنین شخص خادم مطلق بود که او را ریاست نبود به هیچ اعتبار.

و سیم آنکه هر دو فعل را توجه به یک غایت بود، که آن غایت فعل ثالثی باشد، اما از هر دو یکی شریفتر بود و در آن غایت بامنفعت تر، مانند لجام و دباغ در فروسیت.

و عدالت اقتضای آن کند که هر یک در مرتبه خود باشند و از آن مرتبه تجاوز ننمایند، و باید که یک شخص را به صناعت مختلف مشغول نگردانند، از جهت سه چیز: یکی آنکه طبایع را خواص بود، و نه هر طبیعتی به هر عملی مشغول تواند بود؛ و دوم آنکه صاحب یک صناعت را در احکام آن صناعت به تدقیق نظر و ترقی همت حظی حاصل آید به روزگار دراز، و چون آن نظر و همت متوزع و منقسم گردد بر صناعات مختلف همه مختل ماند و از کمال قاصر؛ و سیم آنکه بعضی صناعات را وقتی بود که با فوات آن وقت فایت شود، و باشد که دو صناعت را اشتراک افتد در یک وقت، پس به یکی از دیگر بازماند، و چون یک شخص دو سه صناعت داند او را به اشرف و اهم مشغول گردانیدن و از دیگران منع کردن اولی، تا چون هر یکی به کاری که مناسبت او با آن زیادت بود مشغول باشد تعاون حاصل آید و خیرات در تزاید بود و شرور در تناقص.

و در مدینه فاضله اشخاصی باشند که از فضیلت دور افتند و وجود ایشان به منزلت ادوات و آلات باشد، و چون در تحت تدبیر افاضل باشند اگر تکمیل ایشان ممکن بود به کمالی برسند، و الا مانند حیوانات مرتاض شوند.

و اما مدن غیرفاضله گفتیم یا جاهله بود یا فاسقه یا ضاله. و مدن جاهله شش نوع باشد بحسب بساطت: اول را اجتماع ضروری خوانند، و دوم را اجتماع نذالت، و سیم را اجتماع خست، و چهارم را اجتماع کرامت، و پنجم را اجتماع تغلبی، و ششم را اجتماع حریت.

اما مدینه ضروری اجتماع جماعتی بود که غرض ایشان تعاون بود بر اکتساب آنچه ضروری بود در قوام ابدان از اقوات و ملبوسات، و وجوه آن مکاسب بسیار بود، بعضی محمود و بعضی مذموم، مانند فلاحت و شبانی و صید و دزدی، یا به طریق مکر و فریب یا به طریق مکابره و مجاهره؛ و باشد که یک مدینه افتد مستجمع انواع مکاسب ضروری، و باشد که مدینه ای افتد مشتمل بر یک صناعت تنها مانند فلاحت یا صناعتی دیگر. و افضل اهل این مدن که به نزدیک ایشان به منزلت رئیس باشد کسی بود که تدبیر و حیلت در اقتنای ضروریات بهتر تواند کرد، و در احتیال و استعمال ایشان در طریق نیل ضروریات بر همه جماعت فائق بود، یا کسی که اقوات بدیشان بیشتر بخشد.

و اما مدینه نذالت اجتماع جماعتی بود که بر نیل ثروت و یسار و استکثار ضروریات از ذخایر و ارزاق و زر و سیم و غیر آن تعاون نمایند، و غرض ایشان در جمع آنچه بر قدر حاجت زاید بود جز ثروت و یسار نبود، و انفاق اموال الا در ضروریاتی که قوام ابدان بدان بود جایز نشمرند، و اکتساب آن از وجوه مکاسب کنند یا از وجهی که در آن مدینه معهود بود. و رئیس ایشان شخصی بود که تدبیر او در نیل اموال و حفظ آن تامتر باشد و بر ارشاد ایشان قادرتر بود، و وجوه مکاسب این جماعت یا ارادی تواند بود چون تجارت و اجارت، یا غیرارادی چون شبانی و فلاحت و صید و لصوصیت.

و اما مدینه خست اجتماع جماعتی بود که بر تمتع از لذات محسوسه مانند مأکولات و مشروبات و منکوحات و اصناف هزل و بازی تعاون کنند، و غرض ایشان ازان طلب لذت بود نه قوام بدن، و این مدینه را در مدن جاهلیت سعید و مغبوط شمرند، چه غرض اهل این مدینه بعد از تحصیل ضروری و بعد از تحصیل یسار صورت بندد، و سعیدترین و مغبوط ترین در میان ایشان کسی بود که بر اسباب لهو و لعب قدرت او زیادت بود و نیل اسباب لذات را مستجمع تر باشد. و رئیس ایشان آن کس بود که با این خصال ایشان را در تحصیل آن مطالب معاونت بهتر تواند کرد.

و اما مدینه کرامت اجتماع جماعتی بود که تعاون کنند بر وصول به کرامات قولی و فعلی، و آن کرامات یا از دیگر اهل مدن یابند یا هم از یکدیگر، و بر تساوی یابند یا بر تفاضل؛ و کرامت بر تساوی چنان بود که یکدیگر را بر سبیل قرض اکرام کنند، مثلا یکی در وقتی دیگری را نوعی از کرامت بذل کند تا آن دیگر او را در وقتی دیگر مثل آن از همان نوع یا نوعی دیگر بذل کند؛ و تفاضل چنان بود که یکی دیگری را کرامتی بذل کند تا آن دیگر او را اضعاف آن باز دهد، و آن بر حسب استحقاقی بود که با یکدیگر مواضعه کرده باشند. و اهلیت کرامت به نزدیک این طایفه به چهار سبب حاصل آید: یسار، یا مساعدت اسباب لذت و لهو، یا قدرت بر زیادت از مقدار ضروری بی تعب، مانند آنکه شخصی مخدوم جماعتی بود و مالابد او به همه وجوه مکفی، و یا نافع بودن در طریق این اسباب سه گانه، چنانکه شخصی با دیگری احسان کند به یکی ازین سه وجه، و دو سبب دیگر بود استحقاق کرامت را به نزدیک اکثر اهل مدن جاهلیت و آن غلبه بود و حسب.

اما غلبه چنان بود که کسی در یک کار یا در کارهای بسیار بر اکفا غالب آید یا به نفس خود یا به توسط انصار و اعوان، از فرط قدرت یا از کثرت عدد، و شهرت بدین معنی غبطتی عظیم باشد به نزدیک این جماعت، تا بحدی که مغبوط ترین کسی آن را دانند که کسی مکروهی بدو نتواند رسانید و او به هر که خواهد تواند رسانید.

و اما حسب آن بود که پدران او به یسار یا کفایت ضروریات یا نفع غیر یا جلادت و استهانت موت بر دیگران غالب بوده باشند. و معامله در کرامت به تساوی شبیه بود به معاملات اهل بازار. و رئیس این مدینه کسی بود که اهلیت کرامت بیشتر دارد از همه اهل مدینه، یعنی حسب او از احساب همه بیشتر بود، اگر اعتبار حسب را کنند، یا یسار او بیشتر بود اگر اعتبار نفس رئیس را کنند، و اگر اعتبار نفع او کنند بهترین رؤسا کسی بود که مردمان را به یسار و ثروت بهتر تواند رسانید از قبل خود یا از حسن تدبیر، و محافظت یسار و ثروت بر ایشان بهتر تواند کرد، به شرط آنکه غرض او کرامت بود نه یسار، و یا ایشان را به نیل لذات زودتر و بیشتر رساند، و او طالب کرامت بود نه طالب لذت، و طالب کرامت آن بود که خواهد که مدح و اجلال و تعظیم او به قول و فعل شایع بود، و دیگر امم در زمان او و بعد ازو او را بدان یاد کنند.

و چنین رئیس در اکثر احوال به یسار محتاج بود، چه ایصال اهل مدینه به منافع بی یسار ممکن نبود، و چندانکه افعال این رئیس بزرگتر احتیاج او بیشتر. و باشد که او را در تصور چنان بود که انفاق او از روی کرم و حریت است نه از جهت التماس کرامت، و آن مال که صرف کند یا به خراج ستاند از قوم خود، یا بر سبیل تغلب جماعتی را که مضادت ایشان کند در آرا و افعال، و یا به نوعی از ایشان حقدی در ضمیر داشته باشد، قهر کند و اموال ایشان در بیت المال خود جمع کند، پس نفقه می کند تا اسمی و صیتی اکتساب کند، و بدان صیت و اسم مالک رقاب شود، و فرزندان او را بعد ازو حسیب دانند، و ملک بعد از خود به فرزندان دهد. و تواند بود که خود را تخصیص کند به اموالی که نفع آن به دیگران نرسد، تا آن اموال سبب استحقاق کرامت او شمرند. و نیز باشد که با اکفای خود از ملوک اطراف کرامت کند بر سبیل معاوضه یا مرابحه، تا همه انواع کرامات استیفا کرده باشد.

و چنین کس خویشتن را به تجملی و تزینی که مستدعی بها و جلالت و فخامت شأن او بود، از اصناف ملبوسات و مفروشات و خدم و جنایب متحلی گرداند تا وقع او بیشتر شود، و مردمان را به حجاب از خود بازدارد تا هیبت او بیفزاید، و چون ریاست او ثابت شود و مردمان بعادت گیرند که ملوک و رؤسای ایشان هم ازان جنس باشند، مردمان را مرتب گرداند در مراتب مختلف، و هر یکی را به نوعی از کرامت که اهلیت او اقتضا کند مخصوص کند، مانند یساری یا ثنائی یا لباسی یا مرکبی یا چیزی دیگر، تا بدان تعظیم امر او حاصل آید.

و نزدیکترین مردمان بدو کسی بود که او را بر جلالت معونت زیادت کند و طالبان کرامت به او قربت جویند بدین وسیلت تا کرامت ایشان زیادت شود، و اهل این مدینه مدن دیگر را که غیر ایشان بود مدن جاهلیت شمرند و خود را به فضیلت منسوب دارند. و شبیه ترین مدن جاهله به مدینه فاضله این مدینه بود، خاصه که مراتب ریاست بر قلت و کثرت نفع مقدر دارند، و چون کرامت در امثال این مدینه به افراط رسد مدینه جباران شود و نزدیک بود که با مدینه تغلب گردد.

و اما مدینه تغلب اجتماع جماعتی بود که تعاون یکدیگر بدان سبب کنند تا ایشان را بر دیگران غلبه بود، و این تعاون آنگاه کنند که همه جماعت در محبت غلبه اشتراک داشته باشند و اگرچه به قلت و کثرت متفاوت باشند و غایت غلبه متنوع بود، بعضی باشند که غلبه برای خون ریختن خواهند، و بعضی باشند که برای مال بردن خواهند، و بعضی باشند که غرض ایشان استیلا بود بر نفوس مردمان و به بندگی گرفتن ایشان، و اختلاف اهل مدینه به حسب فرط و قصور این محبت بود، و اجتماع ایشان به جهت تغلب بود در طلب دما یا اموال یا ازواج و نفوس تا از دیگر مردمان انتزاع کنند، و لذت ایشان در قهر و اذلال بود، و بدین سبب گاه بود که بر مطلوبی ظفر یابند بی آنکه کسی را قهر کنند و بدان مطلوب التفات ننمایند و ازان درگذرند، و ازیشان بعضی باشند که قهر به طریق کید و فریب دوست تر دارند، و بعضی باشند که به مکابره و مکاشفه دوست تر دارند، و بعضی باشند که هر دو طریق استعمال کنند، و بسیار بود که کسانی که غلبه بر دما و اموال به طریق قهر خواهند، چون به سر شخصی خفته رسند به تعرض خون و مال او مشغول نشوند، بلکه اول او را بیدار کنند و گمان برند که قتل او در حالی که او را امکان مقاومتی بود بهتر باشد، و آن قهر در نفوس ایشان لذیذ تر آید، و طبیعت این طایفه اقتضای قهر کند علی الاطلاق، الا آنکه از قهر مدینه خود امتناع نماید به سبب احتیاج به تعاون یکدیگر در بقا و در غلبه.

و رئیس این جماعت کسی بود که تدبیر او در استعمال ایشان از جهت مقابله و مکر و غدر آوردن به انجاح نزدیکتر باشد و دفع تغلب خصمان از ایشان بهتر تواند کرد، و سیرت این جماعت عداوت همه خلق باشد و رسوم و سنن ایشان رسوم و سننی بود که چون بران روند به غلبه نزدیکتر باشند، و تناقس و تفاخر ایشان به کثرت غلبه یا به تعظیم امر آن باشد، و به مفاخرت اولی کسی را دانند که اعداد نوبتهایی که او غلبه کرده باشد بیشتر بود، و آلات غلبه یا نفسانی بود چون تدبیر، و یا جسمانی چون قوت، یا خارج از هر دو چون سلاح. و از اخلاق این جماعت جفا بود و سخت دلی و زودخشمی و تکبر و حقد و حرص بر بسیاری اکل و شرب و جماع، و طلب آن از وجهی که مقارن قهر و اذلال بود.

و باشد که اهل این مدینه همه جماعت را در این سیرت مشارکت بود، و باشد که مغلوبان هم با ایشان در یک مدینه باشند، و اهل غلبه در مراتب متساوی یا مختلف، و اختلاف ایشان یا به قلت و کثرت نوبتهای غلبه بود، یا به قرب و بعد از رئیس خود، یا به شدت قوت و رای و ضعف آن، و باشد که قاهر در مدینه یک شخص بود و باقی آلات او باشند در قهر، هر چند ایشان را بطبع ارادتی نبود بدان فعل، ولیکن چون آن قاهر امور معاش ایشان مکفی دارد او را معونت کنند، و این قوم به نسبت با او به منزلت جوارح و سگان باشند به نسبت با صیاد، و بقیت اهل مدینه او را به منزلت بندگانی باشند که خدمت او می کنند و به متاجره و مزارعه مشغول می باشند، و با وجود او مالک نفس خود نباشند، و لذت رئیس ایشان در مذلت غیر بود.

