گنجور

فصل چهارم

چون از شرح اصناف اجتماعات و ریاستی که به ازای هر جمعیتی باشد فارغ شدیم اولی آنکه به شرح کیفیت معاشرات جزوی که میان خلق باشد مشغول شویم.

و ابتدا به شرح سیرت ملوک کنیم، گوییم: سیاست ملک که ریاست ریاسات باشد بردو گونه بود و هر یکی را غرضی باشد و لازمی. اما اقسام سیاست: یکی سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض ازان تکمیل خلق بود و لازمش نیل سعادت؛ و دوم سیاست ناقصه بود که آن را تغلب خوانند و غرض ازان استعباد خلق بود و لازمش نیل شقاوت و مذمت. و سائس اول تمسک به عدالت کند و رعیت را بجای اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملو کند و خویشتن را مالک شهوت دارد، و سایس دوم تمسک به جور کند و رعیت را بجای خول و عبید دارد و مدینه پرشرور عام کند و خویشتن را بنده شهوت دارد. و خیرات عامه: امن بود و سکون و مودت با یکدیگر و عدل و عفاف و لطف و وفا و امثال آن، و شرور عامه: خوف بود و اضطراب و تنازع و جور و حرص و عنف و غدر و خیانت و مسخرگی و غیبت و مانند آن. و مردمان در هر دو حال نظر بر ملوک داشته باشند و اقتدا به سیرت ایشان کنند، و از اینجا گفته اند که الناس علی دین ملوکهم و الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم، و یکی از ملوک گوید نحن الزمان.

و طالب ملک باید که مستجمع هفت خصلت بود:

یکی ابوت، چه حسب موجب استمالت دلها و افتادن وقع و هیبت در چشمها باشد بآسانی.

و دوم علو همت، و آن بعد از تهذیب قوای نفسانی و تعدیل غضب و قمع شهوت حاصل آید.

و سیم متانت رای، و آن به نظر دقیق و بحث بسیار و فکر و صحیح و تجارب مرضی و اعتبار از حال گذشتگان حاصل آید.

و چهارم عزیمت تمام، که آن را عزم الرجال و عزم الملوک گویند، و این فضیلتی بود که از ترکب رای صحیح و ثبات تام حاصل آید، و اکتساب هیچ فضیلت و اجتناب از هیچ رذیلت بی این فضیلت میسر نشود، و خود اصل باب درنیل خیرات اینست، و ملوک محتاج ترین خلق باشند بدان. چنین گویند که مأمون خلیفه را شهوت گل خوردن پدید آمد و اثر نکایت بر او ظاهر شد. و در ازالت آن با اطبا مشورت کرد. اطبا مجتمع شدند و در علاج آن مرض اصناف مداوات استعمال فرمودند، چیزی ازان به انجاح مقرون نیامد تا روزی که در حضور او اندیشه علاجی می کردند و به احضار کتب و ادویه اشارت رفته بود، یکی از ندما درآمد و آن حال مشاهده کرد، گفت « یا امیرالمومنین، فأین عزمه من عزمات الملوک؟ » مأمون اطبا را گفت « از علاج من فارغ باشید که بعد ازین معاودت آن حال از من محال باشد ».

و پنجم صبر بر مقاسات شداید و ملازمت طلب بی سأمت و ملامت، که مفتاح همه مطالب صبر بود، چنانکه گفته اند:

أخلق بذی الصبر ان یحظی بحاجته
و مدمن القرع للأبواب أن یلجا

و ششم یسار. و هفتم اعوان صالح.

و از این خصال ابوت ضروری نباشد و اگرچه آن را تأثیری عظیم بود. و یسار و اعوان به توسط چهار خصلت دیگر یعنی همت و رای و عزیمت و صبر اکتساب توان کرد.

و بباید دانست که ظفر بعد از تقدیر دو تن را بود: یکی طالب دین، و دیگر طالب ثار؛ و کسی که غرض او در تنازع غیر این دو چیز بود در اکثر احوال مغلوب باشد؛ و از این دو یکی محمود است و آن طالب دین حق بود و دیگر مذموم.

و استحقاق ملک بحقیقت کسی را بود که بر علاج عالم، چون بیمار شود، قادر بود و به حفظ صحت او، چون صحیح بود، قیام تواند نمود، چه ملک طبیب عالم بود، و مرض عالم از دو چیز بود، یکی ملک تغلبی و دیگری تجارب هرجی. اما ملک تغلبی قبیح بود لذاته، و نفوس فاسده را حسن نماید. و اما تجارب هرجی مولم بود لذاته، و نفوس شریره را ملذ نماید. و تغلب اگرچه شبیه بود به ملک ولیکن در حقیقت ضد ملک بود، و باید که مقرر باشد به نزدیک ناظر در امور ملک که مبادی دولتها از اتفاق رایهای جماعتی خیزد که در تعاون و تظاهر یکدیگر به جای اعضای یک شخص باشند، پس اگر آن اتفاق محمود بود دولت حق باشد و الا دولت باطل.

و سبب آنکه مبادی دول اتفاق است آن بود که هر شخصی را از اشخاص انسانی قوتی محدود باشد، و چون اشخاص بسیار جمع آیند قوتهای ایشان اضعاف قوت هر شخصی بود لامحاله، پس چون اشخاص در تألف و اتحاد مانند یک شخص شوند در عالم شخصی برخاسته باشد که قوت او آن قوت بود، و چنانکه یک شخص با چندان اشخاص مقاومت نتواند کرد اشخاص بسیار که مختلف الآرا و متباین الاهوا باشند هم غلبه نتوانند کرد، چه ایشان به منزلت یک یک شخص باشند که به مصارعت کسی که قوت او اضعاف قوت این یک یک شخص بود برخیزد و لامحاله همه مغلوب باشند، مگر که ایشان را نیز نظامی و تألفی بود که قوت جماعت با قوت آن قوم تکافی تواند کرد، و چون جماعتی غالب شوند اگر سیرت ایشان را نظامی بود و اعتبار عدالتی کنند دولت ایشان مدتی بماند و الا بزودی متلاشی شود، چه اختلاف دواعی و اهوا با عدم آنچه مقتضی اتحاد بود مستدعی انحلال باشد.

و اکثر دولتها، مادام که اصحاب آن با عزیمتهای ثابت بوده اند و شرایط اتفاق رعایت می کرده، در تزاید بوده است و سبب وقوف و انحطاط آن رغبت قوم در مقتنیات مانند اموال و کرامات بوده، چه قوت و صولت اقتضای استکثار این دو جنس کند، و چون ملابس آن شوند هراینه ضعفای عقول بدان رغبت نمایند، و از مخالطت سیرت ایشان به دیگران سرایت کند تا سیرت اول بگذراند و به ترفه و نعمت جویی و خوش عیشی مشغول شوند، و اوزار حرب و دفع بنهند، و ملکاتی که در مقاومت اکتساب کرده باشند فراموش کنند و همتها به راحت و آسایش و عطلت میل کنند. پس اگر در اثنای این حال خصمی قاهر قصد ایشان کند استیصال جماعت بر او آسان بود و الا خود کثرت اموال و کرامات ایشان را بر تکبر و تجبر دارد تا تنازع و تخالف ظاهر کنند و یکدیگر را قهر کنند، و همچنان که در مبدأ دولت هر که به مقاومت و مناقشت ایشان برخیزد مغلوب گردد در انحطاط به مقاومت و منازعت هر که برخیزند مغلوب گردند.

و تدبیر حفظ دولت به دو چیز بود: یکی تألف اولیا، و دیگر تنازع اعدا. در آثار حکما آورده اند که چون اسکندر بر مملکت دارا غلبه کرد عجم را با آلتی و عدتی عظیم و مردانی جلد و سلاحهای بسیار و عددی انبوه یافت، دانست که در غیبت او به اندک مدتی ازیشان طالبان ثار دارا برخیزند و ملک روم در سر این کار شود، و استیصال ایشان از قاعده دیانت و معدلت دور بود. در این اندیشه متحیر شد و از حکیم ارسطاطالیس استشارت کرد، حکیم فرمود که آرای ایشان متفرق گردان تا به یکدیگر مشغول شوند و تو از ایشان فراغت یابی. اسکندر ملوک طوایف را بنشاند و از عهد او تا عهد اردشیر بابک دیگر عجم را اتفاق کلمه ای که با آن به طلب ثار مشغول توانند شد اتفاق نیفتاد.

و بر پادشاه واجب بود که در حال رعیت نظر کند و بر حفظ قوانین معدلت توفر نماید، چه قوام مملکت به معدلت بود.

و شرط اول در معدلت آن بود که اصناف خلق را با یکدیگر متکافی دارد، چه همچنان که امزجه معتدل به تکافی چهار عنصر حاصل آید اجتماعات معتدل به تکافی چهار صنف صورت بندد: اول اهل قلم مانند ارباب علوم و معارف و فقها و قضات و کتاب و حساب و مهندسان و منجمان و اطبا و شعرا، که قوام دین و دنیا به وجود ایشان بود و ایشان به مثابت آب اند در طبایع؛ و دوم اهل شمشیر مانند مقاتله و مجاهدان و مطوعه و غازیان و اهل ثغور و اهل بأس و شجاعت و اعوان ملک و حارسان دولت، که نظام عالم به توسط ایشان بود، و ایشان به منزلت آتش اند در طبایع؛ و سیم اهل معامله چون تجار که بضاعات از افقی به افقی برند و چون محترفه و ارباب صناعات و حرفه ها و جبات خراج، که معیشت نوع بی تعاون ایشان ممتنع بود، و ایشان بجای هوااند در طبایع؛ و چهارم اهل مزارعه چون برزگران و دهقانان و اهل حرث و فلاحت، که اقوات همه جماعت مرتب دارند و بقای اشخاص بی مدد ایشان محال بود، و ایشان بجای خاک اند در طبایع.