پس مدینه تغلب بر سه نوع بود: یکی آنکه همه اهلش تغلب خواهند، و دوم آنکه بعضی از اهلش، و سیم آنکه یک شخص تنها که رئیس بود. و کسانی که تغلب به جهت تحصیل ضروریات یا یسار یا لذات یا کرامات خواهند بحقیقت راجع با اهل آن مدن باشند که یاد کرده آمد، و بعضی از حکما ایشان را نیز از مدن تغلبی شمرده اند، و این طایفه نیز بر سه وجه باشند و هم بر آن قیاس، و باشد که غرض اهل مدینه مرکب از غلبه و یکی از این مطلوبات بود، و بدین اعتبار متغلبان سه صنف باشند: یکی آنکه لذت ایشان در قهر تنها بود و مغالبه کنند بر سر چیزهای خسیس، و چون بران قادر شوند بسیار بود که ترک آن گیرند، چنانکه عادت بعضی از عرب جاهلیت بوده است؛ و دوم آنکه قهر در طریق لذت استعمال کنند و اگر بی قهر مطلوب بیابند استعمال قهر نکنند؛ و سیم آنکه قهر با نفع مقارن خواهند، و چون نفع از بذل غیری یا از وجهی دیگر بی قهر بدیشان رسد بدان التفات ننمایند و قبول نکنند، و این قوم خود را بزرگ همتان شمرند و اصحاب رجولیت خوانند؛ و قوم اول بر قدر ضروری اقتصار کنند و عوام باشد که ایشان را بران مدح گویند و اکرام کنند، و محبان کرامت نیز بود که ارتکاب این افعال کنند در طریق اکتساب کرامت، و بدین اعتبار جباران باشند، چه جبار محبت کرامت بود با قهر و غلبه.

و چنانکه از خواص مدینه لذت و مدینه یسار آنست که جهال ایشان را نیکبخت دانند و از مدن دیگر فاضل تر شمرند از خواص مدینه تغلب آنست که ایشان را بزرگ همت دانند و مدح گویند، و باشد که اهل این سه مدینه متکبر شوند و به دیگران استهانت کنند، و بر تصلف و افتخار و عجب و محبت مدح اقدام نمایند، و خود را لقبهای نیکو نهند، و مطبوع و ظریف خود را شناسند و دیگر مردمان را ابله و کژطبع بینند، و همه خلق را به نسبت با خود احمق دانند، و چون نخوت و کبر و تسلط در دماغ ایشان تمکن یابد در زمره جباران آیند.

و بسیار بود که محب کرامت طلب کرامت به جهت یسار کند، و اکرام غیر از روی التماس یساری کند ازو یا غیر او، و ریاست و طاعت اهل مدینه هم به سبب مال خواهد؛ و باشد که یسار به جهت لذت و لهو خواهند و چون حرمت زیادت بود مال بهتر بدست آید و با مال به لذت آسانتر توان رسید، پس طالب لذت باشد که طالب حرمت گردد از این سبب، و چون او را تفوقی و ریاستی حاصل شود به وسیلت آن جلالت یسار بسیار کسب کند تا بدان مشروبات و منکوحاتی که در کمیت و کیفیت زیادت ازان بود که دیگری را دست دهد بدست آرد. فی الجمله ترکب این اغراض را با یکدیگر وجوه بسیار بود، و چون بر بسایط وقوف افتاده باشد معرفت مرکبات آسان گردد.

و اما مدینه احرار، و آن را مدینه جماعت خوانند، اجتماعی بود که هر شخصی در آن اجتماع مطلق و مخلی باشد با نفس خود، تا آنچه خواهد کند، و اهل این مدینه متساوی باشند و یکی را بر دیگری مزید فضلی تصور نکنند، و اهل این مدینه جمله احرار باشند و تفوق نبود میان ایشان الا سببی که مزید حریت بود، و در این مدینه اختلاف بسیار و همم مختلف و شهوات متفرق حادث شود چندانکه از حصر و عد متجاوز بود، و اهل این مدینه طوایف گردند، بعضی متشابه و بعضی متباین، و هر چه در دیگر مدن شرح دادیم چه شریف و چه خسیس در طوایف این مدینه موجود بود، و هر طایفه ای را رئیسی بود، و جمهور اهل مدینه بررؤسا غالب باشند، چه رؤسا را آن باید کرد که ایشان خواهند، و اگر تأمل کرده شود میان ایشان نه رئیس بود و نه مرؤوس، الا آنکه محمودترین کسی به نزدیک ایشان کسی بود که در حریت جماعت کوشد و ایشان را با خود گذارد و از اعداد نگاه دارد، و در شهوات خود بر قدر ضرورت اقتصار کند و مکرم و افضل و مطاع ایشان کسی بود که بدین خصال متحلی بود، و هر چند رؤسا را با خود مساوی دانند چون ازو چیزی بینند از قبیل شهوات و لذات، خود کرامات و اموال در مقابل آن بدو دهند.

و بسیار بود که در چنان مدن رئیسانی باشند که اهل مدینه را از ایشان انتفاعی نبود، و کرامات و اموال بدیشان می دهند از جهت جلالتی که ایشان را تصور کرده باشند، به موافقت با اهل مدینه در طبیعت، یا به ریاستی محمود که به ارث بدیشان رسیده باشد، و محافظت آن حق اهل مدینه را بر تعظیم او دارد طبعا، و جملگی اغراض جاهلیت که برشمردیم در این مدینه بر تمامترین وجهی و بسیارترین مقداری حاصل توان کرد، و این مدینه معجب ترین مدن جاهلیت بود، و مانند جامه وشی به تماثیل و اصباغ متلون آراسته باشد، و همه کس مقام آنجا دوست دارد، چه هر کسی به هوا و غرض خود تواند رسید، و از این جهت امم و طوایف روی بدین مدینه نهند و در کمتر مدتی انبوه شود و توالد و تناسل بسیار پدید آید، و اولاد مختلف باشند در فطرت و تربیت، پس در یک مدینه مدینه های بسیار حادث شود که آن را از یکدیگر متمیز نتوان کرد، و اجزای بعضی در بعضی داخل، و هر جزوی به مکانی دیگر. و در این مدینه میان غریب و مقیم فرقی نبود، و چون روزگار برآید افاضل و حکما و شعرا و خطبا و هر صنفی از اصناف کاملان بسیار، که اگر ایشان را التقاط کنند اجزای مدینه فاضله توانند بود، پدید آیند و همچنین اهل شر و نقصان.

و هیچ مدینه از مدن جاهلیت بزرگتر از این مدینه نبود و خیر و شر او بغایت برسد و چندانچه بزرگتر و با خصب تر بود شر و خیر او بیشتر بود.

و ریاسات مدن جاهله بر عدد مدن مقدر بود، و عدد آن شش است چنانکه گفتیم، منسوب بدین شش چیز: ضرورت یا یسار یا لذت یا کرامت یا غلبت یا حریت. و چون رئیس از این منافع متمکن بود گاه بود که ریاستی از این ریاسات به مالی که بذل کند بخرد، و خاصه ریاست مدینه احرار، که آنجا کسی را بر کسی ترجیحی نتواند بود، پس رئیس را یا به تفضل ریاست دهند یا در عوض مالی یا نفعی که ازو بستانند، و رئیس فاضل در مدینه احرار ریاست نتواند کرد، و اگر کند مخلوع شود یا مقتول یا مضطرب الریاسه بزودی، و منازع او بسیار بود، و همچنین در مدن دیگر رئیس فاضل را تمکین نکنند.

و انشای مدن فاضله و ریاست افاضل از مدن ضروری و مدن جماعت آسانتر ازان بود که از دیگر مدن و به امکان نزدیکتر، و غلبه با ضرورت و یسار و لذت اشتراک کند، و در آن مدن، یعنی مدن مرکبه، نفوس به قساوت و غلظ و جفا و استهانت مرگ موصوف بود، و ابدان بشدت و قوت و بطش و صناعت سلاح. و اصحاب مدینه لذت را شره و حرص دائما در تزاید بود و به لین طبع و ضعف رای موسوم گردند، و باشد که از غلبه این سیرت قوت غضبی در ایشان چنان منفسخ شود که آن را اثری باقی نماند، و در آن مدینه ناطقه خادم غضبی بود و غضبی خادم شهوی برعکس اصل، و باشد که شهوت و غضب به مشارکت استخدام ناطقه کنند، چنانکه از بادیه نشینان عرب و صحرانشینان ترک گویند که شهوات و عشق زنان در میان ایشان بسیار بود و زنان را بر ایشان تسلط بود و مع ذلک خونها ریزند و تعصب و عناد برزند. اینست اصناف مدن جاهلیه.

و اما مدن فاسقه که اعتقاد اهل آن مدن موافق اعتقاد اهل مدینه فاضله بود و در افعال مخالف ایشان باشند: خیرات دانند اما بدان تمسک ننمایند، و به هوا و ارادت به افعال جاهلیت میل کنند، ایشان را مدنی بود به عدد مدن جاهله، و به استیناف سخن دران احتیاج نیفتد.

و اما مدن ضاله آن بود که سعادتی شبیه به سعادت حقیقی تصور کرده باشند، و مبدأ و معادی مخالف حق توهم کرده، و افعال و آرائی که بدان به خیر مطلق و سعادت ابدی نتوان رسید که در پیش گرفته، و عدد آن را نهایتی نبود، اما کسی که اعداد مدن جاهله مقرر کند و به قوانین ایشان نیک متصور شود او را معرفت افعال و احکام ایشان آسان بود. و اما نوابت که در مدن فاضله پدید آیند مانند کره در میان گندم و خار در میان کشتزار پنج صنف باشند:

اول مرائیان، و ایشان جماعتی باشند که افعال فضلا ازیشان صادر شود اما به جهت اغراضی دیگر جز سعادت، مانند لذتی یا کرامتی.

و دوم محرفان، و ایشان جماعتی باشند که به غایات مدن جاهله مایل باشند، و چون قوانین اهل مدینه فاضله مانع آن بود آن را به نوعی از تفسیر با هوای خود موافقت دهند تا به مطلوب برسند.

و سیم باغیان، و ایشان جماعتی باشند که به ملک فضلا راضی نشوند و میل به ملک تغلبی کنند، پس به فعلی از افعال رئیس که موافق طبع عوام نباشد ایشان را از طاعت او بیرون آرند.

و چهارم مارقان، و ایشان جماعتی باشند که قصد تحریف قوانین نکنند، اما از سبب سوء فهم بر اغراض فضلا واقف نباشند، آن را بر معانی دیگر حمل کنند و از حق انحراف نمایند، و باشد که این انحراف مقارن استرشاد بود و از تعنت و عناد خالی بود، و به ارشاد ایشان امیدوار باید بود.

و پنجم مغالطان، و ایشان جماعتی باشند که تصور ایشان تام نبود و چون بر حقایق واقف نباشند و از جهت طلب کرامت به جهل معترف نتوانند شد به دروغ سخنهایی که به حق ماند می گویند و آن را در صورت ادله به عوام می نمایند و خود متحیر باشند.

و هر چند عدد نوابت زیادت از این اعداد تواند بود اما ایراد آنچه در حیز امکان آید مؤدی بود به تطویل.

این است سخن در اقسام اجتماعات مدنی و بعد ازین سخن در جزویات احکام تمدن گوییم و از باری، سبحانه، یاری خواهیم، انه خیر موفق و معین.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حکم آنکه هر مرکبی را حکمی و خاصیتی و هیأتی بود که بدان متخصص و منفرد باشد و اجزای او را با او دران مشارکت نبود اجتماع اشخاص انسانی را نیز از روی تألف و ترکب حکمی و هیأتی و خاصیتی بود بخلاف آنچه در هر شخصی از اشخاص موجود بود، و چون افعال ارادی انسانی منقسم است به دو قسم، خیرات و شرور، اجتماعات نیز منقسم باشد بدین دو قسم: یکی آنچه سبب آن از قبیل خیرات بود، و دیگر آنچه سبب آن از قبیل شرور بود، و اول را مدینه فاضله خوانند و دوم را مدینه غیر فاضله. و مدینه فاضله یک نوع بیش نبود، چه حق از تکثر منزه باشد و خیرات را یکی طریق بیش نبود. و اما مدینه غیرفاضله سه نوع بود: یکی آنکه اجزای مدینه، یعنی اشخاص انسانی، از استعمال قوت نطقی خالی باشند و موجب تمدن ایشان تتبع قوتی بود از قوای دیگر و آن را مدینه جاهله خوانند، و دوم آنکه از استعمال قوت نطقی خالی نباشد اما قوای دیگر استخدام قوت نطقی کرده باشند و موجب تمدن شده، و آن را مدینه فاسقه خوانند؛ و سیم آنکه از نقصان قوت فکری با خود قانونی در تخیل آورده باشند، و آن را فضیلت نام نهاده، و بنا بران تمدن ساخته، و آن را مدینه ضاله خوانند. و هر یکی از این مدن منشعب شود به شعب نامتناهی، چه باطل و شر را نهایتی نبود. و در میان مدینه فاضله هم مدن غیر فاضله تولد کند از اسبابی که بعد ازین یاد کنیم، و آن را نوابت خوانند؛ و غرض از این مدن معرفت مدینه فاضله است تا دیگر مدن را بجهد بدان مرتبه رسانند.
هوش مصنوعی: هر نوع مرکبی دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی است که آن را از سایر مرکب‌ها متمایز می‌کند و اجتماع انسان‌ها نیز به همین شیوه، از ترکیب و ویژگی‌های خاصی تشکیل شده است که با ویژگی‌های هر فرد متفاوت است. اعمال انسانی به دو دسته‌ خیر و شر تقسیم می‌شوند، و به تبع آن، اجتماعات نیز به این دو دسته تقسیم می‌گردند: یکی اجتماعاتی که مبتنی بر خیر هستند و دیگری آن‌هایی که بر شر بنا شده‌اند. اجتماع مبتنی بر خیر را "مدینه فاضله" می‌نامند و اجتماع مبتنی بر شر را "مدینه غیر فاضله". مدینه فاضله تنها یک نوع دارد، زیرا حق از تنوع و کثرت برکنار است و راه‌های نیکو یکی بیشتر نیست. اما مدینه‌های غیر فاضله سه نوع هستند: اول، مدینه‌ای که عناصر آن از قدرت اندیشه و گفتار بی‌بهره‌اند، که به آن مدینه جاهله می‌گویند؛ دوم، مدینه‌ای که از قدرت اندیشه بهره‌مند است اما قوای دیگر بر آن مسلط شده و موجب فساد آن می‌شوند، که به آن مدینه فاسقه می‌گویند؛ و سوم، مدینه‌ای که به دلیل ضعف قدرت فکری، قانونی در تخیل خود آورده و تمدن خاصی ساخته است، که به آن مدینه ضاله نامیده می‌شود. هر یک از این مدینه‌ها می‌توانند به بی‌نهایت شاخه تقسیم شوند، چرا که باطل و شر همواره ادامه دارند. همچنین، در میان مدینه فاضله نیز ممکن است مدینه‌های غیر فاضله بر اساس علل مشخصی به وجود آیند که به آن‌ها "نوابت" می‌گویند. هدف از بررسی این مدینه‌ها شناخت مدینه فاضله و تلاش برای ارتقای دیگر مدینه‌ها به آن سطح است.
اما مدینه فاضله اجتماع قومی بود که همتهای ایشان بر اقتنای خیرات و ازالت شرور مقدر بود، و هراینه میان ایشان اشتراک بود در دو چیز، یکی آرا و دوم افعال، اما اتفاق آرای ایشان چنان بود که معتقد ایشان در مبدأ و معاد خلق و افعالی که میان مبدأ و معاد افتد مطابق حق بود و موافق یکدیگر، و اما اتفاق ایشان در افعال چنان بود که اکتساب کمال همه بر یک وجه شناسند و افعالی که از ایشان صادر شود مفروغ بود در قالب حکمت، و مقوم به تهذیب و تسدید عقلی و مقدر به قوانین عدالت و شرایط سیاست، تا با اختلاف اشخاص و تباین احوال غایت افعال همه جماعت یکی بود و طرق و سیر موافق یکدیگر.
هوش مصنوعی: مدینه فاضله به جامعه‌ای اشاره دارد که افراد آن بر روی دستیابی به خوبی‌ها و حذف بدی‌ها تمرکز داشتند. در این جامعه، دو عنصر اصلی مشترک بود: افکار و اقدامات. باورها و آرای مردم در مورد اصل و هدف زندگی، به گونه‌ای بود که با حقیقت مطابقت داشت و با یکدیگر همسو بودند. همچنین در مورد اقدامات، آنها کمال را بر اساس یک دیدگاه مشترک درک می‌کردند و کارهایی که از آنها صادر می‌شد، مطابق با حکمت و تحت تأثیر عقل و عدالت تنظیم شده بود. به این ترتیب، با وجود تفاوت‌های فردی و شرایط مختلف، نهایتاً هدف تمامی افراد در این جامعه یکسان بود و مسیرهای آنها در دستیابی به این هدف، هماهنگ و همسو بود.
و بباید دانست که قوت تمییز و نطق در همه مردمان یکسان نیافریده اند، بلکه آن را در مراتب مختلف از غایتی که ورای آن نتواند بود تا حدی که فروتر ازان درجه بهایم بود مترتب گردانیده، و این اختلاف سببی از اسباب نظام شده، چنانکه یاد کرده آمد؛ و چون قوت تمییز متساوی نبود ادراک همه جماعت مبدأ و منتهی را، که با مدرکات دیگر در غایت مباینت اند، بر یک نسق نتواند بود، بلکه کسانی که به عقول کامل و فطرتهای سلیم و عادات مستقیم مخصوص باشند، و تأیید الهی و ارشاد ربانی متکفل هدایت ایشان شده، و ایشان به عدد در غایت قلت توانند بود، به معرفت مبدأ و معاد و کیفیت صدور خلق از مبدأ اول و انتهای همه با او بر وجه حق، به قدر آنچه در وسع امثال ایشان تواند آمد، رسیده باشند.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که توانایی درک و بیان در همه انسان‌ها به یک اندازه نیست و به درجات مختلفی تقسیم شده است؛ از حدی که فراتر نمی‌تواند رفت تا حدی که به موجودات پست نزدیک می‌شود. این تفاوت‌ها نشانه‌ای از نظم طبیعی موجود است. بنابراین، چون قدرت درک در افراد یکسان نیست، نمی‌توان انتظار داشت که همه افراد به یک شیوه و با یک میزان از اطلاعات، مبدا و مقصد را درک کنند. بلکه تنها گروهی اندک از افرادی که از عقل‌های کامل، فطرت‌های سالم و عادات درست برخوردارند و از حمایت الهی و راهنمایی‌های ربانی بهره‌مند هستند، قادر به شناخت مبدا و معاد و چگونگی خلق شدن از مبدأ اول می‌شوند و این شناخت به اندازه‌ای است که با توانایی‌های آنان وفق دارد.
و چون نفس انسانی را قوتهای دراکه است که بدان ادراک امور جسمانی و روحانی می کند، مانند وهم و فکر و خیال و حس، و آن را در صفا و کدورت ترتیبی و تدریجی، چنانکه در علم حکمت مقرر باشد، و هیچ قوت از این قوی در هیچ وقت از اوقات چه در خواب و چه در بیداری معطل و فارغ نه، و معرفت مبدأ و معاد خاص به جوهر نفس شریف، و هیچ قوت را از قوی با او دران مشارکت و مداخلت نه: پس در آن حالت که ذات پاک آن جماعت مذکور به مشاهده مبدأ و معاد و آنچه بدان متعلق باشد مشغول بود، لامحاله این قوتها که مسخر نفس اند به تصور صورتهای مناسب آن حال موسوم باشند؛ و معروف نفس، چون در غایت بعد و تنزیه بود از ارتسام در قوای جسمانی، و قوای جسمانی جز مثل و خیالات و صور ادراک نتوانند کرد، پس آن مثالها هم از این قبیل بود: اما اشرف و ألطف أمثله ای که در جسمانیات ممکن تواند بود، و در هر قوتی به حسب پایه و مرتبه او از نفس به قرب و بعد. ولیکن قوت عقلی با معرفت حقیقی حکم کرده که آن معروف از این صور مقدس و معراست.
هوش مصنوعی: نفس انسانی دارای قدرت‌هایی است که به آن امکان ادراک امور مادی و معنوی را می‌دهد، مانند خیال، تفکر، حس و وهم. این قدرت‌ها در یک ترتیب و تدریج خاص قرار دارند، به گونه‌ای که در علم حکمت بیان شده است و هیچ‌یک از این قوا در هیچ زمانی، چه در خواب و چه در بیداری، غیرفعال نیستند. شناخت مبدأ و معاد به جوهر انسانی مرتبط است و هیچ‌یک از این قدرت‌ها در این شناخت به یکدیگر دخالت نمی‌کنند. در حالتی که نفس پاک به مشاهده مبدأ و معاد و هر آنچه به آن مرتبط است مشغول است، این قدرت‌ها که تحت تسلط نفس هستند، به تصویر کشیدن اشکال مناسب آن حالت پرداخته‌اند. نفس، به دلیل فاصله و تنزیه از وابستگی به قوای جسمانی، نمی‌تواند به این قوا وابسته شود، زیرا قوای جسمانی تنها قادر به ادراک اشکال و خیالات هستند. بنابراین، این اشکال تنها مربوط به این قبیل هستند، اما بهترین و لطیف‌ترین نمونه‌هایی که ممکن است در دنیای مادی وجود داشته باشد، بستگی به نزدیکی و دوری از نفس دارد. ولی قوت عقل با شناخت واقعی، این اشکال مقدس و خالص را تصدیق می‌کند.
و این طایفه افاضل حکما باشند؛ و قومی که در رتبت از ایشان فروتر باشند از معرفت عقلی صرف عاجز مانند، و غایت ادراک ایشان تصوری بود به قوت وهم، که در اوهام حکما مثل آن موجود بوده باشد لکن تنزیه ازان واجب دانند؛ پس چون این قوم را به حقیقت معرفت طریقی نبود در اجرای احکام این صورت بر مبدأ و معاد رخصت یابند، ولیکن به تنزیه آن از احکام صورتی که در خیال ایشان متمثل بود، و در مرتبه از مرتبه صورت وهمی فروتر و به جسمانیات نزدیک تر، مکلف باشند، و نفی و سلب آن از صورت وهمی از لوازم شمرند، و مع ذلک با آنکه معرفت طبقه اول از معارف ایشان کاملتر بود معترف و مقر باشند، و این طایفه را اهل ایمان خوانند.
هوش مصنوعی: این گروه از حکما افرادی هستند که از نظر دانش و معرفت در سطح بالایی قرار دارند. در مقابل، گروهی دیگر وجود دارند که از نظر شناخت و فهم عقلی به اندازه این حکما توانمند نیستند و نهایت درک آن‌ها به تصورات و خیالات محدود می‌شود. این تصورات، کارکردهایی مشابه با آنچه در ذهن حکما وجود دارد دارند، اما این گروه به خاطر ضروریات، باید نسبت به این توهمات و خیالات با احتیاط رفتار کنند. به همین دلیل، آن‌ها باید به پیروی از احکام و اصول مناسبی که به نوعی از تجسمات وهمی فاصله دارد، اقدام کنند. همچنین، این افراد باید در مقابل این تصورات و خیالات که در ذهن آن‌ها وجود دارد، موضعی نگیرند. با این حال، آن‌ها به این حقیقت اعتراف دارند که معرفت و درک گروه اول از آن‌ها کامل‌تر است و این دسته به عنوان اهل ایمان شناخته می‌شوند.
و قومی که در مرتبه از ایشان فروتر باشند، و بر تصورات وهمی قادر نه، بر صور خیالی قناعت نمایند و مبدأ و معاد را به امثله جسمانی تخیل کنند، و اوضاع و لواحق جسمانی را ازان سلب واجب دانند، و به معرفت دو طبقه اول اعتراف کنند، و این طایفه اهل تسلیم باشند. و قاصر نظرانی که دون ایشان باشند در مرتبه بر مثالهای بعیدتر اقتصار کنند، و به بعضی احکام جسمانیات تمسک نمایند و ایشان مستضعفان باشند. و یمکن که اگر، هم بر این نسق، مراتب رعایت کنند نوبت به مرتبه صورت پرستان رسد.
هوش مصنوعی: گروهی هستند که در سطحی پایین‌تر از دیگران قرار دارند و نمی‌توانند به تصورات ذهنی دست یابند، بنابراین به تصاویر خیالی بسنده می‌کنند و مبدأ و معاد را به اشیای مادی تشبیه می‌کنند و ویژگی‌های جسمانی را از خداوند سلب می‌دانند. این افراد به شناخت دو گروه اول اعتراف کرده و تسلیم آن می‌شوند. گروهی دیگر که از این افراد پایین‌ترند، مثال‌های دورتری را می‌پذیرند و به برخی احکام مادی استناد می‌کنند و آن‌ها را مستضعفان می‌نامند. احتمال دارد اگر این دسته نیز به این روال ادامه دهند، به مراتب بالاتری برسند و به گروهی که به اشکال مادی می‌پردازند، ملحق شوند.
فی الجمله این اختلافات به حسب استعدادات باشد، و مثالش چنان بود که شخصی بر حقیقت چیزی واقف بود، و دیگری بر صورت او، و ثالثی برعکس آن صورت که در آینه یا آب افتاده باشد، و رابعی بر تمثالی که نقاش به همان صورت کرده باشد، و بر این قیاس.
هوش مصنوعی: به طور کلی، این اختلافات به توانایی‌های فردی بستگی دارد. برای مثال، یک شخص ممکن است به حقیقت یک چیز آگاه باشد، در حالی که کسی دیگر فقط به ظاهر آن چیز توجه دارد. شخص سومی ممکن است تصویری معکوس از آن چیز را که در آینه یا آب منعکس شده ببیند و شخص چهارمی ممکن است تندیس یا نقاشی‌ای ارائه کند که به همان شکل ساخته شده باشد. و به همین ترتیب این مقایسه را ادامه داد.