و چنانکه از غلبه یک عنصر بر دیگر عناصر انحراف مزاج از اعتدال و انحلال ترکیب لازم آید از غلبه یک صنف از این اصناف بر سه صنف دیگر انحراف امور اجتماع از اعتدال و فساد نوع لازم آید. و از الفاظ حکما در این معنی آمده است که: فضیله الفلاحین و هو التعاون بالأعمال، و فضیله التجار هو التعاون بالاموال، و فضیله الملوک هو التعاون بالآراء السیاسیه، و فضیله الالهیین هو التعاون بالحکم الحقیقه، ثم هم جمیعا یتعاونون علی عماره المدن بالخیرات و الفضائل.

و شرط دوم در معدلت آن بود که در احوال و افعال اهل مدینه نظر کند و مرتبه هر یکی بر قدر استحقاق و استعداد تعیین کند. و مردمان پنج صنف باشند: اول کسانی که بطبع خیر باشند و خیر ایشان متعدی بود، و این طایفه خلاصه آفرینش اند و در جوهر مشاکل رئیس اعظم، پس باید که نزدیکترین کسی که به پادشاه بود این جماعت باشند، و در تعظیم و توقیر و اکرام و تبجیل ایشان هیچ دقیقه مهمل نباید گذاشت و ایشان را رؤسای باقی خلق باید شناخت.

و صنف دوم کسانی که به طبع خیر باشند و خیر ایشان متعدی نبود، و این جماعت را عزیز باید داشت و درامور خود مزاح العله گردانید.

و صنف سیم کسانی که به طبع نه خیر باشند و نه شریر، و این طایفه را ایمن باید داشت و بر خیر تحریض فرمود تا به قدر استعداد به کمال برسند.

و صنف چهارم کسانی که شریر باشند و شر ایشان متعدی نبود، و این جماعت را تحقیر و اهانت باید فرمود و به مواعظ و زواجر و ترغیبات و ترهیبات بشارت و انذار کرد، تا اگر طبع خود باز گذارند و به خیر گرایند، و الا در هوان و خواری می باشند.

و صنف پنجم کسانی که به طبع شریر باشند و شر ایشان متعدی، و این طایفه خسیس ترین خلایق و رذاله موجودات باشند و طبیعت ایشان ضد طبیعت رئیس اعظم بود، و منافات میان این صنف و صنف اول ذاتی؛ و این قوم را نیز مراتب بود: گروهی را که اصلاح ایشان امیدوار بود به انواع تأدیب و زجر اصلاح باید کرد و الا از شر منع کرد، و گروهی را که اصلاح ایشان امیدوار نبود اگر شر ایشان شامل نبود با ایشان مداراتی رعایت باید کرد، و اگر شر ایشان عام و شامل بود ازالت شر ایشان واجب باید دانست.

و ازالت شر را مراتب بود یکی حبس، و آن منع بود از مخالطت با اهل مدینه؛ و دوم قید، و آن منع بود از تصرفات بدنی؛ و سیم نفی، و آن منع بود از دخول در تمدن. و اگر شر او به افراط بود و مؤدی به افنا و افساد نوع، حکما خلاف کرده اند دران که قتل او جایز بود یا نه، و اظهر رایهای ایشان آنست که بر قطع عضوی از اعضای او که آلت شرارت او بود مانند دست یا پای یا زبان، یا ابطال حسی از حواس او، اقدام باید نمود و بر قتل البته تجاسر نشاید، چه تخریب بنائی که حق، عزوعلا، چندین آثار حکمت دران اظهار کرده باشد بر وجهی که اصلاح و جبران میسر نشود، از عقل بعید بود.

و این ازالت که گفتیم مشروط باشد بدان که شر ازو بالفعل حاصل آید. اما اگر شر در او به قوت بود جز حبس و قید هیچ مکروه دیگر نشاید که بدو رسانند، و قاعده کلی در این باب آنست که نظر در مصلحت عموم کنند به قصد اول، و در مصلحت خاص او به قصد ثانی، مانند طبیب که علاج عضوی معین بحسب مصلحت مزاج همه اعضا کند در نظراول، و اگر چنان بیند که از وجود آن عضو که فاسد باشد فساد مزاج اعضا حادث خواهد شد بر قطع آن عضو اقدام کند و بدو التفات ننماید. و اگر این خلل متوقع نبود غایت همت بر اصلاح حال او مقصور دارند. نظر ملک دراصلاح هر شخص هم بر این منوال باشد.

و شرط سیم در معدلت آن بود که چون از نظر در تکافی اصناف و تعدیل مراتب فارغ شود سویت میان ایشان در قسمت خیرات مشترک نگاه دارد و استحقاق و استعداد را نیز دران اعتبار کند، و خیرات مشترک سلامت بود و اموال و کرامات و آنچه بدان ماند، چه هر شخصی را از این خیرات قسطی باشد که زیادت و نقصان بران اقتضای جور کند. اما نقصان جور باشد بر آن شخص و اما زیادت جور بود بر اهل مدینه، و باشد که نقصان هم جور باشد بر اهل مدینه.

و چون از قسمت خیرات فارغ شود محافظت آن خیرات کند بر ایشان، و آن چنان بود که نگذارد که چیزی از این خیرات از دست کسی بیرون کنند بر وجهی که مؤدی بود به ضرر او یا ضرر مدینه، و اگر بیرون شود عوض با او رساند از آن جهت که بیرون کرده باشند. و خروج حق از دست ارباب یا به ارادت بود مانند بیع و قرض و هبه، یا بی ارادت بود چون غصب و سرقه، هر یکی را شرایطی باشد. فی الجمله باید که بدل با او رسد یا از آن نوع یا از غیر آن نوع تأخیرات محفوظ بماند، و باید که عوض بر وجهی با او رسد که نافع بود مدینه را یا غیرضار، چه آنکه حق خود بازستاند بر وجهی که ضرری به مدینه رسد جائر بود. و منع جور به شرور و عقوبات باید کرد، و باید که عقوبات بر مقادیر جور مقدر بود، چه اگر عقوبت از جور بیشتر بود به مقدار، جور باشد بر جائر، و اگر کمتر بود جور باشد بر مدینه، و باشد که زیادت نیز هم جور بود بر مدینه. و حکما خلاف کرده اند تا هر جوری شخصی جوری بود بر مدینه یا نه. کسانی که گفته اند جور بر یک شخص جور بود بر مدینه گفته اند به عفو آن کس که برو جور کرده باشند عقوبت از جائر ساقط نشود، و کسانی که گفته اند جور برو جور بر مدینه نبود گفته اند به عفو او عقوبت از جائر ساقط شود.

و چون از قوانین عدالت فارغ شود احسان کند با رعایا، که بعد ازعدل هیچ فضیلت در امور ملک بزرگتر از احسان نبود. و اصل در احسان آن بود که خیراتی که ممکن بود، زیادت بر مقدار واجب بدیشان رسد به قدر استحقاق، و باید که مقارن هیبت بود چه فر و بهای ملک از هیبت باشد، و استمالت دلها به احسانی حاصل آید که بعد از هیبت استعمال کنند، و احسان بی هیبت موجب بطر زیردستان و تجاسر ایشان و زیادتی حرص و طمع گردد، و چون طامع و حریص شوند اگر همه ملک به یک تن دهد از او راضی نگردد. و باید که رعیت را به التزام قوانین عدالت و فصلیت تکلیف کند که، چنانکه قوام بدن به طبیعت بود و قوام طبیعت به نفس و قوام نفس به عقل، قوام مدن به ملک بود و قوام ملک به سیاست و قوام سیاست به حکمت. و چون حکمت در مدینه متعارف باشد و ناموس حق مقتدا، نظام حاصل بود و توجه به کمال موجود، اما اگر حکمت مفارقت کند خذلان به ناموس راه یابد، و چون خذلان به ناموس راه یابد زینت ملک برود و فتنه پدید آید و رسوم مروت مندرس شود و نعمت به نقمت بدل گردد.

و باید که اصحاب حاجات را از خود محجوب ندارد، و سعایت ساعیان بی بینه نشنود، و ابواب رجا و خوف بر خلق مسدود نگرداند، و در دفع متعدیان و امن راهها و حفظ ثغور و اکرام اهل بأس و شجاعت تقصیر جایز ندارد، و مجالست و مخالطت با اهل فضل و رای کند، و به لذاتی که خاص به نفس او تعلق دارد التفات ننماید، و طلب کرامات و تغلبات نه باستحقاق نکند، و فکر ازتدبیر امور یک لحظه معطل نگرداند، چه قوت فکر ملک در حراست ملک بلیغ تر از قوت لشکرهای عظیم باشد، و جهل به مبادی موجب وخامت عواقب بود، و اگر به تمتع و التذاذ مشغول گردد و اغفال این امور کند خلل و وهن به کار مدینه راه یابد، و اوضاع در بدل افتد و در شهوات مرخص شوند، و اسباب آن مساعدت کند تا سعادت شقاوت شود و ایتلاف تباغض و، نظام هرج، و اوضاع الهی خلل پذیرد و به استیناف تدبیر و طلب امام حق و ملک عادل احتیاج افتد، و اهل این قرن از اقتنای خیرات معطل مانند؛ و این جمله تبعه سوء تدبیر یک تن باشد.