و چون غایت قدرت هر کسی تا آنجا بیش نمی رسد که به یکی از این مراتب بازایستد به تقصیر موسوم نتواند بود، بل توجه او به کمال باشد و روی در عالم معرفت به قبله خدای، جل جلاله، و صاحب ناموس، که تکمیل همه جماعت را معین است، و بر قضیه نکلم الناس علی قدر عقولهم تکمیل هر کسی به قدر قوت او می تواند کرد، و قوت او ازانچه در فطرت داده باشند یا به عادت اکتساب کرده بود زیادت نشود، پس سخن او گاه محکم باید و گاه متشابه، و در توحید وقتی تنزیه صرف تواند گفت و وقتی تشبیه محض، و همچنین در معاد، تا هر طایفه با حق خود رسند و حظ خود بردارند.
هوش مصنوعی: قدرت هر فرد تنها به اندازه‌ای است که می‌تواند به یکی از مراحل خاصی برسد و این به عنوان نقص در نظر گرفته نمی‌شود. در واقع، توجه او باید به کمالات باشد و در علم و معرفت به سمت حقیقت و خالق بزرگ حرکت کند. تکمیل افراد بسته به عقل و درک آن‌ها متفاوت است و این قدرت فراتر از آنچه در ذات فرد وجود دارد یا به عادت آموخته است، نمی‌تواند باشد. بنابراین، گاهی لازم است که سخن به صورت واضح و محکم بیان شود و گاهی به شکل متشابه و غیرمستقیم. در موضوع توحید، برخی اوقات می‌توان به تنهایی به پاکی و بی‌نقصی خدا اشاره کرد و در مواقع دیگر به تشابهات. در خصوص معاد نیز این روش باید مورد توجه قرار گیرد تا هر گروه با توجه به درک و حقایق خود به اهداف خود دست یابد.
و حکیم همچنین گاه قیاسات برهانی استعمال کند و گاه بر اقناعیات قناعت نماید و گاه به شعریات و مخیلات تمسک کند، تا ارشاد هر کسی به قدر بصیرت او کرده باشد. و چون معتقدات قوم، هر چند در سلک توجه به کمال منخرط باشد اما در صورت و وضع مختلف، پس مادام که به فاضل اول که مدبر مدینه فضلا باشد اقتدا کنند میان ایشان تعصب و تعاند نبود و اگرچه در ملت و مذهب مختلف نمایند، بلکه اختلاف ملل و مذاهب، که نزدیک ایشان از اختلاف رسوم خیالات و امثله حادث شده است که قالب همه یک مطلوب است، به منزلت اختلاف مطعومات و ملبوساتی بود که به جنس و لون مختلف باشند، و غایت از همه یک نوع منفعت.
هوش مصنوعی: حکیم sometimes از استدلال‌های منطقی استفاده می‌کند و sometimes به روش‌های اقناعی تکیه می‌کند و sometimes هم به اشعار و تخیلات رجوع می‌کند تا هر شخص را با توجه به درک و فهمش راهنمایی کند. باورهای مردم، اگرچه همگی به سمت کمال حرکت می‌کنند، اما در ظاهر و شکل تفاوت‌هایی دارند. بنابراین، طالما که مردم به فردی عاقل و دانا اقتدا کنند، بین آنها تعصب و دشمنی وجود ندارد. حتی اگر در مسائل مذهبی و ملی تفاوت داشته باشند، این اختلافات بیشتر ناشی از تفاوت در رسوم و برداشت‌هاست که همه به یک هدف مشترک می‌انجامد. مانند تفاوت در غذاها و لباس‌ها که به شکل و رنگ‌های مختلف وجود دارند، ولی هدف نهایی همه یک نوع منفعت است.
و رئیس مدینه، که مقتدای ایشان بود و ملک اعظم و رئیس الرؤسای بحق او باشد، هر طایفه ای را به محل و موضع خود فروآرد، و ریاست و خدمت میان ایشان مرتب گرداند، چنانکه هر قومی به اضافت با قومی دیگر مرؤوسان باشند و به اضافت با قومی دیگر رؤسا، تا به قومی رسد که ایشان را اهلیت هیچ ریاست نبود و خدم مطلق باشند، و اهل این مدینه مانند موجودات عالم شوند در ترتب، و هر یک به منزلت مرتبه ای باشند از مراتب موجودات که میان علت اولی و معلول اخیر افتاده باشند. و این اقتدا بود به سنت إلهی که حکمت مطلق است. اما اگر از اقتدا به مدبر مدینه انحراف کنند قوت غضبی در ایشان بر قوت ناطقه تفوق طلبد تا تعصب و عناد و مخالف مذهب در میان ایشان حادث شود، و چون رئیس را مفقود یافته باشند هر یک به دعوی ریاست برخیزند، و هر صورتی از آن صورت موهوم و مخیل که بدیشان داده بودند صنمی گردد، و قومی را در متابعت خود آرد تا تنازع و تخالف پدید آید. و به استقرار معلوم می شود که اکثر مذاهب اهل باطل را منشاء از اهل حق بوده است، و باطل را در نفس خود حقیقتی و بنیادی و اصلی نه.
هوش مصنوعی: رئیس شهر که رهبری آن جامعه را بر عهده دارد، وظیفه دارد که هر گروه را به محل و جایگاه مناسب خود هدایت کند و همچنین نظم و ترتیب را میان آن‌ها برقرار کند. به این ترتیب، هر قوم از نظر ارتباط با قوم دیگر، مرؤوس خواهد بود و در عین حال، رؤسای خود را نیز خواهد داشت. این وضعیت به گونه‌ای است که برخی از اقوام نمی‌توانند رهبری را بر عهده بگیرند و تنها به عنوان خدمتگزار خواهند بود. در این مدینه، نظم و ترتیبی مانند نظام موجودات طبیعی شکل می‌گیرد و هر فرد در مرتبه‌ای خاص قرار می‌گیرد. این مسأله بر اساس سنت الهی که حکمت مطلق است، انجام می‌شود. اما اگر از تبعیت این رهبری خارج شوند، احساس غضب بر عقلشان غلبه کرده و موجب تعصب و اختلاف در میان آن‌ها می‌شود. در غیاب رئیس، هر یک از افراد به دنبال ادعای رهبری خواهند رفت و الگوهای خیالی که در ذهنشان نقش بسته، به حقیقت برای رهبری تبدیل می‌شود و در نتیجه، اختلاف و تنازع به وجود می‌آید. این واقعیت نشان می‌دهد که بسیاری از مذاهب نادرست، ریشه در حقایق اهل حق دارند و باطل در واقع هیچ حقیقت و بنیان اساسی در خود ندارد.
و اهل مدینه فاضله اگرچه مختلف باشند، در اقاصی عالم بحقیقت متفق باشند، چه دلهای ایشان با یکدیگر راست بود، و به محبت یکدیگر متحلی باشند، و مانند یک شخص باشند در تألف و تودد، چنانکه شارع، علیه السلام، گوید: المسلمون ید واحده علی من سواهم. و ملوک ایشان که مدبران عالم اند در اوضاع نوامیس و مصالح معاش تصرف کنند، تصرفاتی ملایم و مناسب وقت و حال، اما در نوامیس تصرف جزوی، و اما در اوضاع مصالح تصرف کلی. و ازین سبب باشد تعلق دین و ملک به یکدیگر، چنانکه پادشاه و حکیم فرس اردشیر بابک گفته است: الذین و الملک توأمان لایتم احدهما الا بالاخر، چه دین قاعده است و ملک ارکان: و چنانکه اساس بی رکن ضایع بود و رکن بی اساس خراب همچنان دین بی ملک نامنتفع باشد و ملک بی دین واهی.
هوش مصنوعی: اهالی یک جامعه ایده‌آل، هرچند ممکن است از نظر عقیده و نظر با یکدیگر تفاوت‌هایی داشته باشند، اما در دورترین نقاط دنیا به واقع متحد هستند. زیرا دل‌های آن‌ها با هم هماهنگ است و به یکدیگر محبت دارند، به‌طوری که مانند یک فرد واحد در انسجام و دوستی عمل می‌کنند. چنانکه در روایت آمده، مسلمانان مانند یک دست برتری دارنده‌اند. پادشاهان و رهبران آن‌ها که مسئولیت اداره امور جهانی را بر عهده دارند، در زمینه‌های قوانین و تأمین معیشت با دقت و به تناسب شرایط عمل می‌کنند. آن‌ها در امور کلی با تأثیرگذاری جامع و در مسائل جزئی با دقت بیشتر عمل می‌نمایند. به همین دلیل، دین و حکومت به یکدیگر وابسته هستند؛ همان‌طور که گفته شده است، دین بنیاد است و حکومت ارکان آن. اگر بنیاد نباشد، هیچ ساختاری نمی‌تواند پایدار بماند و بدون دین، حکومت نیز بی‌اساس است و ضعف خواهد داشت.
و اگر چند این قوم، یعنی ملوک و مدبران مدینه فاضله، به عدد بسیار باشند، چه در یک زمان و چه در ازمنه مختلف، حکم ایشان حکم یک شخص بود، چه نظر ایشان بر یک غایت باشد، و آن سعادت قصوی است، و توجه ایشان به یک مطلوب بود، و آن معاد حقیقی است. پس تصرفی که لاحق در احکام سابق کند بحسب مصلحت مخالف او نباشد، بل تکمیل قانون او بود، و بمثل اگر این لاحق در آن وقت حاضر بودی همان قانون نهادی، و اگر آن سابق در این وقت حاضر بودی همین تصرف به تقدیم رسانیدی، که طریق العقل واحد. و مصداق این سخن آنست که از عیسی علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: ما جئت لأبطل التوراه بل جئت لأکملها. و تفرق و اختلاف و عناد جماعتی را تصور افتد که صورت پرست باشند نه حقیقت بین.
هوش مصنوعی: اگر تعدادی از این گروه، یعنی شاهان و حکمرانان جامعه‌ای آرمانی، چه در یک زمان و چه در زمان‌های مختلف وجود داشته باشند، حکم آن‌ها همانند حکم یک فرد است. زیرا آرمان و هدف آن‌ها یکسان است و آن سعادت نهایی است و توجه آن‌ها به یک خواسته مشترک است که همان زندگی پس از مرگ واقعی است. بنابراین، تغییراتی که از سوی کسی جدید بر قوانین قبلی اعمال می‌شود نباید مخالف مصلحت باشد، بلکه باید به تکمیل قوانین قبلی کمک کند. به گونه‌ای که اگر آن فرد جدید در زمان قانون‌گذاری حضوری داشت، همان قانون را تصویب می‌کرد و اگر فرد قبلی در حال حاضر حضور داشت، همین تغییر را به جلو می‌برد. زیرا راه عقل همواره واحد است. مثالی از این سخن نیز در قول عیسی مسیح وجود دارد که فرمود: «من نیامدم که تورات را باطل کنم، بلکه آمده‌ام که آن را کامل کنم.» و تفکر متفاوت و خصمانه برخی افراد ناشی از تمایز ظاهری است، نه درک عمیق حقیقت.
و ارکان مدینه فاضله پنج صنف باشند:
هوش مصنوعی: و اجزای شهر ایده‌آل شامل پنج نوع می‌باشند:
اول جماعتی که به تدبیر مدینه موسوم باشند، و ایشان اهل فضایل و حکمای کامل باشند که به قوت تعقل و آرای صائبه در امور عظام از ابنای نوع ممتاز باشند، و معرفت حقایق موجودات صناعت ایشان بود، و ایشان را افاضل خوانند.
هوش مصنوعی: گروهی که به عنوان تدبیر کنندگان شهر شناخته می‌شوند، افرادی هستند که دارای فضیلت‌ها و دانش کامل بوده و با استفاده از تفکر و نظریات صحیح در مسائل بزرگ، از دیگران متمایز هستند. این افراد به درک عمیق از حقایق موجودات دست یافته و به عنوان عالمان برتر شناخته می‌شوند.
و دوم جماعتی که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافی می رسانند، و عموم اهل مدینه را به آنچه معتقد طایفه اول بود دعوت می کنند، تا هر که مستعد بود به مواعظ و نصایح ایشان از درجه خود ترقی می کند، و علوم کلام و فقه و خطابت و بلاغت و شعر و کتابت صناعت ایشان بود، و ایشان را ذوی الألسنه خوانند.
هوش مصنوعی: دوم، گروهی وجود دارند که به مردم عادی و سطح پایین‌تر کمک می‌کنند تا به درجات بالاتر از کمال برسند و عموم مردم را به عقاید گروه اول دعوت می‌کنند. هدف آن‌ها این است که هر کس که آمادگی دارد، از طریق نصایح و وعظ‌های آن‌ها به رشد و ترقی دست یابد. این گروه در زمینه‌های مختلفی مانند علوم کلام، فقه، خطابه، بلاغت، شعر و نوشتن تخصص دارند و به آن‌ها "ذوی الألسنه" گفته می‌شود.
و سیم جماعتی که قوانین عدالت در میان اهل مدینه نگاه می دارند، و در اخذ و اعطا تقدیر واجب رعایت می کنند، و بر تساوی و تکافی تحریض می دهند، و علوم حساب و استیفا و هندسه و طب و نجوم صناعت ایشان بود، و ایشان را مقدران خوانند.
هوش مصنوعی: و گروهی که قوانین عدالت را در میان مردم مدینه رعایت می‌کنند و در گرفتن و دادن با دقت عمل می‌کنند و بر برابری و تعادل تأکید دارند، دارای دانش‌هایی چون حساب، آمار، هندسه، پزشکی و astronomy هستند و آنها را مقدران می‌نامند.
و چهارم جماعتی که به حفظ حریم و حمایت بیضه اهل مدینه موسوم باشند، و ارباب مدن غیرفاضله را ازیشان منع می کنند، و در مقابلت و محافظت شرایط شجاعت و حمیت مرعی می دارند، و ایشان را مجاهدان خوانند.
هوش مصنوعی: گروهی هستند که به حفظ حرمت و حمایت از مردم مدینه مشهورند و از افرادی که در شهرهای غیرمتمدن زندگی می‌کنند، جلوگیری می‌کنند. این گروه در مواجهه با چالش‌ها و حفاظت از موقعیت‌های شجاعانه و غیرت خود جدیت دارند و به آن‌ها لقب مجاهدان داده‌اند.
و پنجم جماعتی که اقوات و ارزاق این اصناف ترتیب می سازند، چه از وجوه معاملات و صناعات و چه از وجوه جبایات خراج و غیر آن، و ایشان را مالیان خوانند.
هوش مصنوعی: پنجمین گروه، کسانی هستند که منابع غذایی و اقلام ضروری این دسته‌ها را فراهم می‌کنند. این کار ممکن است از طریق تجارت، صنعت یا جمع‌آوری مالیات، خراج و موارد دیگر انجام شود. این افراد به مالیان شناخته می‌شوند.
و ریاست عظمی را در این مدینه چهار حال بود: اول آنکه ملک علی الاطلاق در میان ایشان حاضر بود، و علامت او استجماع چهار چیز بود: اول حکمت که غایت همه غایات است، و دوم تعقل تام که مؤدی بود به غایت، و سیم جودت اقناع و تخییل که از شرایط تکمیل بود، و چهارم قوت جهاد که از شرایط دفع و ذب باشد، و ریاست او را ریاست حکمت خوانند.
هوش مصنوعی: در این شهر، ریاست عالی دارای چهار حالت بود. نخست این که پادشاه به طور کامل در بین آنها حضور داشت و نشانه آن چهار چیز بود: اول، حکمت که هدف نهایی همه اهداف به شمار می‌رود؛ دوم، تفکر کامل که به رسیدن به هدف منجر می‌شود؛ سوم، هنر اقناع و تصور، که از شرایط لازم برای کمال به حساب می‌آید؛ و چهارم، قدرت جهاد که از شرایط دفاع و محافظت به شمار می‌رود. این نوع ریاست را «ریاست حکمت» می‌نامیدند.
و دوم آنکه ملک ظاهر نبود، و این چهار خصلت در یک تن جمع نیاید اما در چهار تن حاصل بود، و ایشان به مشارکت یکدیگر کنفس واحد به تدبیر مدینه قیام نمایند، و آن را ریاست افاضل خوانند.
هوش مصنوعی: دومین موضوع این است که حکومت به صورت کامل در یک نفر وجود ندارد و این چهار ویژگی نمی‌تواند در یک فرد جمع شود، اما در چهار نفر این خصوصیات وجود دارد. آنها با همکاری یکدیگر مانند یک نفس واحد به مدیریت شهر می‌پردازند و این گروه را به عنوان رهبری افراد شایسته می‌شناسند.
و سیم آنکه این هر دو ریاست مفقود بود، اما رئیسی حاضر بود که به سنن رؤسای گذشته، که به اوصاف مذکور متحلی بوده باشند، عارف بود، و به جودت تمییز هر سنتی به جای استعمال تواند کرد، و بر استنباط آنچه مصرح نیابد در سنن گذشتگان ازانچه مصرح بود قادر بود، و جودت خطاب و اقناع و قدرت جهاد را مستجمع، و ریاست او را ریاست سنت خوانند.
هوش مصنوعی: اگرچه هر دو ریاست در آن زمان وجود نداشت، ولی رئیسی حاضر بود که به سنن رؤسای گذشته آشنا باشد و به ویژگی‌های آنها پی ببرد. او توانایی داشت هر سنت را به درستی تشخیص دهد و بر برخی استنباط‌ها که در سنن گذشته تصریح نشده بودند، تسلط داشت. علاوه بر این، او در بیان و اقناع دیگران مهارت داشت و قدرت مجاهدت را جمع‌آوری کرده بود. به همین دلیل، ریاست او را ریاست سنت نامیدند.
و چهارم آنکه این اوصاف در یک تن جمع نبود، اما در اشخاص متفرق حاصل بود، و ایشان به مشارکت به تدبیر مدینه قیام کنند، و آن را ریاست اصحاب سنت خوانند.
هوش مصنوعی: و چهارمین نکته این است که این ویژگی‌ها در یک نفر جمع نشده بلکه در افراد مختلف وجود داشت. آن افراد به همکاری یکدیگر برای اداره شهر برخاستند و آن را رهبری گروه اهل سنت نامیدند.
و اما ریاستهای دیگر که در تحت ریاست عظمی بود در جملگی صناعات و افعال اعتبار باید کرد، و انتهای همه رؤسا در ریاست با رئیس اعظم بود، و استحقاق این ریاست را سه سبب بود: یکی آنکه فعل شخصی غایت فعل شخصی دیگر باشد، پس آن شخص بر این شخص رئیس بود، مثلا صاحب فروسیت رئیس بود بر رایض ستور و بر کسی که زین و لجام کند.
هوش مصنوعی: در مورد ریاست‌های دیگر که تحت ریاست اصلی قرار داشتند، باید به تمامی صناعات و اعمال ارج نهاد. در نهایت، همه رؤسا زیر نظر رئیس اعظم بودند. دلایل استحقاق این ریاست به سه بخش تقسیم می‌شود: یکی اینکه عمل یک شخص هدف عمل شخص دیگری باشد، در این صورت آن شخص رئیس فرد دیگر به شمار می‌آید. به عنوان مثال، صاحب مهارت در سوارکاری رئیس کسی است که درباره سوار کردن اسب یا زین کردن آن فعالیت می‌کند.
و دوم آنکه هر دو فعل را یک غایت بود، اما یکی بر تخیل غایت از تلقای نفس خود قادر بود، و او را تعقل استنباط مقادیر باشد و دیگری را این قوت نبود، اما چون قوانین صناعت از شخص اول بیاموزد بر آن صناعت قادر شود، مانند مهندس و بنا، پس شخص اول رئیس بود بر شخص دوم؛ و در این صنف اختلاف مراتب بسیار بود، چه از واضع هر صنعتی تا کسی که در آن صنعت به اندک چیزی راه برد تفاوت بسیار بود، و فروترین مراتب کسی را بود که او را قدرت استنباط نباشد اصلا، اما چون وصیتهای صاحب صناعت در آن باب حفظ کند، و به تأنی تتبع آن وصایا می کند، عمل تمام شود، و چنین شخص خادم مطلق بود که او را ریاست نبود به هیچ اعتبار.
هوش مصنوعی: در این متن به دو نوع فعالیت یا مهارت اشاره شده است که هر دو هدف معینی دارند. یکی از این فعالیت‌ها به شخصی نسبت داده می‌شود که قدرت تحلیل و درک عمیق از مفهوم‌ها و اصول دارد و می‌تواند به طور خلاقانه و مستقل عمل کند. در مقابل، شخص دوم این توانایی را ندارد و برای یادگیری و پیشرفت در آن حوزه به دیگری وابسته است. با این حال، شخص دوم می‌تواند با یادگیری از فرد اول و پیروی از دستورها و راهنماهای او به مهارت‌هایی دست یابد. در این زمینه، تفاوت‌های درجاتی وجود دارد؛ از کسی که اصول و مبانی یک صنعت را به وجود می‌آورد تا فردی که به صورت سطحی در آن صنعت فعالیت می‌کند. در پایین‌ترین سطح، شخصی وجود دارد که هیچ گونه توانایی تحلیل ندارد و تنها با حفظ و رعایت این اصول می‌تواند به کار بپردازد. این فرد در واقع در خدمت دیگران است و در موقعیت رهبری قرار ندارد.
و سیم آنکه هر دو فعل را توجه به یک غایت بود، که آن غایت فعل ثالثی باشد، اما از هر دو یکی شریفتر بود و در آن غایت بامنفعت تر، مانند لجام و دباغ در فروسیت.
هوش مصنوعی: هر دو عمل به یک هدف معین توجه دارند که آن هدف، انجام یک عمل سوم است. اما یکی از این دو عمل از دیگری ارزش و اهمیت بیشتری دارد و در آن هدف، سود بیشتری به همراه دارد، مانند لجام و دباغی در صنعت چرم‌سازی.
و عدالت اقتضای آن کند که هر یک در مرتبه خود باشند و از آن مرتبه تجاوز ننمایند، و باید که یک شخص را به صناعت مختلف مشغول نگردانند، از جهت سه چیز: یکی آنکه طبایع را خواص بود، و نه هر طبیعتی به هر عملی مشغول تواند بود؛ و دوم آنکه صاحب یک صناعت را در احکام آن صناعت به تدقیق نظر و ترقی همت حظی حاصل آید به روزگار دراز، و چون آن نظر و همت متوزع و منقسم گردد بر صناعات مختلف همه مختل ماند و از کمال قاصر؛ و سیم آنکه بعضی صناعات را وقتی بود که با فوات آن وقت فایت شود، و باشد که دو صناعت را اشتراک افتد در یک وقت، پس به یکی از دیگر بازماند، و چون یک شخص دو سه صناعت داند او را به اشرف و اهم مشغول گردانیدن و از دیگران منع کردن اولی، تا چون هر یکی به کاری که مناسبت او با آن زیادت بود مشغول باشد تعاون حاصل آید و خیرات در تزاید بود و شرور در تناقص.
هوش مصنوعی: عدالت ایجاب می‌کند که هر فرد در جایگاه خود قرار گیرد و از آن تجاوز نکند. همچنین نباید یک شخص را به صنایع و مشاغل مختلف مشغول کرد، به دلایل سه‌گانه: اول آنکه هر طبیعت خاصی دارد و نه هر شخصی می‌تواند به هر کار یا حرفه‌ای پرداخته و موفق شود. دوم اینکه کسی که تنها به یک صنعت بپردازد، به تدریج توانایی و دقت لازم را در آن صنعت کسب می‌کند، اما اگر توان و توجه او بین صنایع مختلف تقسیم شود، در هیچ‌یک پیشرفت نخواهد کرد. سوم اینکه برخی از صنایع زمان‌مند هستند و اگر آن زمان از دست برود، فرصت از بین می‌رود. ممکن است دو صنعت نیازمند زمان مشابهی باشند، و در این صورت فرد از یکی از آنها باز می‌ماند. بنابراین، بهتر است که یک فرد را به شغل مهم‌تر و مرتبط‌تری مشغول کرد و او را از مشاغل دیگر بازداشت تا هر فرد در کاری که بیشتر به آن می‌پردازد، همکاری و تعامل بهتری داشته باشد و در نتیجه خیر و نیکی افزایش یابد و شر و آسیب کاهش یابد.
و در مدینه فاضله اشخاصی باشند که از فضیلت دور افتند و وجود ایشان به منزلت ادوات و آلات باشد، و چون در تحت تدبیر افاضل باشند اگر تکمیل ایشان ممکن بود به کمالی برسند، و الا مانند حیوانات مرتاض شوند.
هوش مصنوعی: در جامعه ایده‌آل، افرادی وجود دارند که از فضیلت فاصله گرفته‌اند و ارزش آنها به اندازه ابزارها و وسایل است. اگر این افراد تحت هدایت افراد ممتاز قرار گیرند، می‌توانند به کمال برسند، در غیر این صورت مانند حیوانات رام و بدون اراده خواهند شد.
و اما مدن غیرفاضله گفتیم یا جاهله بود یا فاسقه یا ضاله. و مدن جاهله شش نوع باشد بحسب بساطت: اول را اجتماع ضروری خوانند، و دوم را اجتماع نذالت، و سیم را اجتماع خست، و چهارم را اجتماع کرامت، و پنجم را اجتماع تغلبی، و ششم را اجتماع حریت.
هوش مصنوعی: مدن غیرفاضله یا جاهل، فاسق یا ضال تعریف می‌شوند. مدن جاهله به شش نوع تقسیم می‌شود که این تقسیم‌بندی بر اساس درجه پیچیدگی آن‌ها انجام شده است: نوع اول را «اجتماع ضروری» می‌نامند، نوع دوم «اجتماع نذالت»، نوع سوم «اجتماع خست»، نوع چهارم «اجتماع کرامت»، نوع پنجم «اجتماع تغلبی» و نوع ششم «اجتماع حریت» نام دارد.
اما مدینه ضروری اجتماع جماعتی بود که غرض ایشان تعاون بود بر اکتساب آنچه ضروری بود در قوام ابدان از اقوات و ملبوسات، و وجوه آن مکاسب بسیار بود، بعضی محمود و بعضی مذموم، مانند فلاحت و شبانی و صید و دزدی، یا به طریق مکر و فریب یا به طریق مکابره و مجاهره؛ و باشد که یک مدینه افتد مستجمع انواع مکاسب ضروری، و باشد که مدینه ای افتد مشتمل بر یک صناعت تنها مانند فلاحت یا صناعتی دیگر. و افضل اهل این مدن که به نزدیک ایشان به منزلت رئیس باشد کسی بود که تدبیر و حیلت در اقتنای ضروریات بهتر تواند کرد، و در احتیال و استعمال ایشان در طریق نیل ضروریات بر همه جماعت فائق بود، یا کسی که اقوات بدیشان بیشتر بخشد.
هوش مصنوعی: مدینه به عنوان یک اجتماع تشکیل شده بود که هدف آن همکاری برای کسب نیازهای ضروری زندگی از جمله غذا و پوشاک بود. راه‌های مختلفی برای کسب درآمد وجود داشت که برخی از آنها پسندیده و برخی ناپسند بودند. این کسب و کارها شامل کشاورزی، دامداری، شکار و حتی دزدی بود که می‌توانست به روش‌های فریبکارانه یا به‌طرز مستقیم انجام شود. ممکن بود یک مدینه انواع مختلفی از کسب و کارهای ضروری را شامل شود یا اینکه تنها بر یک صنعت خاص مانند کشاورزی متمرکز باشد. در اینجا، ارجح‌ترین فرد در مدینه، کسی بود که بتواند به بهترین شکل نیازهای اساسی را تأمین کند و در مدیریت و استفاده از منابع به دیگران برتری داشته باشد، یا کسی که بیشتر از دیگران به دیگران غذا و اقلام ضروری بدهد.
و اما مدینه نذالت اجتماع جماعتی بود که بر نیل ثروت و یسار و استکثار ضروریات از ذخایر و ارزاق و زر و سیم و غیر آن تعاون نمایند، و غرض ایشان در جمع آنچه بر قدر حاجت زاید بود جز ثروت و یسار نبود، و انفاق اموال الا در ضروریاتی که قوام ابدان بدان بود جایز نشمرند، و اکتساب آن از وجوه مکاسب کنند یا از وجهی که در آن مدینه معهود بود. و رئیس ایشان شخصی بود که تدبیر او در نیل اموال و حفظ آن تامتر باشد و بر ارشاد ایشان قادرتر بود، و وجوه مکاسب این جماعت یا ارادی تواند بود چون تجارت و اجارت، یا غیرارادی چون شبانی و فلاحت و صید و لصوصیت.
هوش مصنوعی: مدینه محلی بود که گروهی از افراد به همکاری برای کسب ثروت و انباشت مواد ضروری و منابع مالی می‌پرداختند. هدف اصلی آن‌ها جمع‌آوری دارایی‌ها و ثروت بود و صرف کردن اموال فقط در موارد ضروری که برای تأمین معیشت لازم بود، مجاز محسوب می‌شد. آن‌ها به دنبال کسب درآمد از راه‌های مشخصی بودند که در آن منطقه رایج بود. رهبر این گروه فردی بود که توانایی زیادی در مدیریت و جمع‌آوری ثروت داشت و بر روند هدایت اعضا تسلط بیشتری داشت. درآمدهای این افراد می‌توانست از راه‌های عمدی مانند تجارت و اجاره، یا از فعالیت‌های غیر عمدی مانند چوپانی، کشاورزی، صیادی و حتی دزدی به دست آید.
و اما مدینه خست اجتماع جماعتی بود که بر تمتع از لذات محسوسه مانند مأکولات و مشروبات و منکوحات و اصناف هزل و بازی تعاون کنند، و غرض ایشان ازان طلب لذت بود نه قوام بدن، و این مدینه را در مدن جاهلیت سعید و مغبوط شمرند، چه غرض اهل این مدینه بعد از تحصیل ضروری و بعد از تحصیل یسار صورت بندد، و سعیدترین و مغبوط ترین در میان ایشان کسی بود که بر اسباب لهو و لعب قدرت او زیادت بود و نیل اسباب لذات را مستجمع تر باشد. و رئیس ایشان آن کس بود که با این خصال ایشان را در تحصیل آن مطالب معاونت بهتر تواند کرد.