و بر جمله، باید که با خود اندیشه نکند که چون زمام حل و عقد عالم در دست تصرف من آمده است باید که در ساعات فراغت و راحت من بیفزاید، که این تباه ترین اسباب فساد رای ملوک باشد، بلکه سبیل او آن بود که از ساعات لهو و راحت، بل از ساعات امور ضروری، مانند طعام خوردن و شراب خوردن و خواب کردن و معاشرت اهل و ولد، در ساعات عمل و تعب و فکر و تدبیر افزاید.

و باید که اسرار خود پوشیده دارد تا بر إجالت رای قادر بود و از آفت مناقضت ایمن، و نیز اگر دشمن خبر یابد به تحرز و تحفظ دفع تدبیر او بکند. و طریق محافظت اسرار با احتیاج به مشاورت و استمداد عقول آن بود که مشاورت با اصحاب نبل و همت و عزت نفس و عقل و تدبیر کند که ایشان اذاعت رای نکنند، و با ضعفای عقول مانند زنان و کودکان البته نگوید، و چون رایی مصمم شود افعالی که ضد آن رای اقتضا کند با افعالی که مبادی امضای آن رای بود آمیخته کند، و از میل به یکی از دو طرف، یعنی طرف رای و طرف نقیضش، اجتناب نماید که هر دو فعل مظنه تهمت، و طریق استنباط و استکشاف آن فکر بود.

و باید که دائما منهیان و متجسسان به تفحص از امور پوشیده و خصوصا احوال دشمنان مشغول باشند و از افعال دشمنان و خصوم رایهای ایشان معلوم کند، چه بزرگترین سلاحی در مقاومت اضداد وقوف بود بر تدبیر ایشان؛ و طریق استنباط رای بزرگان آن بود که در احوال ایشان، از اخذ عزم و اعداد عدت و اهبت و جمع مفترقات و تفریق مجتمعات و امساک ازانچه مباشرت آن معهود بوده باشد، مانند احضار غایبان و اشارت به غیبت حاضران و مبالغت در تفحص اخبار و حرص زاید نمودن بر استکشاف امور و استماع احادیث مختلط و احساس تیقظی زاید بر معهود، و بر جمله در تغییر امور ظاهر، نظر کنند و از مصادر و موارد اموری که از بطانه و خواص چون اهل حرم معلوم گردد، و آنچه از افواه کودکان و بندگان و حواشی ایشان، که به قلت عقل و تمییز موصوف باشند، استماع افتد استنباط کنند.

و بهترین بابی کثرت محادثت بود با هر کسی، چه هر کسی را دوستی بود که با او مستأنس بود و احادیث خود جلیل و دقیق با او بگوید، و چون مجارات و محادثت بسیار شود بر منکون ضمایر دلیل ظاهر شود، و باید که تا ادله با هم بازنخواند و به حد تواتر نینجامد بریک طرف حکم نکند. فی الجمله این معانی طریق استخراج اندیشه های ملوک و بزرگان باشد و در معرفت آن فواید بسیار بود، چه به جهت استعمال آن در وقت حاجت و چه به جهت احتراز ازان در وقت احتیاط.

و باید که در استمالت اعدا و طلب موافقت از ایشان با قصی الغایه بکوشد و تا ممکن باشد چنان سازد که به مقاتلت و محاربت محتاج نگردد، و اگر احتیاج افتد حال از دو نوع خالی نبود: یا بادی بود یا دافع؛ اگر بادی بود اول باید که غرض او جز خیر محض و طلب دین نباشد و از التماس تفوق و تغلب احتراز کند، و بعد ازان شرایط حزم و سوءظن به تقدیم رساند، و بر محاربت اقدام نکند الا بعد از وثوق به ظفر، و با حشمی که متفق الکلمه نباشند البته به حرب نشود، چه در میان دو دشمن رفتن مخاطره عظیم بود، و ملک تا تواند به نفس خود محاربت نکند که اگر شکسته آید آن را تدارک نتواند کرد، و اگر ظفر یابد از قصوری که به وقع و هیبت و رونق ملک راه یابد خالی نماند. و در تدبیر کار لشکر کسی را اختیار کند که به سه صفت موسوم بود: اول آنکه شجاع و قویدل باشد و بدان صفت شهرتی تمام یافته و صیتی شایع اکتساب کرده؛ و دوم آنکه به رای صائب و تدبیر تمام متحلی باشد، و انواع حیل و خدایع استعمال تواند کرد؛ وسیم آنکه ممارست حروب کرده باشد و صاحب تجارب شده.

و تا به تدبیر و حیلت تفرق اعدا و استیصال ایشان میسر شود استعمال آلت حرب ازحزم دور بود. و اردشیر بابک گوید: استعمال عصا نباید کرد آنجا که تازیانه کفایت بود و استعمال شمشیر نباید کرد آنجا که دبوس بکار توان داشت، و باید که آخر همه تدبیرها محاربت بود، که آخر الدواء الکی. و در تفرق کلمه اعدا تمسک به انواع حیل و تزویرات و نامه های بدروغ مذموم نیست اما استعمال غدر به هیچ حال جایز نبود. و مهمترین شرایط حرب تیقظ و استعمال جاسوس و طلایه باشد.

و در حرب ربح تجار اعتبار باید کرد. و بر مخاطره آلات و مردان تا توقع سودی فراوان نبود اقدام ننمایند. و در موضع حرب نظر باید کرد و جایگاه مردان چنانکه به حصانت و صلاحیت آن کار نزدیکتر بود اختیار کرد. و حصار و خندق نشاید کرد الا در وقت اضطرار، چه امثال این موجب تسلط دشمن باشد. و کسی که در اثنای حرب به مبارزتی یا شجاعتی ممتاز شود در عطا و صلت و ثنا و محمدت او مبالغت باید فرمود، و ثبات و صبر استعمال کرد و از طیش و تهور حذر نمود، و به دشمن حقیر استهانت کردن و تأهب و عدت تمام استعمال ناکردن از حزم نبود، که کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله. و چون ظفر یابد تدبیر ترک نگیرد و از احتیاط و حزم چیزی با کم نکند، و تا ممکن بود که کسی را زنده اسیر توان گرفت نکشد، چه در أسر منافع بسیار بود مانند سبی کردن و رهینه داشتن و مال فدا کردن و منت برنهادن. و در قتل هیچ فایده نبود. و بعد از ظفر البته قتل نفرماید و عداوت و تعصب استعمال نکند، چه حکم اعدا بعد از ظفر حکم ممالیک و رعایا بود. و در آثار حکما آورده اند که به ارسطاطالیس رسید که اسکندر بعد از ظفر بر شهری شمشیر ازایشان بازنگرفت؛ ارسطاطالیس بدو عتاب نامه ای نبشت و در آنجا یاد کرد که « اگر پیش از ظفر معذور بودی در قتل دشمنان خویش بعد از ظفر چه عذر داری در قتل زیردستان خویش؟ »

و استعمال عفو از ملوک نیکوتر از آنکه از غیر ملوک چه عفو بعد از قدرت محمودتر، و الحق چه نیکو گفته است در باب عفو کسی که گفته است:

سألزم نفسی الصفح عن کل مذنب
و إن کثرت منه علی الجرائم
و ما الناس إلا واحد من ثلثه
شریف و مشروف و مثل مقاوم
فأما الذی فوقی فأعرف قدره
و أتبع فیه الحق و الحق لازم
و اما الذی دونی فان قال، صنت عن
اجابته عرضی و إن لام لائم
و ما الذی مثلی فإن زل او هفا
تفضلت ان الفضل بالحق حاکم

و اما اگر در حرب دافع باشد و قوت مقاومت دارد جهد باید کرد که به نوعی از انواع کمین یا شبیخون به سر دشمنان رود، چه اکثر اهل شهرهایی که محاربت با ایشان در بلاد ایشان اتفاق افتاده باشد مغلوب باشند، و اگر قوت مقاومت ندارد در تدبیر حصون و خندقها احتیاط تمام بجای آرد و در طلب صلح بذل اموال و اصناف حیل و مکاید استعمال کند. اینست سخن در سیاسات ملوک.

فصل سیم: به حکم آنکه هر مرکبی را حکمی و خاصیتی و هیأتی بود که بدان متخصص و منفرد باشد و اجزای او را با او دران مشارکت نبود اجتماع اشخاص انسانی را نیز از روی تألف و ترکب حکمی و هیأتی و خاصیتی بود بخلاف آنچه در هر شخصی از اشخاص موجود بود، و چون افعال ارادی انسانی منقسم است به دو قسم، خیرات و شرور، اجتماعات نیز منقسم باشد بدین دو قسم: یکی آنچه سبب آن از قبیل خیرات بود، و دیگر آنچه سبب آن از قبیل شرور بود، و اول را مدینه فاضله خوانند و دوم را مدینه غیر فاضله. و مدینه فاضله یک نوع بیش نبود، چه حق از تکثر منزه باشد و خیرات را یکی طریق بیش نبود. و اما مدینه غیرفاضله سه نوع بود: یکی آنکه اجزای مدینه، یعنی اشخاص انسانی، از استعمال قوت نطقی خالی باشند و موجب تمدن ایشان تتبع قوتی بود از قوای دیگر و آن را مدینه جاهله خوانند، و دوم آنکه از استعمال قوت نطقی خالی نباشد اما قوای دیگر استخدام قوت نطقی کرده باشند و موجب تمدن شده، و آن را مدینه فاسقه خوانند؛ و سیم آنکه از نقصان قوت فکری با خود قانونی در تخیل آورده باشند، و آن را فضیلت نام نهاده، و بنا بران تمدن ساخته، و آن را مدینه ضاله خوانند. و هر یکی از این مدن منشعب شود به شعب نامتناهی، چه باطل و شر را نهایتی نبود. و در میان مدینه فاضله هم مدن غیر فاضله تولد کند از اسبابی که بعد ازین یاد کنیم، و آن را نوابت خوانند؛ و غرض از این مدن معرفت مدینه فاضله است تا دیگر مدن را بجهد بدان مرتبه رسانند.فصل پنجم: و اما معاشرت با ملوک و رؤسا، عموم مردم را چنان بود که در نصیحت و نیکخواهی ایشان به دل و زبان تقصیر نکنند، و در افشای محامد و ستر معایب ایشان غایت جهد مبذول دارند، و در ادای حقوقی که بر ایشان متوجه باشد مانند خراج و غیر آن انشراح صدر و خوشدلی استعمال کنند، و البته کراهت و انقباض به خود راه ندهند، و در امتثال اوامر و نواهی به قدر طاقت ایستادگی نمایند، و در نگاه داشتن احتشام و هیبت ایشان مبالغت بجای آرند، و در اوقات نوائب و مکاره جان و مال در پیش ایشان از روی محافظت دین و ملت و اهل و ولد و شهر بذل کنند، و کسانی که به خدمت ملوک موسوم نباشند باید که بر طلب قربت ایشان اقدام ننمایند، چه صحبت سلطان به دخول در آتش و گستاخی با سباع تشبیه کرده اند، و کسی که به جوار و معرفت ایشان ممتحن بود لذت عیش و تمتع از عمر برو منغص گردد.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون از شرح اصناف اجتماعات و ریاستی که به ازای هر جمعیتی باشد فارغ شدیم اولی آنکه به شرح کیفیت معاشرات جزوی که میان خلق باشد مشغول شویم.
هوش مصنوعی: پس از اینکه درباره انواع اجتماعات و رئیسان هر گروه بحث کردیم، اکنون بهتر است وارد توضیح نوع تعاملات جزئی که بین مردم وجود دارد، شویم.
و ابتدا به شرح سیرت ملوک کنیم، گوییم: سیاست ملک که ریاست ریاسات باشد بردو گونه بود و هر یکی را غرضی باشد و لازمی. اما اقسام سیاست: یکی سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض ازان تکمیل خلق بود و لازمش نیل سعادت؛ و دوم سیاست ناقصه بود که آن را تغلب خوانند و غرض ازان استعباد خلق بود و لازمش نیل شقاوت و مذمت. و سائس اول تمسک به عدالت کند و رعیت را بجای اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملو کند و خویشتن را مالک شهوت دارد، و سایس دوم تمسک به جور کند و رعیت را بجای خول و عبید دارد و مدینه پرشرور عام کند و خویشتن را بنده شهوت دارد. و خیرات عامه: امن بود و سکون و مودت با یکدیگر و عدل و عفاف و لطف و وفا و امثال آن، و شرور عامه: خوف بود و اضطراب و تنازع و جور و حرص و عنف و غدر و خیانت و مسخرگی و غیبت و مانند آن. و مردمان در هر دو حال نظر بر ملوک داشته باشند و اقتدا به سیرت ایشان کنند، و از اینجا گفته اند که الناس علی دین ملوکهم و الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم، و یکی از ملوک گوید نحن الزمان.
هوش مصنوعی: در ابتدا به شرح ویژگی‌های پادشاهان می‌پردازیم. سیاست کشور که نوعی رهبری است، به دو دسته تقسیم می‌شود که هر کدام هدف و ضرورت خاص خود را دارند. نوع اول سیاست, سیاست فاضله است که به «امامت» معروف است و هدف آن تکمیل جامعه و رسیدن به سعادت است. نوع دوم، سیاست ناقص است که به «غلبه» معروف می‌شود و هدف آن بردگی و تسلط بر مردم است که نتیجه‌اش نرسیدن به خوشبختی و عیب‌جویی است. حاکم در نوع اول به عدالت پایبند است و مردم را به جای خود و عزیزانشان می‌داند و جامعه را با خوبی‌ها پر می‌کند و بر نفس خود مسلط است. در نوع دوم، حاکم به ظلم و ستم می‌پردازد و مردم را به جای موجودات آزاده در نظر می‌گیرد و جامعه را با بدی‌ها آلوده می‌سازد و اسیر تمایلات خود است. خوبی‌های عمومی شامل امنیت، آرامش، محبت، عدالت، عفاف و وفا می‌شود، در حالی که بدی‌های عمومی شامل ترس، اضطراب، نزاع، ظلم، طمع، خشونت، خیانت و غیبت است. مردم در هر دو حالت به رفتار پادشاهان توجه کرده و رفتار آن‌ها را الگو قرار می‌دهند. به همین خاطر گفته‌اند که مردم تابع رفتار حاکمان خود هستند و در هر زمان به پادشاهان خود شباهت بیشتری دارند. یکی از پادشاهان نیز گفته است که ما نماینده زمان هستیم.
و طالب ملک باید که مستجمع هفت خصلت بود:
هوش مصنوعی: هر کسی که خواهان سلطنت و حکمرانی است، باید دارای هفت ویژگی باشد:
یکی ابوت، چه حسب موجب استمالت دلها و افتادن وقع و هیبت در چشمها باشد بآسانی.
هوش مصنوعی: یکی از ابعاد تأثیرگذاری، این است که چگونه می‌توان با جلب محبت و احترام دیگران، در نظر آنان شخصیت و وجود خود را به خوبی معرفی کرد و به آسانی در دل‌ها جا یافت.
و دوم علو همت، و آن بعد از تهذیب قوای نفسانی و تعدیل غضب و قمع شهوت حاصل آید.
هوش مصنوعی: دومین موضوع، بلندی همت است که پس از اصلاح و تربیت قوای روحی و تعدیل خشم و کنترل شهوت به وجود می‌آید.
و سیم متانت رای، و آن به نظر دقیق و بحث بسیار و فکر و صحیح و تجارب مرضی و اعتبار از حال گذشتگان حاصل آید.
هوش مصنوعی: متانت اندیشه و قضاوت صحیح، نتیجه‌ی بررسی‌های دقیق، بحث‌های گسترده، تفکر عمیق و تجارب معقول بوده و همچنین از تجربیات افراد در گذشته به دست می‌آید.
و چهارم عزیمت تمام، که آن را عزم الرجال و عزم الملوک گویند، و این فضیلتی بود که از ترکب رای صحیح و ثبات تام حاصل آید، و اکتساب هیچ فضیلت و اجتناب از هیچ رذیلت بی این فضیلت میسر نشود، و خود اصل باب درنیل خیرات اینست، و ملوک محتاج ترین خلق باشند بدان. چنین گویند که مأمون خلیفه را شهوت گل خوردن پدید آمد و اثر نکایت بر او ظاهر شد. و در ازالت آن با اطبا مشورت کرد. اطبا مجتمع شدند و در علاج آن مرض اصناف مداوات استعمال فرمودند، چیزی ازان به انجاح مقرون نیامد تا روزی که در حضور او اندیشه علاجی می کردند و به احضار کتب و ادویه اشارت رفته بود، یکی از ندما درآمد و آن حال مشاهده کرد، گفت « یا امیرالمومنین، فأین عزمه من عزمات الملوک؟ » مأمون اطبا را گفت « از علاج من فارغ باشید که بعد ازین معاودت آن حال از من محال باشد ».
هوش مصنوعی: چهارمین نوع از اراده، که به نام اراده مردان و اراده پادشاهان شناخته می‌شود، فضیلتی است که از ترکیب اندیشه درست و ثبات کامل به‌دست می‌آید. بدون این فضیلت، به هیچ فضیلت دیگری نمی‌توان دست یافت و از هیچ رذیلتی نیز نمی‌توان پرهیز کرد. این اصل، کلید دستیابی به خوبی‌ها است و پادشاهان بیش از همه به آن نیاز دارند. داستانی هست درباره مأمون، خلیفه‌ای که به خوردن گل علاقه‌مند شد و نشانه‌های آن در وجودش پدیدار شد. برای درمان این مشکل با پزشکان مشورت کرد و آن‌ها راه‌های مختلفی برای درمان پیشنهاد دادند، اما هیچ کدام به نتیجه نرسید. تا اینکه روزی در حالی که پزشکان در حال بحث درباره درمان بودند، یکی از نزدیکان مأمون وارد شد و وضعیت را دید و گفت: «ای امیرالمؤمنین، اراده تو کجاست در میان اراده پادشاهان؟» مأمون به پزشکان گفت: «از درمان من دست بردارید، چون دیگر امکان ندارد که این حالت دوباره به من بازگردد.»