هوش مصنوعی: مدینه‌ای وجود داشت که مردم آن به دنبال لذت‌های حسی مانند غذا، نوشیدنی، همسران و انواع تفریحات بودند و هدف آن‌ها از این کارها فقط لذت‌بردن بود نه تأمین نیازهای اساسی جسم. در آن زمان، مردم این مدینه را خوشبخت و خوشحال می‌دانستند، زیرا هدف آن‌ها بعد از برآوردن نیازهای ضروری و دستیابی به مال، سرگرمی و تفریح بود. در میان آن‌ها، خوشبخت‌ترین و محبوب‌ترین فرد کسی بود که توانایی بیشتری در دسترسی به لذت‌ها و تفریحات داشت. رهبری این جماعت به عهده کسی بود که می‌توانست بهترین کمک را در رسیدن به خواسته‌های آنان ارائه دهد.
و اما مدینه کرامت اجتماع جماعتی بود که تعاون کنند بر وصول به کرامات قولی و فعلی، و آن کرامات یا از دیگر اهل مدن یابند یا هم از یکدیگر، و بر تساوی یابند یا بر تفاضل؛ و کرامت بر تساوی چنان بود که یکدیگر را بر سبیل قرض اکرام کنند، مثلا یکی در وقتی دیگری را نوعی از کرامت بذل کند تا آن دیگر او را در وقتی دیگر مثل آن از همان نوع یا نوعی دیگر بذل کند؛ و تفاضل چنان بود که یکی دیگری را کرامتی بذل کند تا آن دیگر او را اضعاف آن باز دهد، و آن بر حسب استحقاقی بود که با یکدیگر مواضعه کرده باشند. و اهلیت کرامت به نزدیک این طایفه به چهار سبب حاصل آید: یسار، یا مساعدت اسباب لذت و لهو، یا قدرت بر زیادت از مقدار ضروری بی تعب، مانند آنکه شخصی مخدوم جماعتی بود و مالابد او به همه وجوه مکفی، و یا نافع بودن در طریق این اسباب سه گانه، چنانکه شخصی با دیگری احسان کند به یکی ازین سه وجه، و دو سبب دیگر بود استحقاق کرامت را به نزدیک اکثر اهل مدن جاهلیت و آن غلبه بود و حسب.
هوش مصنوعی: مدینه کرامت مکانی بود که گروهی از مردم در آن همکاری می‌کردند تا به کرامات لفظی و عملی دست یابند. این کرامات ممکن بود از دیگران در آنجا یا از یکدیگر کسب شوند و تفاوت‌هایی در میزان آن وجود داشت. اگر کرامتی به صورت برابر بود، مردم به یکدیگر به عنوان قرض احترام می‌گذاشتند؛ به این ترتیب که یکی در زمانی به دیگری نوعی کرامت ارائه می‌کرد و منتظر بود که در زمان مناسب همان نوع یا نوعی دیگر از کرامت را دریافت کند. اما در صورتی که تفاوتی در میزان کرامت وجود داشت، یکی به دیگری کرامتی ارائه می‌کرد و انتظار داشت که طرف مقابل بیشتر از آن را به او بازگرداند، که این بستگی به توافقی داشت که بین آن‌ها برقرار شده بود. اهلیت برای دریافت کرامت به گفته این گروه به چهار دلیل ممکن بود: ثروت، وجود شرایط برای لذت و تفریح، توانایی صرف‌نظر کردن از نیازهای ضروری بدون زحمت، مانند فردی که خدمتگزار جمعی بود و به همه نیازهای آنها پاسخ می‌داد، و همچنین نفع در یکی از این سه دلیل. دلیل دیگر برای استحقاق کرامت در نظر بسیاری از اهل جاهلیت، برتری و نسب بود.
اما غلبه چنان بود که کسی در یک کار یا در کارهای بسیار بر اکفا غالب آید یا به نفس خود یا به توسط انصار و اعوان، از فرط قدرت یا از کثرت عدد، و شهرت بدین معنی غبطتی عظیم باشد به نزدیک این جماعت، تا بحدی که مغبوط ترین کسی آن را دانند که کسی مکروهی بدو نتواند رسانید و او به هر که خواهد تواند رسانید.
هوش مصنوعی: اما تسلط به گونه‌ای است که فردی می‌تواند در یک کار خاص یا در امور متعدد به طور برجسته به دیگران پیشی بگیرد، یا به تنهایی یا با کمک یاران و دوستانش، به دلیل توانمندی یا تعداد بیشتر، و شهرت در این معنا برای این گروه ارزش زیادی دارد، به حدی که کسی که در این وضعیت قرار دارد، خود را در اوج خوشبختی می‌داند، زیرا هیچ کس نمی‌تواند به او آسیب برساند و او قدرت این را دارد که به هر کسی که بخواهد، آسیب برساند.
و اما حسب آن بود که پدران او به یسار یا کفایت ضروریات یا نفع غیر یا جلادت و استهانت موت بر دیگران غالب بوده باشند. و معامله در کرامت به تساوی شبیه بود به معاملات اهل بازار. و رئیس این مدینه کسی بود که اهلیت کرامت بیشتر دارد از همه اهل مدینه، یعنی حسب او از احساب همه بیشتر بود، اگر اعتبار حسب را کنند، یا یسار او بیشتر بود اگر اعتبار نفس رئیس را کنند، و اگر اعتبار نفع او کنند بهترین رؤسا کسی بود که مردمان را به یسار و ثروت بهتر تواند رسانید از قبل خود یا از حسن تدبیر، و محافظت یسار و ثروت بر ایشان بهتر تواند کرد، به شرط آنکه غرض او کرامت بود نه یسار، و یا ایشان را به نیل لذات زودتر و بیشتر رساند، و او طالب کرامت بود نه طالب لذت، و طالب کرامت آن بود که خواهد که مدح و اجلال و تعظیم او به قول و فعل شایع بود، و دیگر امم در زمان او و بعد ازو او را بدان یاد کنند.
هوش مصنوعی: در گذشته، پدران این فرد به دلایلی مانند ثروت، تأمین نیازها، نفع‌رسانی به دیگران یا شجاعت و نترسی در مواجهه با مرگ بر دیگران برتری داشتند. روابط بین افراد در جامعه به گونه‌ای بود که به عدالت و برابری شباهت داشت و هیچ‌یک به تجارت و داد و ستد خاصی وابسته نبودند. رهبر این جامعه، فردی بود که از دیگران در داشتن شایستگی و احترام بیشتر بهره‌مند بود، به این معنا که از لحاظ فامیلی یا اعتبار شخصی بالاتر بود. اگر معیار را بر حسب اعتبار بگذارند، او بهترین گزینه بود. از سوی دیگر، اگر ثروت او را مورد توجه قرار دهند، می‌توانستند بگویند او از دیگران ثروتمندتر است. بهترین رهبران، کسانی بودند که می‌توانستند دیگران را به ثروت و رفاه برسانند، چه از راه فراهم آوردن منابع شخصی یا مدیریت خوب. البته این همه باید با هدف ایجاد احترام و مقام اجتماعی صورت می‌گرفت و نه صرفاً به خاطر ثروت. او به دنبال کرامت و جایگاه اجتماعی بود، نه فقط لذتی آنی. فرد خواهان کرامت، کسی است که می‌خواهد با رفتار و گفتار خود مورد مدح و ستایش قرار گیرد و همواره در یاد دیگران باقی بماند.
و چنین رئیس در اکثر احوال به یسار محتاج بود، چه ایصال اهل مدینه به منافع بی یسار ممکن نبود، و چندانکه افعال این رئیس بزرگتر احتیاج او بیشتر. و باشد که او را در تصور چنان بود که انفاق او از روی کرم و حریت است نه از جهت التماس کرامت، و آن مال که صرف کند یا به خراج ستاند از قوم خود، یا بر سبیل تغلب جماعتی را که مضادت ایشان کند در آرا و افعال، و یا به نوعی از ایشان حقدی در ضمیر داشته باشد، قهر کند و اموال ایشان در بیت المال خود جمع کند، پس نفقه می کند تا اسمی و صیتی اکتساب کند، و بدان صیت و اسم مالک رقاب شود، و فرزندان او را بعد ازو حسیب دانند، و ملک بعد از خود به فرزندان دهد. و تواند بود که خود را تخصیص کند به اموالی که نفع آن به دیگران نرسد، تا آن اموال سبب استحقاق کرامت او شمرند. و نیز باشد که با اکفای خود از ملوک اطراف کرامت کند بر سبیل معاوضه یا مرابحه، تا همه انواع کرامات استیفا کرده باشد.
هوش مصنوعی: رئیس غالباً به ثروت و دارایی نیاز داشت، زیرا ارتباط مردم مدینه با منافع بدون این ثروت ممکن نبود. هرچه کارهای او مهم‌تر بود، نیازش به این دارایی بیشتر می‌شد. او ممکن بود تصور کند که هزینه کردن او به خاطر نیکوکاری و آزادگی است، نه به خاطر درخواست احترام از دیگران. وی زمانی که از اموال مردم هزینه می‌کند، یا از آنچه که از آنها به عنوان مالیات می‌گیرد، یا از طریق تسلط بر گروه‌هایی که با او مخالفند، یا به خاطر کینه‌ای که در دل دارد و به وسیله قدرت با آن‌ها برخورد می‌کند، تا بتواند اموال آنها را در خزانه خود نگه دارد. سپس او برای کسب نام و شهرت هزینه می‌کند تا به شهرتی دست یابد که به او قدرت بیشتری بدهد و فرزندانش را پس از خود به عنوان افراد محترم بشناسند و املاک را به آنها منتقل کند. گاهی نیز ممکن است به اموالی بپردازد که از آن تنها خود بهره‌مند شود، تا این اموال به نوعی دلیل بر استحقاق بزرگ داشتن او محسوب شوند. همچنین او ممکن است از طریق بدست آوردن امتیازاتی از پادشاهان اطراف، این کرامت‌ها را به دست آورد.
و چنین کس خویشتن را به تجملی و تزینی که مستدعی بها و جلالت و فخامت شأن او بود، از اصناف ملبوسات و مفروشات و خدم و جنایب متحلی گرداند تا وقع او بیشتر شود، و مردمان را به حجاب از خود بازدارد تا هیبت او بیفزاید، و چون ریاست او ثابت شود و مردمان بعادت گیرند که ملوک و رؤسای ایشان هم ازان جنس باشند، مردمان را مرتب گرداند در مراتب مختلف، و هر یکی را به نوعی از کرامت که اهلیت او اقتضا کند مخصوص کند، مانند یساری یا ثنائی یا لباسی یا مرکبی یا چیزی دیگر، تا بدان تعظیم امر او حاصل آید.
هوش مصنوعی: کسی که خواسته باشد خود را با زرق و برق و تزییناتی که شایسته مقام و بزرگی اوست، بیاراید، از انواع لباس‌ها و وسایل احتیاج و خدمتکاران استفاده می‌کند تا اعتبارش بیشتر شود و دیگران از او دوری کنند و احترامش افزایش یابد. وقتی مقام او تثبیت شد و مردم به این عادت کردند که شاهان و روسا نیز این‌گونه باشند، او مردم را در دسته‌های مختلف قرار می‌دهد و به هر یک متناسب با شایستگی‌اش نوعی احترام می‌دهد، مثل لباس خاص یا وسیله نقلیه، تا به این ترتیب عظمت مقامش حفظ شود.
و نزدیکترین مردمان بدو کسی بود که او را بر جلالت معونت زیادت کند و طالبان کرامت به او قربت جویند بدین وسیلت تا کرامت ایشان زیادت شود، و اهل این مدینه مدن دیگر را که غیر ایشان بود مدن جاهلیت شمرند و خود را به فضیلت منسوب دارند. و شبیه ترین مدن جاهله به مدینه فاضله این مدینه بود، خاصه که مراتب ریاست بر قلت و کثرت نفع مقدر دارند، و چون کرامت در امثال این مدینه به افراط رسد مدینه جباران شود و نزدیک بود که با مدینه تغلب گردد.
هوش مصنوعی: نزدیک‌ترین افرادی که به او توجه می‌کنند کسانی هستند که می‌توانند قدرت او را افزایش دهند و کسانی که به دنبال کرامت هستند، به او نزدیک می‌شوند تا مقام آن‌ها نیز افزایش یابد. مردم این شهر، دیگر شهرها را که غیر از آن‌ها هستند، به عنوان جاهلیت می‌شمارند و خود را به فضیلت نسبت می‌دهند. این شهر، به ویژه از نظر ریاست، مشابه‌ترین شهر به مدن جاهلی است و بر اساس میزان نفع و سودی که دارند، رهبری را تقسیم می‌کنند. وقتی که کرامت در چنین شهرهایی به حد افراط برسد، آن شهر به شهری جبار تبدیل می‌شود و احتمال دارد که با شهرهای دیگر در تضاد قرار گیرد.
و اما مدینه تغلب اجتماع جماعتی بود که تعاون یکدیگر بدان سبب کنند تا ایشان را بر دیگران غلبه بود، و این تعاون آنگاه کنند که همه جماعت در محبت غلبه اشتراک داشته باشند و اگرچه به قلت و کثرت متفاوت باشند و غایت غلبه متنوع بود، بعضی باشند که غلبه برای خون ریختن خواهند، و بعضی باشند که برای مال بردن خواهند، و بعضی باشند که غرض ایشان استیلا بود بر نفوس مردمان و به بندگی گرفتن ایشان، و اختلاف اهل مدینه به حسب فرط و قصور این محبت بود، و اجتماع ایشان به جهت تغلب بود در طلب دما یا اموال یا ازواج و نفوس تا از دیگر مردمان انتزاع کنند، و لذت ایشان در قهر و اذلال بود، و بدین سبب گاه بود که بر مطلوبی ظفر یابند بی آنکه کسی را قهر کنند و بدان مطلوب التفات ننمایند و ازان درگذرند، و ازیشان بعضی باشند که قهر به طریق کید و فریب دوست تر دارند، و بعضی باشند که به مکابره و مکاشفه دوست تر دارند، و بعضی باشند که هر دو طریق استعمال کنند، و بسیار بود که کسانی که غلبه بر دما و اموال به طریق قهر خواهند، چون به سر شخصی خفته رسند به تعرض خون و مال او مشغول نشوند، بلکه اول او را بیدار کنند و گمان برند که قتل او در حالی که او را امکان مقاومتی بود بهتر باشد، و آن قهر در نفوس ایشان لذیذ تر آید، و طبیعت این طایفه اقتضای قهر کند علی الاطلاق، الا آنکه از قهر مدینه خود امتناع نماید به سبب احتیاج به تعاون یکدیگر در بقا و در غلبه.