و پنجم صبر بر مقاسات شداید و ملازمت طلب بی سأمت و ملامت، که مفتاح همه مطالب صبر بود، چنانکه گفته اند:
هوش مصنوعی: پنجمین نکته، صبر بر شرایط دشوار و پافشاری بر استمرار بدون خستگی و ملامت است؛ زیرا کلید همه مسائل، صبر است.
أخلق بذی الصبر ان یحظی بحاجته
و مدمن القرع للأبواب أن یلجا
هوش مصنوعی: کسی که صبر داشته باشد، حتماً به خواسته‌اش خواهد رسید و کسی که مداوم به درها knocks می‌زند، بالاخره به مقصودش می‌رسد.
و ششم یسار. و هفتم اعوان صالح.
هوش مصنوعی: و ششمین مورد را به چپ می‌برد و هفتمین مورد یاران خوب است.
و از این خصال ابوت ضروری نباشد و اگرچه آن را تأثیری عظیم بود. و یسار و اعوان به توسط چهار خصلت دیگر یعنی همت و رای و عزیمت و صبر اکتساب توان کرد.
هوش مصنوعی: برخی صفات دیگر از پدران لازم نیست، هرچند تأثیر زیادی دارند. ثروت و یاری نیز با چهار ویژگی دیگر یعنی اراده، اندیشه، عزم و صبر به دست می‌آید.
و بباید دانست که ظفر بعد از تقدیر دو تن را بود: یکی طالب دین، و دیگر طالب ثار؛ و کسی که غرض او در تنازع غیر این دو چیز بود در اکثر احوال مغلوب باشد؛ و از این دو یکی محمود است و آن طالب دین حق بود و دیگر مذموم.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که پیروزی بعد از سرنوشت به دو دسته بستگی دارد: یکی جویای دین و دیگری جویای انتقام. کسی که هدفش در دعوا چیزی غیر از این دو باشد، غالباً شکست می‌خورد. از این دو، یکی خوب و مطلوب است که همان جویای دین حق است و دیگری مذموم و ناپسندیده است.
و استحقاق ملک بحقیقت کسی را بود که بر علاج عالم، چون بیمار شود، قادر بود و به حفظ صحت او، چون صحیح بود، قیام تواند نمود، چه ملک طبیب عالم بود، و مرض عالم از دو چیز بود، یکی ملک تغلبی و دیگری تجارب هرجی. اما ملک تغلبی قبیح بود لذاته، و نفوس فاسده را حسن نماید. و اما تجارب هرجی مولم بود لذاته، و نفوس شریره را ملذ نماید. و تغلب اگرچه شبیه بود به ملک ولیکن در حقیقت ضد ملک بود، و باید که مقرر باشد به نزدیک ناظر در امور ملک که مبادی دولتها از اتفاق رایهای جماعتی خیزد که در تعاون و تظاهر یکدیگر به جای اعضای یک شخص باشند، پس اگر آن اتفاق محمود بود دولت حق باشد و الا دولت باطل.
هوش مصنوعی: مالکیت حقیقی به کسی تعلق دارد که بتواند به بهبود وضعیت جهانی که دچار مشکلات شده است، بپردازد و در زمان سلامت، او را حفظ کند. بنابراین، مالک به نوعی پزشک عالم تلقی می‌شود. بیماری جهان ناشی از دو عامل است: یکی سلطه و دیگری تجربه‌های نادرست. سلطه به خودی خود پلید است، هر چند که ممکن است برای نفوس فاسد جذابیت داشته باشد. از طرف دیگر، تجربه‌های نادرست به خودی خود آزاردهنده‌اند و ممکن است برای نفوس شریر جذابیت ایجاد کنند. سلطه هر چند که به ظاهر مشابه مالکیت است، اما در واقع نقض آن محسوب می‌شود. باید توجه داشت که پایه‌گذاری دولت‌ها بر اساس توافق آرای جمعی شکل می‌گیرد، به‌گونه‌ای که افراد به‌عنوان اجزای یک کل در همکاری و هم‌افزایی عمل کنند. اگر این توافق مطلوب باشد، دولت مشروع بوده و در غیر این صورت، دولتی باطل شکل می‌گیرد.
و سبب آنکه مبادی دول اتفاق است آن بود که هر شخصی را از اشخاص انسانی قوتی محدود باشد، و چون اشخاص بسیار جمع آیند قوتهای ایشان اضعاف قوت هر شخصی بود لامحاله، پس چون اشخاص در تألف و اتحاد مانند یک شخص شوند در عالم شخصی برخاسته باشد که قوت او آن قوت بود، و چنانکه یک شخص با چندان اشخاص مقاومت نتواند کرد اشخاص بسیار که مختلف الآرا و متباین الاهوا باشند هم غلبه نتوانند کرد، چه ایشان به منزلت یک یک شخص باشند که به مصارعت کسی که قوت او اضعاف قوت این یک یک شخص بود برخیزد و لامحاله همه مغلوب باشند، مگر که ایشان را نیز نظامی و تألفی بود که قوت جماعت با قوت آن قوم تکافی تواند کرد، و چون جماعتی غالب شوند اگر سیرت ایشان را نظامی بود و اعتبار عدالتی کنند دولت ایشان مدتی بماند و الا بزودی متلاشی شود، چه اختلاف دواعی و اهوا با عدم آنچه مقتضی اتحاد بود مستدعی انحلال باشد.
هوش مصنوعی: دولت‌ها به دلیل این که هر فردی از انسان‌ها دارای قدرت محدودی است، به وجود می‌آیند. وقتی افراد زیادی با هم جمع می‌شوند، قدرت جمعی آن‌ها بیش از قدرت هر فرد می‌شود. بنابراین، وقتی افراد در اتحاد و همکاری مانند یک شخص واحد عمل کنند، به یک قدرت کلی تبدیل می‌شوند. اما اگر این افراد نظرات و خواسته‌های مختلفی داشته باشند، نمی‌توانند به راحتی بر یکدیگر غلبه کنند، چون در واقع هر یک از آن‌ها مانند یک فرد مستقل هستند که نمی‌تواند در برابر نیرویی که از چند فرد قوی‌تر است، مقاومت کند. اگر یک گروه به پیروزی برسد و نظامی و سازمان‌یافته باشد و اصولی از عدل و انصاف را رعایت کند، می‌تواند برای مدتی باقی بماند، اما اگر سازماندهی لازم را نداشته باشد و بین اعضای آن تضادهای شخصی وجود داشته باشد، به زودی دچار تزلزل و فروپاشی خواهد شد.
و اکثر دولتها، مادام که اصحاب آن با عزیمتهای ثابت بوده اند و شرایط اتفاق رعایت می کرده، در تزاید بوده است و سبب وقوف و انحطاط آن رغبت قوم در مقتنیات مانند اموال و کرامات بوده، چه قوت و صولت اقتضای استکثار این دو جنس کند، و چون ملابس آن شوند هراینه ضعفای عقول بدان رغبت نمایند، و از مخالطت سیرت ایشان به دیگران سرایت کند تا سیرت اول بگذراند و به ترفه و نعمت جویی و خوش عیشی مشغول شوند، و اوزار حرب و دفع بنهند، و ملکاتی که در مقاومت اکتساب کرده باشند فراموش کنند و همتها به راحت و آسایش و عطلت میل کنند. پس اگر در اثنای این حال خصمی قاهر قصد ایشان کند استیصال جماعت بر او آسان بود و الا خود کثرت اموال و کرامات ایشان را بر تکبر و تجبر دارد تا تنازع و تخالف ظاهر کنند و یکدیگر را قهر کنند، و همچنان که در مبدأ دولت هر که به مقاومت و مناقشت ایشان برخیزد مغلوب گردد در انحطاط به مقاومت و منازعت هر که برخیزند مغلوب گردند.
هوش مصنوعی: بسیاری از دولت‌ها زمانی که اعضایشان با ثبات عمل کرده و شرایط را رعایت می‌کنند، پیشرفت می‌کنند. اما هنگامی که مردم به جمع‌آوری ثروت و مقام‌های خود متمایل شوند، سبب کاهش و رکود آن دولت می‌شود. زیرا افزایش قدرت و نفوذ به انباشت این دو منجر می‌شود و وقتی که به درون جامعه نفوذ کند، افراد ضعیف‌العقل ترغیب می‌شوند و این رفتارها به دیگران نیز سرایت می‌کند. در نتیجه، آن افراد به دنبال لذت و زندگی راحت می‌روند و از آمادگی برای دفاع غافل می‌شوند و اموالی که برای مقاومت به دست آورده بودند را فراموش می‌کنند و به آسایش و فراغت می‌گرایند. بنابراین، اگر در این وضعیت دشمن قدرتمندی به آن‌ها حمله کند، نابودی‌شان آسان خواهد بود. در غیر این صورت، ثروت و مقام‌هایشان آن‌ها را مغرور کرده و باعث می‌شود به نزاع و درگیری با یکدیگر بپردازند. به همین ترتیب، در آغاز قدرت، هر کسی که بخواهد با آن‌ها مقابله کند، شکست می‌خورد و در دوران رکود نیز هر کسی که بخواهد بایستد و بجنگد، باز هم شکست خواهد خورد.
و تدبیر حفظ دولت به دو چیز بود: یکی تألف اولیا، و دیگر تنازع اعدا. در آثار حکما آورده اند که چون اسکندر بر مملکت دارا غلبه کرد عجم را با آلتی و عدتی عظیم و مردانی جلد و سلاحهای بسیار و عددی انبوه یافت، دانست که در غیبت او به اندک مدتی ازیشان طالبان ثار دارا برخیزند و ملک روم در سر این کار شود، و استیصال ایشان از قاعده دیانت و معدلت دور بود. در این اندیشه متحیر شد و از حکیم ارسطاطالیس استشارت کرد، حکیم فرمود که آرای ایشان متفرق گردان تا به یکدیگر مشغول شوند و تو از ایشان فراغت یابی. اسکندر ملوک طوایف را بنشاند و از عهد او تا عهد اردشیر بابک دیگر عجم را اتفاق کلمه ای که با آن به طلب ثار مشغول توانند شد اتفاق نیفتاد.
هوش مصنوعی: حفظ دولت به دو عامل وابسته بود: یکی اتحاد و هماهنگی میان سران و دیگری رقابت بین دشمنان. در نوشته‌های حکما آمده است که وقتی اسکندر بر کشور دارا پیروز شد، با گروهی بزرگ و مسلح از عجم مواجه شد که نه تنها تعداد زیادی بودند بلکه دارای تجهیزات و مهارت‌های زیادی نیز بودند. او متوجه شد که در غیابش، به زودی افرادی به دنبال انتقام دارا بر می‌خیزند و ممکن است این موضوع، موجب تهدید روم شود. از این رو، نگران و حیران شد و برای مشاوره به حکیم ارسطو مراجعه کرد. ارسطو به او توصیه کرد که افکار و نظرات آنها را پراکنده کند تا آنها به یکدیگر مشغول شده و فرصت را برای اسکندر فراهم کنند. اسکندر نیز طبق این مشاوره، سران قبایل را به نشستی دعوت کرد و از آن زمان تا دوران اردشیر بابک، دیگر عجم نتوانستند به توافقی دست یابند که بتوانند به دنبال انتقام باشند.
و بر پادشاه واجب بود که در حال رعیت نظر کند و بر حفظ قوانین معدلت توفر نماید، چه قوام مملکت به معدلت بود.
هوش مصنوعی: پادشاه موظف بود که به حال رعیت توجه داشته باشد و به حفظ قوانین عدالت اهمیت دهد، زیرا اساس و پایداری کشور وابسته به عدالت بود.
و شرط اول در معدلت آن بود که اصناف خلق را با یکدیگر متکافی دارد، چه همچنان که امزجه معتدل به تکافی چهار عنصر حاصل آید اجتماعات معتدل به تکافی چهار صنف صورت بندد: اول اهل قلم مانند ارباب علوم و معارف و فقها و قضات و کتاب و حساب و مهندسان و منجمان و اطبا و شعرا، که قوام دین و دنیا به وجود ایشان بود و ایشان به مثابت آب اند در طبایع؛ و دوم اهل شمشیر مانند مقاتله و مجاهدان و مطوعه و غازیان و اهل ثغور و اهل بأس و شجاعت و اعوان ملک و حارسان دولت، که نظام عالم به توسط ایشان بود، و ایشان به منزلت آتش اند در طبایع؛ و سیم اهل معامله چون تجار که بضاعات از افقی به افقی برند و چون محترفه و ارباب صناعات و حرفه ها و جبات خراج، که معیشت نوع بی تعاون ایشان ممتنع بود، و ایشان بجای هوااند در طبایع؛ و چهارم اهل مزارعه چون برزگران و دهقانان و اهل حرث و فلاحت، که اقوات همه جماعت مرتب دارند و بقای اشخاص بی مدد ایشان محال بود، و ایشان بجای خاک اند در طبایع.
هوش مصنوعی: شرط نخست در برقراری تعادل اجتماعی این است که اقشار مختلف مردم با یکدیگر هماهنگ و متوازن باشند. همان‌طور که ترکیب مناسب چهار عنصر برای ایجاد مواد متعادل ضروری است، اجتماع متعادل نیز به همکاری چهار گروه مختلف نیاز دارد: نخست گروه اهل علم شامل عالمان، فقها، قضات، نویسندگان، حسابداران، مهندسان، منجمان، پزشکان و شعرای بزرگ است که وجود آن‌ها برای حفظ دین و دنیای جامعه بسیار مهم است و نقش آن‌ها مانند آب در طبیعت به شمار می‌آید. دوم گروه جنگاوران و مبارزانی هستند که به دفاع از کشور و امنیت آن می‌پردازند، مانند سربازان و توابین، که به نوعی آتش در طبیعت محسوب می‌شوند و نظم و امنیت جهان با وجود آن‌ها برقرار می‌شود. سومین گروه تجار و کسانی هستند که در معامله و تولید فعالیت دارند، مانند صنعتگران که تأمین معیشت جامعه به همکاری آن‌ها وابسته است و آن‌ها نقش هوا را در طبیعت ایفا می‌کنند. نهایتاً چهارمین گروه کشاورزان و دهقانانی هستند که تأمین غذای جامعه به تلاش آن‌ها بستگی دارد و بدون کمک آن‌ها، بقای افراد ممکن نیست، و نقش آن‌ها مانند خاک در طبیعت است.
و چنانکه از غلبه یک عنصر بر دیگر عناصر انحراف مزاج از اعتدال و انحلال ترکیب لازم آید از غلبه یک صنف از این اصناف بر سه صنف دیگر انحراف امور اجتماع از اعتدال و فساد نوع لازم آید. و از الفاظ حکما در این معنی آمده است که: فضیله الفلاحین و هو التعاون بالأعمال، و فضیله التجار هو التعاون بالاموال، و فضیله الملوک هو التعاون بالآراء السیاسیه، و فضیله الالهیین هو التعاون بالحکم الحقیقه، ثم هم جمیعا یتعاونون علی عماره المدن بالخیرات و الفضائل.
هوش مصنوعی: زمانی که یک عنصر بر دیگر عناصر غلبه پیدا کند، تعادل و ترکیب آنها به هم می‌خورد. به همین شکل، اگر یک گروه اجتماعی بر سه گروه دیگر مسلط شود، امور اجتماعی از حالت اعتدال خارج شده و دچار فساد می‌شوند. دانشمندان معتقدند که هر دسته از افراد فضیلت خاصی دارند: کشاورزان با همکاری در کارهای خود، تجار از طریق اشتراک مالی، پادشاهان با تبادل نظرات سیاسی و فلاسفه با انتقال حکمت واقعی به هم کمک می‌کنند. در نهایت، همه آنها با همکاری در ایجاد و توسعه شهرها بر اساس خوبی‌ها و فضائل، فعالیت می‌کنند.
و شرط دوم در معدلت آن بود که در احوال و افعال اهل مدینه نظر کند و مرتبه هر یکی بر قدر استحقاق و استعداد تعیین کند. و مردمان پنج صنف باشند: اول کسانی که بطبع خیر باشند و خیر ایشان متعدی بود، و این طایفه خلاصه آفرینش اند و در جوهر مشاکل رئیس اعظم، پس باید که نزدیکترین کسی که به پادشاه بود این جماعت باشند، و در تعظیم و توقیر و اکرام و تبجیل ایشان هیچ دقیقه مهمل نباید گذاشت و ایشان را رؤسای باقی خلق باید شناخت.
هوش مصنوعی: در بررسی وضعیت و اعمال مردم مدینه، شرط دوم این است که باید به حال و ویژگی‌های هر فرد توجه شده و مقام هر یک بر اساس شایستگی و توانایی‌اش مشخص گردد. مردم به پنج دسته تقسیم می‌شوند: نخست افرادی که ذاتاً نیکوکارند و نیکی‌های آن‌ها به دیگران نیز می‌رسد. این گروه نمایانگر خلاقت اصلی هستند و از نظر ذات و ویژگی، در صدر قرار دارند. بنابراین، نزدیک‌ترین افراد به پادشاه باید از این گروه باشند و در احترام و بزرگداشت آن‌ها هیچ کم‌وکاستی نباید وجود داشته باشد و آن‌ها باید به عنوان رهبران دیگران شناخته شوند.
و صنف دوم کسانی که به طبع خیر باشند و خیر ایشان متعدی نبود، و این جماعت را عزیز باید داشت و درامور خود مزاح العله گردانید.
هوش مصنوعی: دسته دوم افرادی هستند که ذاتاً نیکو هستند، اما نیکی آنها محدود به خودشان است. باید این افراد را محترم شمرد و در کارهای خود به آنها توجه و اهمیت داد.
و صنف سیم کسانی که به طبع نه خیر باشند و نه شریر، و این طایفه را ایمن باید داشت و بر خیر تحریض فرمود تا به قدر استعداد به کمال برسند.
هوش مصنوعی: گروه دیگری از افراد هستند که نه از نظر طبیعت خیر هستند و نه شر. این دسته باید در امان بمانند و به انجام کارهای خوب تشویق شوند تا به اندازه توانایی‌شان به کمال برسند.
و صنف چهارم کسانی که شریر باشند و شر ایشان متعدی نبود، و این جماعت را تحقیر و اهانت باید فرمود و به مواعظ و زواجر و ترغیبات و ترهیبات بشارت و انذار کرد، تا اگر طبع خود باز گذارند و به خیر گرایند، و الا در هوان و خواری می باشند.
هوش مصنوعی: گروه چهارم افرادی هستند که بدذاتند اما ضررشان به دیگران نمی‌رسد. باید به این افراد بی‌احترامی کرد و با نصیحت، هشدار و تشویق آن‌ها را به سمت خوبی سوق داد. اگر این افراد به خود آمده و به سمت خوبی بروند که خوب است، در غیر این صورت در ذلت و خواری باقی خواهند ماند.
و صنف پنجم کسانی که به طبع شریر باشند و شر ایشان متعدی، و این طایفه خسیس ترین خلایق و رذاله موجودات باشند و طبیعت ایشان ضد طبیعت رئیس اعظم بود، و منافات میان این صنف و صنف اول ذاتی؛ و این قوم را نیز مراتب بود: گروهی را که اصلاح ایشان امیدوار بود به انواع تأدیب و زجر اصلاح باید کرد و الا از شر منع کرد، و گروهی را که اصلاح ایشان امیدوار نبود اگر شر ایشان شامل نبود با ایشان مداراتی رعایت باید کرد، و اگر شر ایشان عام و شامل بود ازالت شر ایشان واجب باید دانست.