هوش مصنوعی: مدینه محلی بود که گروهی برای غلبه بر دیگران به یکدیگر کمک می‌کردند. این همکاری زمانی اتفاق می‌افتاد که همه اعضا در محبت و دوستی به یکدیگر مشترک بودند، حتی اگر در تعداد و نوع مختلف بودند. هدف از این غلبه برای برخی خون‌ریزی، برای عده‌ای دیگر به دست آوردن مال و گروهی برای تسلط و بندگی مردم بود. اختلاف بین افراد این شهر به شدت و ضعف محبت آنها بستگی داشت و تجمعشان به خاطر درخواست اموال، زن و جان دیگران بود. لذت این افراد در تسلط و تحقیر دیگران بود. گاهی نیز موفق به رسیدن به هدفشان می‌شدند بدون اینکه کسی را تحت فشار قرار دهند و حتی از آن هدف هم غافل می‌شدند. بعضی از آن‌ها دوست داشتند که با فریب و خدعه، بر دیگران غلبه کنند و برخی دیگر به روش‌های مستقیم و بدون فریب تمایل داشتند. بعضی نیز از هر دو روش استفاده می‌کردند. در موارد زیادی، کسانی که به دنبال غلبه بر اموال و جان دیگران بودند، زمانی که به فردی خوابیده می‌رسیدند، به جای انصراف، او را بیدار می‌کردند تا فکر کنند که کشته شدن فردی که امکان مقاومت دارد، لذیذتر است. با این حال، این افراد که به طور طبیعی به قهر و تسلط تمایل داشتند، به دلیل نیاز به همکاری برای بقای خود و غلبه، از قهر در مدینه خود صرف‌نظر می‌کردند.
و رئیس این جماعت کسی بود که تدبیر او در استعمال ایشان از جهت مقابله و مکر و غدر آوردن به انجاح نزدیکتر باشد و دفع تغلب خصمان از ایشان بهتر تواند کرد، و سیرت این جماعت عداوت همه خلق باشد و رسوم و سنن ایشان رسوم و سننی بود که چون بران روند به غلبه نزدیکتر باشند، و تناقس و تفاخر ایشان به کثرت غلبه یا به تعظیم امر آن باشد، و به مفاخرت اولی کسی را دانند که اعداد نوبتهایی که او غلبه کرده باشد بیشتر بود، و آلات غلبه یا نفسانی بود چون تدبیر، و یا جسمانی چون قوت، یا خارج از هر دو چون سلاح. و از اخلاق این جماعت جفا بود و سخت دلی و زودخشمی و تکبر و حقد و حرص بر بسیاری اکل و شرب و جماع، و طلب آن از وجهی که مقارن قهر و اذلال بود.
هوش مصنوعی: رئیس این گروه شخصی بود که توانایی‌اش در استفاده از آنها برای مقابله با دشمنان و فریب آنها بیشتر از دیگران بود و می‌توانست به‌خوبی از آنها در برابر حملات دشمنان دفاع کند. این گروه ویژگی‌های خصمانه‌ای داشت و آداب و رسومشان به گونه‌ای بود که هنگام عمل به آنها، به پیروزی نزدیک‌تر می‌شدند. برتری‌جویی و تفاخرشان به تعداد پیروزی‌هایشان بستگی داشت و هرکسی که می‌توانست پیروزی‌های بیشتری کسب کند، در نظرشان اولی‌تر بود. ابزارهای پیروزی نیز یا بر اساس تدبیر و عقل بود یا قدرت بدنی و یا محیط خارجی مانند سلاح. اخلاق این گروه شامل بی‌رحمی، سخت‌گیری، زودخاشمی، تکبر، کینه‌توزی و حرص بر خوش‌گذرانی و لذت‌جویی بود و این تلاش‌ها معمولاً همراه با ذلت و تحقیر دیگران انجام می‌شد.
و باشد که اهل این مدینه همه جماعت را در این سیرت مشارکت بود، و باشد که مغلوبان هم با ایشان در یک مدینه باشند، و اهل غلبه در مراتب متساوی یا مختلف، و اختلاف ایشان یا به قلت و کثرت نوبتهای غلبه بود، یا به قرب و بعد از رئیس خود، یا به شدت قوت و رای و ضعف آن، و باشد که قاهر در مدینه یک شخص بود و باقی آلات او باشند در قهر، هر چند ایشان را بطبع ارادتی نبود بدان فعل، ولیکن چون آن قاهر امور معاش ایشان مکفی دارد او را معونت کنند، و این قوم به نسبت با او به منزلت جوارح و سگان باشند به نسبت با صیاد، و بقیت اهل مدینه او را به منزلت بندگانی باشند که خدمت او می کنند و به متاجره و مزارعه مشغول می باشند، و با وجود او مالک نفس خود نباشند، و لذت رئیس ایشان در مذلت غیر بود.
هوش مصنوعی: شاید تمام افرادی که در این شهر زندگی می‌کنند، در یک طرز رفتار مشترک باشند و حتی کسانی که مغلوب شده‌اند نیز در همین شهر قرار داشته باشند. افراد غالب ممکن است در همان سطح یا در سطوح مختلفی از یکدیگر قرار بگیرند. تفاوت‌های آنها ممکن است به تعداد دفعاتی که غالب شده‌اند، یا نزدیکی و دوری‌شان از رهبر خود، یا به شدت و ضعف قدرت و رأی آنها مربوط شود. ممکن است در این شهر یک شخص قاهر وجود داشته باشد و دیگران تحت تأثیر او قرار بگیرند، هرچند که آنها به طور طبیعی تمایلی به انجام این کار نداشته باشند. اما چون این قاهر نیازهای روزمره آنها را تأمین می‌کند، به او کمک می‌کنند. این افراد همچون اعضای یک بدن یا سگ‌هایی هستند که برای شکار تحت فرمان یک صیاد قرار دارند. بقیه افراد این شهر نیز به مانند بندگانی هستند که به خدمت او مشغولند و در فعالیت‌های تجاری و کشاورزی مشارکت دارند، در حالی که به خاطر او مالک سرنوشت خود نیستند و لذت رهبرشان در خوار بودن دیگران است.
پس مدینه تغلب بر سه نوع بود: یکی آنکه همه اهلش تغلب خواهند، و دوم آنکه بعضی از اهلش، و سیم آنکه یک شخص تنها که رئیس بود. و کسانی که تغلب به جهت تحصیل ضروریات یا یسار یا لذات یا کرامات خواهند بحقیقت راجع با اهل آن مدن باشند که یاد کرده آمد، و بعضی از حکما ایشان را نیز از مدن تغلبی شمرده اند، و این طایفه نیز بر سه وجه باشند و هم بر آن قیاس، و باشد که غرض اهل مدینه مرکب از غلبه و یکی از این مطلوبات بود، و بدین اعتبار متغلبان سه صنف باشند: یکی آنکه لذت ایشان در قهر تنها بود و مغالبه کنند بر سر چیزهای خسیس، و چون بران قادر شوند بسیار بود که ترک آن گیرند، چنانکه عادت بعضی از عرب جاهلیت بوده است؛ و دوم آنکه قهر در طریق لذت استعمال کنند و اگر بی قهر مطلوب بیابند استعمال قهر نکنند؛ و سیم آنکه قهر با نفع مقارن خواهند، و چون نفع از بذل غیری یا از وجهی دیگر بی قهر بدیشان رسد بدان التفات ننمایند و قبول نکنند، و این قوم خود را بزرگ همتان شمرند و اصحاب رجولیت خوانند؛ و قوم اول بر قدر ضروری اقتصار کنند و عوام باشد که ایشان را بران مدح گویند و اکرام کنند، و محبان کرامت نیز بود که ارتکاب این افعال کنند در طریق اکتساب کرامت، و بدین اعتبار جباران باشند، چه جبار محبت کرامت بود با قهر و غلبه.
هوش مصنوعی: مدینه می‌تواند به سه دسته تقسیم شود: اول، جایی که تمامی ساکنان آن به دنبال غالب شدن هستند؛ دوم، جایی که برخی از ساکنان به دنبال سلطه‌گری هستند؛ و سوم، جایی که فقط یک نفر به عنوان رئیس تلاش برای سلطه دارد. افرادی که می‌خواهند به منظور تأمین نیازها، ثروت، لذت یا مقام تلاش کنند، در واقع ارتباطی با ساکنان آن مدینه دارند. برخی حکما نیز این دسته را جزو مدن سلطه‌گر محسوب کرده‌اند که خود آن‌ها نیز به سه دسته تقسیم می‌شوند. این افراد ممکن است خواسته‌های خود را به صورت قهرآمیز پیگیری کنند و در برخی موارد، پس از به دست آوردن خواسته‌شان از قهر دست بکشند. گروه دیگر ممکن است از قهر برای رسیدن به لذت استفاده کنند و اگر بتوانند به خواسته‌شان بدون قهر دست یابند، قهر را ترک کنند. دسته سوم آن‌هایی هستند که قهر را فقط در صورتی می‌پذیرند که با نفع همراه باشد و چنانچه نفعی بدون اجبار به آن‌ها برسد، به آن اهمیتی نمی‌دهند. این افراد خود را بزرگ و محترم می‌پندارند و به نام دلاوری از آن‌ها یاد می‌شود. در حالی که دسته اول بیشتر به نیازهای ضروری خود بپردازند و از نظر عمومی، مورد احترام و ستایش قرار می‌گیرند، دسته‌ای دیگر نیز ممکن است برای کسب مقام و کرامت به این فعالیت‌ها روی بیاورند، که در این صورت به نوعی ظالم به حساب می‌آیند زیرا به‌دنبال کسب مقام با روش‌های قهرآمیز هستند.
و چنانکه از خواص مدینه لذت و مدینه یسار آنست که جهال ایشان را نیکبخت دانند و از مدن دیگر فاضل تر شمرند از خواص مدینه تغلب آنست که ایشان را بزرگ همت دانند و مدح گویند، و باشد که اهل این سه مدینه متکبر شوند و به دیگران استهانت کنند، و بر تصلف و افتخار و عجب و محبت مدح اقدام نمایند، و خود را لقبهای نیکو نهند، و مطبوع و ظریف خود را شناسند و دیگر مردمان را ابله و کژطبع بینند، و همه خلق را به نسبت با خود احمق دانند، و چون نخوت و کبر و تسلط در دماغ ایشان تمکن یابد در زمره جباران آیند.
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های شهرهای لذت و یسار این است که افراد نادان آن‌ها خود را خوشبخت می‌دانند و از دیگر شهرها برتر شمرده می‌شوند. اما ویژگی شهر تغلب این است که مردم آنجا همواره خود را بلندهمت تلقی کرده و مورد ستایش قرار می‌گیرند. این ممکن است باعث شود که اهل این سه شهر دچار تکبر شده و به دیگران بی‌احترامی کنند، به تفاخر و خودستایی بپردازند و به خود لقب‌های نیکو دهند. آن‌ها خود را زیبا و خاص می‌شناسند و دیگران را احمق و کم‌مایه می‌پندارند. هنگامی که خوی تکبر و قدرت در ذهن آن‌ها جا پیدا کند، از جمله ستمگران درمی‌آیند.
و بسیار بود که محب کرامت طلب کرامت به جهت یسار کند، و اکرام غیر از روی التماس یساری کند ازو یا غیر او، و ریاست و طاعت اهل مدینه هم به سبب مال خواهد؛ و باشد که یسار به جهت لذت و لهو خواهند و چون حرمت زیادت بود مال بهتر بدست آید و با مال به لذت آسانتر توان رسید، پس طالب لذت باشد که طالب حرمت گردد از این سبب، و چون او را تفوقی و ریاستی حاصل شود به وسیلت آن جلالت یسار بسیار کسب کند تا بدان مشروبات و منکوحاتی که در کمیت و کیفیت زیادت ازان بود که دیگری را دست دهد بدست آرد. فی الجمله ترکب این اغراض را با یکدیگر وجوه بسیار بود، و چون بر بسایط وقوف افتاده باشد معرفت مرکبات آسان گردد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به دنبال کسب کرامت و احترام هستند و این خواسته را با تلاش برای کسب ثروت برآورده می‌کنند. در واقع، احترام و کرامت به تنهایی نمی‌تواند به جای ثروت تامین شود و همچنین قدرت و فرمان‌روایی در میان اهل یک شهر به دلیل مال و ثروت به دست می‌آید. افراد ممکن است برای لذت و سرگرمی نیز به دنبال مال و ثروت باشند، زیرا به نظر می‌رسد که با داشتن پول، رسیدن به لذت آسان‌تر خواهد بود. در واقع، کسانی که در جستجوی لذت هستند، به دنبال احترام هم خواهند بود. همچنین، بهترین راه برای کسب پول و ثروت، دستیابی به مقام و قدرت است که می‌تواند به آنها کمک کند تا لذت‌های بیشتری را تجربه کنند. به طور کلی، این نیازها و خواسته‌ها به‌طور مشترک وجود دارند و شناخت ترکیب این علایق به ما کمک می‌کند تا درکی بهتر از آنها پیدا کنیم.
و اما مدینه احرار، و آن را مدینه جماعت خوانند، اجتماعی بود که هر شخصی در آن اجتماع مطلق و مخلی باشد با نفس خود، تا آنچه خواهد کند، و اهل این مدینه متساوی باشند و یکی را بر دیگری مزید فضلی تصور نکنند، و اهل این مدینه جمله احرار باشند و تفوق نبود میان ایشان الا سببی که مزید حریت بود، و در این مدینه اختلاف بسیار و همم مختلف و شهوات متفرق حادث شود چندانکه از حصر و عد متجاوز بود، و اهل این مدینه طوایف گردند، بعضی متشابه و بعضی متباین، و هر چه در دیگر مدن شرح دادیم چه شریف و چه خسیس در طوایف این مدینه موجود بود، و هر طایفه ای را رئیسی بود، و جمهور اهل مدینه بررؤسا غالب باشند، چه رؤسا را آن باید کرد که ایشان خواهند، و اگر تأمل کرده شود میان ایشان نه رئیس بود و نه مرؤوس، الا آنکه محمودترین کسی به نزدیک ایشان کسی بود که در حریت جماعت کوشد و ایشان را با خود گذارد و از اعداد نگاه دارد، و در شهوات خود بر قدر ضرورت اقتصار کند و مکرم و افضل و مطاع ایشان کسی بود که بدین خصال متحلی بود، و هر چند رؤسا را با خود مساوی دانند چون ازو چیزی بینند از قبیل شهوات و لذات، خود کرامات و اموال در مقابل آن بدو دهند.
هوش مصنوعی: مدینه احرار، که به آن مدینه جماعت نیز گفته می‌شود، جامعه‌ای بود که در آن، افراد آزاد بودند و می‌توانستند هر کاری که بخواهند، انجام دهند. در این جامعه، همه افراد برابر بودند و هیچ‌کس بر دیگری برتری نداشت. ساکنان این مدینه همگی آزاد بودند و تفاوتی جز در زمینه آزادی نداشتند. در اینجا، اختلافات و تمایلات متنوعی وجود داشت که بسیار زیاد بود و باعث می‌شد که گروه‌های مختلفی تشکیل شوند. برخی از این گروه‌ها به هم شباهت داشتند و برخی دیگر کاملاً متفاوت بودند. تمامی اقشار جامعه، چه شریف و چه غیرشریف، در طوایف مختلف این مدینه وجود داشتند. هر گروه یک رهبر داشت و اکثریت مردم بر رؤسا تسلط داشتند، زیرا رؤسا باید مطابق میل مردم عمل می‌کردند. در واقع، هیچ رهبری برتری نداشت مگر اینکه کسی که بیشتر به خواسته‌های مردم و آزادی آنها اهمیت می‌داد، مورد توجه و احترام بود. بهترین و مورد قبول‌ترین افراد، کسانی بودند که با ویژگی‌های درست زندگی می‌کردند و در مقایسه با سرگرمی‌ها و لذت‌ها، بیشتر به نیازهای ضروری توجه می‌کردند. به محض اینکه مردم رؤسا را از نظر خواسته‌ها و لذت‌ها می‌دیدند، آن‌ها تمایل داشتند که به آن‌ها کرامت و مال بیشتری بدهند.