هوش مصنوعی: گروه پنجم افرادی هستند که ذاتاً بدطینت بوده و رفتار زشت آنها به دیگران آسیب می‌زند. این افراد از تمام مخلوقات، پست‌تر و خسیس‌تر هستند و طبیعت آن‌ها در تضاد با طبیعت افراد نیکو قرار دارد. بین این دسته و گروه اول، تفاوت‌های ذاتی وجود دارد. این افراد نیز به چند دسته تقسیم می‌شوند: برخی از آن‌ها را می‌توان با انواع تربیت و تنبیه اصلاح کرد، در غیر این صورت باید از شر آنها جلوگیری کرد. اما گروهی دیگر که اصلاح‌شان غیرممکن است، اگر رفتار بدشان به دیگران آسیبی نرساند، می‌توان با آنها مدارا کرد. اما اگر شر آنها به عموم مردم سرایت کند، باید اقدام به حذف خطر آنها کرد.
و ازالت شر را مراتب بود یکی حبس، و آن منع بود از مخالطت با اهل مدینه؛ و دوم قید، و آن منع بود از تصرفات بدنی؛ و سیم نفی، و آن منع بود از دخول در تمدن. و اگر شر او به افراط بود و مؤدی به افنا و افساد نوع، حکما خلاف کرده اند دران که قتل او جایز بود یا نه، و اظهر رایهای ایشان آنست که بر قطع عضوی از اعضای او که آلت شرارت او بود مانند دست یا پای یا زبان، یا ابطال حسی از حواس او، اقدام باید نمود و بر قتل البته تجاسر نشاید، چه تخریب بنائی که حق، عزوعلا، چندین آثار حکمت دران اظهار کرده باشد بر وجهی که اصلاح و جبران میسر نشود، از عقل بعید بود.
هوش مصنوعی: شرّی که از آن یاد شده، در سه مرحله قابل کنترل است. مرحله اول حبس است، به این معنا که شخص را از ارتباط با افراد بدرفتار منع می‌کنیم. مرحله دوم، قید کردن است که شامل جلوگیری از اقداماتی است که او می‌تواند با بدن خود انجام دهد. مرحله سوم، نفی کردن است، که به معنای ممانعت از ورود او به جامعه است. اگر فرد آسیب‌رسانی به حدی باشد که موجب نابودی یا فساد جامعه شود، دانشمندان اختلاف نظر دارند که آیا قتل او مجاز است یا نه. به نظر اکثر آنها، اقدام به قطع یکی از اعضای او که برای انجام اعمال زشتش استفاده می‌شود، مانند دست یا پا یا زبان، باید انجام شود، ولی نباید به قتل او بپردازند. زیرا تخریب یک ساختار که دارای حکمت‌های فراوان بوده و نمی‌توان آن را اصلاح کرد، بر اساس عقل منطقی نیست.
و این ازالت که گفتیم مشروط باشد بدان که شر ازو بالفعل حاصل آید. اما اگر شر در او به قوت بود جز حبس و قید هیچ مکروه دیگر نشاید که بدو رسانند، و قاعده کلی در این باب آنست که نظر در مصلحت عموم کنند به قصد اول، و در مصلحت خاص او به قصد ثانی، مانند طبیب که علاج عضوی معین بحسب مصلحت مزاج همه اعضا کند در نظراول، و اگر چنان بیند که از وجود آن عضو که فاسد باشد فساد مزاج اعضا حادث خواهد شد بر قطع آن عضو اقدام کند و بدو التفات ننماید. و اگر این خلل متوقع نبود غایت همت بر اصلاح حال او مقصور دارند. نظر ملک دراصلاح هر شخص هم بر این منوال باشد.
هوش مصنوعی: این متن به این موضوع می‌پردازد که در برخی شرایط، اقداماتی که ممکن است برای فردی ضرر داشته باشد، در واقع به مصلحت عمومی است. اگر مشکلی در یک شخص وجود داشته باشد که ممکن است به دیگران آسیب برساند، باید به این مسئله توجه کرد که برای حفظ سلامت یا بهبود وضعیت عمومی، اقداماتی انجام شود. مانند یک پزشک که در ابتدا به سلامت کلی سایر اعضای بدن نگاه می‌کند و در صورتی که نیاز باشد، ممکن است برای جلوگیری از آسیب به سلامت دیگران، اقدام به از بین بردن عضوی که مشکل دار است، کند. بنابراین، در مدیریت امور، همیشه باید توازن بین منافع عمومی و منافع فردی برقرار شود.
و شرط سیم در معدلت آن بود که چون از نظر در تکافی اصناف و تعدیل مراتب فارغ شود سویت میان ایشان در قسمت خیرات مشترک نگاه دارد و استحقاق و استعداد را نیز دران اعتبار کند، و خیرات مشترک سلامت بود و اموال و کرامات و آنچه بدان ماند، چه هر شخصی را از این خیرات قسطی باشد که زیادت و نقصان بران اقتضای جور کند. اما نقصان جور باشد بر آن شخص و اما زیادت جور بود بر اهل مدینه، و باشد که نقصان هم جور باشد بر اهل مدینه.
هوش مصنوعی: شرط اصلی در توزیع عادلانه خیرات این است که پس از بررسی و تطابق انواع مختلف و تنظیم سطوح، سهم افراد را در خیرات مشترک به گونه‌ای توزیع کنند که شایستگی و توانایی هر فرد نیز در نظر گرفته شود. این خیرات مشترک شامل اموال، نعمت‌ها و سایر موارد مشابه است. هر فرد باید بخشی از این خیرات را دریافت کند و در این میان ممکن است برای برخی کمبود و برای دیگران اضافه باشد. در برخی موارد، کمبود برای یک فرد می‌تواند به معنای ناعدالتی باشد و در سایر مواقع، این اضافه برای ساکنان کل شهر به حساب آید.
و چون از قسمت خیرات فارغ شود محافظت آن خیرات کند بر ایشان، و آن چنان بود که نگذارد که چیزی از این خیرات از دست کسی بیرون کنند بر وجهی که مؤدی بود به ضرر او یا ضرر مدینه، و اگر بیرون شود عوض با او رساند از آن جهت که بیرون کرده باشند. و خروج حق از دست ارباب یا به ارادت بود مانند بیع و قرض و هبه، یا بی ارادت بود چون غصب و سرقه، هر یکی را شرایطی باشد. فی الجمله باید که بدل با او رسد یا از آن نوع یا از غیر آن نوع تأخیرات محفوظ بماند، و باید که عوض بر وجهی با او رسد که نافع بود مدینه را یا غیرضار، چه آنکه حق خود بازستاند بر وجهی که ضرری به مدینه رسد جائر بود. و منع جور به شرور و عقوبات باید کرد، و باید که عقوبات بر مقادیر جور مقدر بود، چه اگر عقوبت از جور بیشتر بود به مقدار، جور باشد بر جائر، و اگر کمتر بود جور باشد بر مدینه، و باشد که زیادت نیز هم جور بود بر مدینه. و حکما خلاف کرده اند تا هر جوری شخصی جوری بود بر مدینه یا نه. کسانی که گفته اند جور بر یک شخص جور بود بر مدینه گفته اند به عفو آن کس که برو جور کرده باشند عقوبت از جائر ساقط نشود، و کسانی که گفته اند جور برو جور بر مدینه نبود گفته اند به عفو او عقوبت از جائر ساقط شود.
هوش مصنوعی: وقتی از کار خیراتی فارغ می‌شود، باید مراقب آن خیرات باشد تا هیچ چیزی از آن خیرات به ضرر کسی یا به ضرر جامعه خارج نشود. اگر همچنان چیزی از آن خارج شود، مسئول باید عوض آن را به فرد بدهد. خروج حق از دست صاحبان آن ممکن است به اراده آنان باشد، مانند خرید و فروش یا وام و هدیه، یا بدون اراده، مانند غصب و سرقت. هر کدام از این موارد شرایط خاص خود را دارند. به طور کلی، باید عوضی به فرد برسد، چه همان نوع باشد و چه نوع دیگری، و این عوض باید به گونه‌ای باشد که برای جامعه مفید و یا دست‌کم ضررآور نباشد. اگر کسی بخواهد حق خود را بگیرد و این باعث ضرر جامعه شود، عمل او ناعادلانه است. برای جلوگیری از ظلم، باید با تنبیهات مشخص و متناسب برخورد کرد، زیرا اگر مجازات بیشتر از ظلم باشد، خود ظلم به حساب می‌آید و اگر کمتر باشد، ظلم به جامعه می‌شود. برخی از حکما در تعریف ظلم شخصی اختلاف نظر دارند. کسانی که کل ظلم یک فرد را ظلم به جامعه می‌دانند، معتقدند که عفو فردی که بر او ظلم شده، باعث نمی‌شود که تنبیه برای ظالم لغو شود. در مقابل، کسانی که بر این باورند که ظلم شخصی به جامعه ظلم نیست، می‌گویند عفو می‌تواند باعث لغو تنبیه از طرف ظالم شود.