و بسیار بود که در چنان مدن رئیسانی باشند که اهل مدینه را از ایشان انتفاعی نبود، و کرامات و اموال بدیشان می دهند از جهت جلالتی که ایشان را تصور کرده باشند، به موافقت با اهل مدینه در طبیعت، یا به ریاستی محمود که به ارث بدیشان رسیده باشد، و محافظت آن حق اهل مدینه را بر تعظیم او دارد طبعا، و جملگی اغراض جاهلیت که برشمردیم در این مدینه بر تمامترین وجهی و بسیارترین مقداری حاصل توان کرد، و این مدینه معجب ترین مدن جاهلیت بود، و مانند جامه وشی به تماثیل و اصباغ متلون آراسته باشد، و همه کس مقام آنجا دوست دارد، چه هر کسی به هوا و غرض خود تواند رسید، و از این جهت امم و طوایف روی بدین مدینه نهند و در کمتر مدتی انبوه شود و توالد و تناسل بسیار پدید آید، و اولاد مختلف باشند در فطرت و تربیت، پس در یک مدینه مدینه های بسیار حادث شود که آن را از یکدیگر متمیز نتوان کرد، و اجزای بعضی در بعضی داخل، و هر جزوی به مکانی دیگر. و در این مدینه میان غریب و مقیم فرقی نبود، و چون روزگار برآید افاضل و حکما و شعرا و خطبا و هر صنفی از اصناف کاملان بسیار، که اگر ایشان را التقاط کنند اجزای مدینه فاضله توانند بود، پدید آیند و همچنین اهل شر و نقصان.
هوش مصنوعی: در چنین شهری، ممکن است رئیسانی وجود داشته باشند که برای مردم شهر سودی نداشته باشند. این افراد به خاطر مقام و موقعیتی که تصور می‌شود دارند، اعتبار و ثروت دریافت می‌کنند، یا به دلیل ویژگی‌های ارثی و ظاهری که دارند، مورد احترام قرار می‌گیرند. طبق طبیعت، حق مردم شهر بر احترام به این افراد محفوظ است و اغراض جاهلیت در این شهر به شدت تحقق می‌یابد. این شهر، یکی از جذاب‌ترین شهرهای جاهلی به شمار می‌آید و مانند لباسی رنگارنگ و زینت شده است. هر کسی به دنبال منافع و آرزوهای خود به اینجا می‌آید و به همین دلیل، قومیت‌ها و طوایف مختلف به این شهر روی می‌آورند و به سرعت جمعیت زیادی در آن شکل می‌گیرد. نسل‌های متعددی در این شهر به وجود می‌آیند که هر کدام از نظر فطرت و تربیت متفاوت هستند و به این ترتیب، شهر به شهرهای زیادی تقسیم می‌شود که از هم قابل شناسایی نیستند. در این شهر، فرقی بین غریبه و ساکن وجود ندارد و با گذر زمان، افراد فرهیخته، حکما، شاعران و سخنرانان زیادی ظهور می‌کنند که اگر گرد هم آیند، می‌توانند جزو اجزای یک شهر آرمانی باشند، در حالی که افرادی هم از نوع بد و ناقص نیز در آنجا وجود خواهند داشت.
و هیچ مدینه از مدن جاهلیت بزرگتر از این مدینه نبود و خیر و شر او بغایت برسد و چندانچه بزرگتر و با خصب تر بود شر و خیر او بیشتر بود.
هوش مصنوعی: هیچ شهری در دوران جاهلیت بزرگ‌تر از این شهر نبود و نیکی و بدی آن به نهایت خود می‌رسید. هر چقدر که این شهر بزرگ‌تر و پربرکت‌تر بود، نیکی و بدی آن نیز بیشتر بود.
و ریاسات مدن جاهله بر عدد مدن مقدر بود، و عدد آن شش است چنانکه گفتیم، منسوب بدین شش چیز: ضرورت یا یسار یا لذت یا کرامت یا غلبت یا حریت. و چون رئیس از این منافع متمکن بود گاه بود که ریاستی از این ریاسات به مالی که بذل کند بخرد، و خاصه ریاست مدینه احرار، که آنجا کسی را بر کسی ترجیحی نتواند بود، پس رئیس را یا به تفضل ریاست دهند یا در عوض مالی یا نفعی که ازو بستانند، و رئیس فاضل در مدینه احرار ریاست نتواند کرد، و اگر کند مخلوع شود یا مقتول یا مضطرب الریاسه بزودی، و منازع او بسیار بود، و همچنین در مدن دیگر رئیس فاضل را تمکین نکنند.
هوش مصنوعی: ریاست در شهرهای جاهل به تعداد مشخصی مربوط می‌شود که شامل شش حالت است: ضرورت، ثروت، لذت، احترام، برتری و آزادی. زمانی که رئیس از این مزایا برخوردار باشد، ممکن است به وسیله مالی که خرج می‌کند، ریاستی را به دست آورد. به ویژه در شهر احرار، جایی که هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد، رئیس ممکن است به خاطر لطفی که دیگران به او می‌کنند یا به ازای مالی که ارائه می‌دهد، ریاست را به دست آورد. در این شهر، کسی که فضیلت داشته باشد نمی‌تواند ریاست را بر عهده بگیرد، و اگر هم تلاش کند، به زودی از مقامش برکنار می‌شود یا کشته می‌شود یا در معرض فشار و مشکلات قرار می‌گیرد. در دیگر شهرها نیز، افراد فاضل به راحتی نمی‌توانند به مقام ریاست دست یابند.
و انشای مدن فاضله و ریاست افاضل از مدن ضروری و مدن جماعت آسانتر ازان بود که از دیگر مدن و به امکان نزدیکتر، و غلبه با ضرورت و یسار و لذت اشتراک کند، و در آن مدن، یعنی مدن مرکبه، نفوس به قساوت و غلظ و جفا و استهانت مرگ موصوف بود، و ابدان بشدت و قوت و بطش و صناعت سلاح. و اصحاب مدینه لذت را شره و حرص دائما در تزاید بود و به لین طبع و ضعف رای موسوم گردند، و باشد که از غلبه این سیرت قوت غضبی در ایشان چنان منفسخ شود که آن را اثری باقی نماند، و در آن مدینه ناطقه خادم غضبی بود و غضبی خادم شهوی برعکس اصل، و باشد که شهوت و غضب به مشارکت استخدام ناطقه کنند، چنانکه از بادیه نشینان عرب و صحرانشینان ترک گویند که شهوات و عشق زنان در میان ایشان بسیار بود و زنان را بر ایشان تسلط بود و مع ذلک خونها ریزند و تعصب و عناد برزند. اینست اصناف مدن جاهلیه.
هوش مصنوعی: مدینه‌های مطلوب و رهبری افراد برتر از دیگر مدینه‌ها به دلایلی مانند نیاز و آسان‌تر بودن وضعیت اجتماعی شکل می‌گیرد. در این نوع مدینه‌ها، افرادی با خصوصیات سخت‌گیرانه و بی‌رحمانه وجود دارند و جسمانیات آنها نیز از قدرت و خشونت برخوردار است. افرادی که در این مدینه‌ها زندگی می‌کنند، به طور دائم به لذت‌جویی و حرص برای بیشتر خواستن تمایل دارند و به نرمی و ضعف روحی معروف شده‌اند. ممکن است بر اثر این ویژگی‌ها، حالت خشم و غضب در آنها به طور کامل از بین برود. به همین ترتیب، در این مدینه سخن‌‌گو، خشم به عنوان خدمتکار و شهوت به عنوان خادم به صورت معکوس عمل می‌کنند. به گونه‌ای که در زندگی اعراب و ترک‌ها دیده می‌شود، تمایل به شهوات و عشق به زنان در آن‌ها افزایش یافته اما همچنان دچار کشتار و تعصب هستند. این ویژگی‌ها نمایانگر نوعی از مدینه‌های جاهلی و بی‌تمدن است.
و اما مدن فاسقه که اعتقاد اهل آن مدن موافق اعتقاد اهل مدینه فاضله بود و در افعال مخالف ایشان باشند: خیرات دانند اما بدان تمسک ننمایند، و به هوا و ارادت به افعال جاهلیت میل کنند، ایشان را مدنی بود به عدد مدن جاهله، و به استیناف سخن دران احتیاج نیفتد.
هوش مصنوعی: در یک سری از شهرها، مردم به اعتقادات درست و سالمی که در یک شهر ایده‌آل وجود دارد، پایبند هستند، اما در عمل به روش‌های نادرست و مناسک جاهلی تمایل دارند. آن‌ها به کارهای خیر اعتقاد دارند، اما در عمل به آن‌ها عمل نمی‌کنند و بیشتر به خواسته‌های نفسانی و رفتارهای ناپسند گذشته گرایش پیدا می‌کنند. این وضعیت شهرها به دلیل شباهت به اوضاع جاهلیت قابل توصیف است و نیازی به گفت‌وگو یا توضیح بیشتر در این باره نیست.
و اما مدن ضاله آن بود که سعادتی شبیه به سعادت حقیقی تصور کرده باشند، و مبدأ و معادی مخالف حق توهم کرده، و افعال و آرائی که بدان به خیر مطلق و سعادت ابدی نتوان رسید که در پیش گرفته، و عدد آن را نهایتی نبود، اما کسی که اعداد مدن جاهله مقرر کند و به قوانین ایشان نیک متصور شود او را معرفت افعال و احکام ایشان آسان بود. و اما نوابت که در مدن فاضله پدید آیند مانند کره در میان گندم و خار در میان کشتزار پنج صنف باشند:
هوش مصنوعی: شخصی که در شهرهای بیراهه زندگی می‌کند، ممکن است به سعادتی شبیه به سعادت واقعی فکر کند، اما در واقع مبنا و هدف او با حقیقت مغایرت دارد. این افراد به کارها و باورهایی روی می‌آورند که هرگز به خیر مطلق و سعادت دائمی نمی‌رسند و شمار این کارها نیز بی‌نهایت است. اما کسی که قوانین افراد نادان را تعیین کرده و آن‌ها را به درستی تصور کند، درک افعال و احکام آن‌ها برایش آسان‌تر خواهد بود. از طرف دیگر، در شهرهای پیشرفته، نهادهایی مشابه آنچه در میان گندم و خار وجود دارد، به پنج نوع تقسیم می‌شوند.
اول مرائیان، و ایشان جماعتی باشند که افعال فضلا ازیشان صادر شود اما به جهت اغراضی دیگر جز سعادت، مانند لذتی یا کرامتی.
هوش مصنوعی: نخستین گروه از انسان‌ها کسانی هستند که اعمال نیک از آن‌ها سر می‌زند، ولی به دلیل انگیزه‌های دیگری جز رسیدن به سعادت، مانند لذت یا مقام و احترام، این کارها را انجام می‌دهند.
و دوم محرفان، و ایشان جماعتی باشند که به غایات مدن جاهله مایل باشند، و چون قوانین اهل مدینه فاضله مانع آن بود آن را به نوعی از تفسیر با هوای خود موافقت دهند تا به مطلوب برسند.
هوش مصنوعی: دومین گروه تحریف‌کنندگان افرادی هستند که به شدت به روش‌های نادرست و جاهلانه تمایل دارند. هنگامی که اصول و قوانین یک جامعه ایده‌آل با خواسته‌های آن‌ها سازگار نیست، سعی می‌کنند این قوانین را به شیوه‌ای تفسیر کنند که با خواسته‌های خودشان تطابق پیدا کند و از این راه به خواسته‌هایشان دست یابند.
و سیم باغیان، و ایشان جماعتی باشند که به ملک فضلا راضی نشوند و میل به ملک تغلبی کنند، پس به فعلی از افعال رئیس که موافق طبع عوام نباشد ایشان را از طاعت او بیرون آرند.
هوش مصنوعی: و افرادی که در باغ‌ها کار می‌کنند، گروهی هستند که به چیزهای عادی و معمولی راضی نمی‌شوند و تمایل دارند به چیزهای بیشتری دست یابند. بنابراین، اگر رئیسشان عملی انجام دهد که با خواسته‌های عمومی مردم سازگار نباشد، آن‌ها از اطاعت او سرپیچی خواهند کرد.
و چهارم مارقان، و ایشان جماعتی باشند که قصد تحریف قوانین نکنند، اما از سبب سوء فهم بر اغراض فضلا واقف نباشند، آن را بر معانی دیگر حمل کنند و از حق انحراف نمایند، و باشد که این انحراف مقارن استرشاد بود و از تعنت و عناد خالی بود، و به ارشاد ایشان امیدوار باید بود.
هوش مصنوعی: و دسته چهارم مارقان، گروهی هستند که عمدتاً نیت تحریف قوانین را ندارند، اما به خاطر سوء برداشت‌ها، نمی‌توانند به درستی به اهداف دانشمندان پی ببرند و آن را به معانی دیگری تفسیر می‌کنند و از حقیقت دور می‌شوند. این انحراف ممکن است همراه با هدایت باشد و از لجاجت و دشمنی خالی باشد و به راهنمایی این افراد امیدواری وجود دارد.
و پنجم مغالطان، و ایشان جماعتی باشند که تصور ایشان تام نبود و چون بر حقایق واقف نباشند و از جهت طلب کرامت به جهل معترف نتوانند شد به دروغ سخنهایی که به حق ماند می گویند و آن را در صورت ادله به عوام می نمایند و خود متحیر باشند.
هوش مصنوعی: پنجمین گروه افراد، کسانی هستند که درک کاملی از مسائل ندارند. این افراد با حقیقت آشنا نیستند و به دلیل اینکه نمی‌توانند به جهل خود اعتراف کنند، در مورد موضوعات مختلف به دروغ صحبت می‌کنند. آن‌ها این حرف‌ها را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که به نظر می‌رسد استدلال‌هایی منطقی دارند، در حالی که خود در تضادها و سردرگمی به سر می‌برند.
و هر چند عدد نوابت زیادت از این اعداد تواند بود اما ایراد آنچه در حیز امکان آید مؤدی بود به تطویل.
هوش مصنوعی: اگرچه تعداد نمایندگی‌ها ممکن است بیشتر از این اعداد باشد، اما بیان مسائلی که در محدوده امکان قرار دارند، ممکن است باعث طولانی شدن بحث شود.
این است سخن در اقسام اجتماعات مدنی و بعد ازین سخن در جزویات احکام تمدن گوییم و از باری، سبحانه، یاری خواهیم، انه خیر موفق و معین.
هوش مصنوعی: در اینجا بحث درباره نوع‌های مختلف اجتماعات انسانی است و در آینده به جزئیات قوانین و مقررات اجتماعی خواهیم پرداخت و از خدای بزرگ کمک خواهیم خواست، زیرا او بهترین همراه و یاور است.