و چون از قوانین عدالت فارغ شود احسان کند با رعایا، که بعد ازعدل هیچ فضیلت در امور ملک بزرگتر از احسان نبود. و اصل در احسان آن بود که خیراتی که ممکن بود، زیادت بر مقدار واجب بدیشان رسد به قدر استحقاق، و باید که مقارن هیبت بود چه فر و بهای ملک از هیبت باشد، و استمالت دلها به احسانی حاصل آید که بعد از هیبت استعمال کنند، و احسان بی هیبت موجب بطر زیردستان و تجاسر ایشان و زیادتی حرص و طمع گردد، و چون طامع و حریص شوند اگر همه ملک به یک تن دهد از او راضی نگردد. و باید که رعیت را به التزام قوانین عدالت و فصلیت تکلیف کند که، چنانکه قوام بدن به طبیعت بود و قوام طبیعت به نفس و قوام نفس به عقل، قوام مدن به ملک بود و قوام ملک به سیاست و قوام سیاست به حکمت. و چون حکمت در مدینه متعارف باشد و ناموس حق مقتدا، نظام حاصل بود و توجه به کمال موجود، اما اگر حکمت مفارقت کند خذلان به ناموس راه یابد، و چون خذلان به ناموس راه یابد زینت ملک برود و فتنه پدید آید و رسوم مروت مندرس شود و نعمت به نقمت بدل گردد.
هوش مصنوعی: وقتی که قوانین عدالت برقرار شد، باید برای مردم نیز نیکویی کرد، زیرا بعد از برقراری عدالت، هیچ فضیلت بزرگتری در اداره کشور از نیکویی وجود ندارد. اصل نیکویی این است که خیراتی که می‌توان ارائه داد، باید بیشتر از آنچه که واجب است به نسبت شایستگی افراد باشد. همچنین، نیکویی باید با قدرت و هیبت همراه باشد، زیرا عزت و ارزش کشور به قدرت آن بستگی دارد و جلب محبت افراد با نیکویی که پس از هیبت اعمال شود، حاصل می‌شود. در غیر این صورت، نیکویی بدون قدرت ممکن است موجب سرکشی زیردستان و افزایش طمع آن‌ها شود. چون اگر طمع و حرص در بین مردم پیدا شود، حتی اگر تمام ثروت کشور را به یک نفر بدهیم، آن فرد هم راضی نخواهد بود. باید مردم را به رعایت قوانین عدالت و انجام وظایف ملزم کرد، زیرا همان‌طور که وجود بدن به طبیعت وابسته است، وجود طبیعت به نفس و وجود نفس به عقل وابسته است، وجود جامعه نیز به دولت وابسته است و وجود دولت به تدبیر و وجود تدبیر به حکمت وابسته است. زمانی که حکمت در جامعه حاکم باشد و قوانین حقوقی رعایت شود، نظام و استحکام برقرار خواهد بود و همواره به سمت کمال پیش می‌رویم. اما اگر حکمت از جامعه دور شود، مشکلات و نواقص به وجود می‌آید، که می‌تواند منجر به از بین رفتن زیبایی حکومت، بروز فتنه و فراموشی آداب و رسوم متمایز شود و نعمت‌ها به سختی و مشکلات تبدیل گردد.
و باید که اصحاب حاجات را از خود محجوب ندارد، و سعایت ساعیان بی بینه نشنود، و ابواب رجا و خوف بر خلق مسدود نگرداند، و در دفع متعدیان و امن راهها و حفظ ثغور و اکرام اهل بأس و شجاعت تقصیر جایز ندارد، و مجالست و مخالطت با اهل فضل و رای کند، و به لذاتی که خاص به نفس او تعلق دارد التفات ننماید، و طلب کرامات و تغلبات نه باستحقاق نکند، و فکر ازتدبیر امور یک لحظه معطل نگرداند، چه قوت فکر ملک در حراست ملک بلیغ تر از قوت لشکرهای عظیم باشد، و جهل به مبادی موجب وخامت عواقب بود، و اگر به تمتع و التذاذ مشغول گردد و اغفال این امور کند خلل و وهن به کار مدینه راه یابد، و اوضاع در بدل افتد و در شهوات مرخص شوند، و اسباب آن مساعدت کند تا سعادت شقاوت شود و ایتلاف تباغض و، نظام هرج، و اوضاع الهی خلل پذیرد و به استیناف تدبیر و طلب امام حق و ملک عادل احتیاج افتد، و اهل این قرن از اقتنای خیرات معطل مانند؛ و این جمله تبعه سوء تدبیر یک تن باشد.
هوش مصنوعی: باید به نیازمندان توجه کرده و آنها را از خود دور نسازیم، و به حرف‌های بی‌اساس و دروغین گوش ندهیم. نباید درهای امید و ترس را بر روی مردم ببندید و در مقابله با متعرضان و حفاظت از مسیرهای امن و امنیت مرزها کوتاهی کرد. همچنین باید با افراد بافضیلت و دارای دانش نشست و برخاست داشت و نباید فقط به لذایت شخصی خود توجه کنیم. نباید انتظار کرامت و موفقیت‌ها را بر اساس شایستگی بی‌مورد قرار دهیم و هرگز نباید در فکر و تدبیر امور متوقف شویم، زیرا قدرت فکر در حفظ ملک از قدرت ارتش‌های بزرگ مؤثرتر است. ناآگاهی از اصول موضوعه می‌تواند به عواقب وخیم منجر شود و اگر به لذت‌ها مشغول شویم و از این امور غافل بمانیم، به کار شهر آسیب خواهد رسید. اوضاع اجتماعی به هم خواهد ریخت و شهوات آزاد خواهند شد که این خود زمینه‌ساز بدبختی و درگیری‌ها خواهد بود و نظم امور به هم خواهد خورد. در نتیجه، نیاز به تدبیر مجدد و حضور یک رهبر عادل پیش خواهد آمد و افراد این عصر امکان دستیابی به خوبی‌ها را از دست خواهند داد، و این نتیجه مدیریت نادرست یک فرد خواهد بود.
و بر جمله، باید که با خود اندیشه نکند که چون زمام حل و عقد عالم در دست تصرف من آمده است باید که در ساعات فراغت و راحت من بیفزاید، که این تباه ترین اسباب فساد رای ملوک باشد، بلکه سبیل او آن بود که از ساعات لهو و راحت، بل از ساعات امور ضروری، مانند طعام خوردن و شراب خوردن و خواب کردن و معاشرت اهل و ولد، در ساعات عمل و تعب و فکر و تدبیر افزاید.
هوش مصنوعی: شخص نباید فکر کند که چون کنترل امور جهان به دست اوست، می‌تواند در زمان‌های فراغت و استراحتش بی‌محابا وقت بگذرانده و از انجام کارهای ضروری غفلت کند. این نوع رفتار، زیانبارترین دلیل برای فساد و نابسامانی در امور سلطنت است. بلکه مناسب این است که او حتی در زمان‌های ضروری مانند غذا خوردن، خوابیدن و معاشرت با خانواده و فرزندان، وقتش را بیشتر به فعالیت، کوشش و تدبیر اختصاص دهد.
و باید که اسرار خود پوشیده دارد تا بر إجالت رای قادر بود و از آفت مناقضت ایمن، و نیز اگر دشمن خبر یابد به تحرز و تحفظ دفع تدبیر او بکند. و طریق محافظت اسرار با احتیاج به مشاورت و استمداد عقول آن بود که مشاورت با اصحاب نبل و همت و عزت نفس و عقل و تدبیر کند که ایشان اذاعت رای نکنند، و با ضعفای عقول مانند زنان و کودکان البته نگوید، و چون رایی مصمم شود افعالی که ضد آن رای اقتضا کند با افعالی که مبادی امضای آن رای بود آمیخته کند، و از میل به یکی از دو طرف، یعنی طرف رای و طرف نقیضش، اجتناب نماید که هر دو فعل مظنه تهمت، و طریق استنباط و استکشاف آن فکر بود.
هوش مصنوعی: انسان باید اسرار خود را پنهان نگه دارد تا بتواند بر تصمیم‌های خود تسلط داشته باشد و از مشکلات ناشی از تناقض در امان باشد. همچنین، اگر دشمن از این اسرار مطلع شود، ممکن است تدابیری برای مقابله با او بگیرد. برای حفظ این اسرار، نیاز به مشاوره و کمک از افرادی با تجربه و عقل سلیم وجود دارد. همکاری با کسانی که دارای شهامت، عزت نفس و تدبیر هستند، مهم است و نباید با افرادی که عقل ضعیفی دارند، مانند کودکان یا زنان، صحبت کرد. وقتی که فرد تصمیمی قطعی می‌گیرد، باید رفتارهایی که با آن تصمیم همخوانی ندارد را با اقداماتی که نشان‌دهنده تأیید آن تصمیم است ترکیب کند و از تمایل به یکی از دو طرف (تصمیم یا ضد آن) دوری کند، چرا که هر دو عمل می‌تواند به اتهام محتوای نادرست بینجامد. این فرآیند، روشی برای استخراج و روشن کردن آن فکر است.
و باید که دائما منهیان و متجسسان به تفحص از امور پوشیده و خصوصا احوال دشمنان مشغول باشند و از افعال دشمنان و خصوم رایهای ایشان معلوم کند، چه بزرگترین سلاحی در مقاومت اضداد وقوف بود بر تدبیر ایشان؛ و طریق استنباط رای بزرگان آن بود که در احوال ایشان، از اخذ عزم و اعداد عدت و اهبت و جمع مفترقات و تفریق مجتمعات و امساک ازانچه مباشرت آن معهود بوده باشد، مانند احضار غایبان و اشارت به غیبت حاضران و مبالغت در تفحص اخبار و حرص زاید نمودن بر استکشاف امور و استماع احادیث مختلط و احساس تیقظی زاید بر معهود، و بر جمله در تغییر امور ظاهر، نظر کنند و از مصادر و موارد اموری که از بطانه و خواص چون اهل حرم معلوم گردد، و آنچه از افواه کودکان و بندگان و حواشی ایشان، که به قلت عقل و تمییز موصوف باشند، استماع افتد استنباط کنند.
هوش مصنوعی: باید همواره مراقب و پیگیر مسائل پنهان، به‌ویژه وضعیت دشمنان باشیم و از کارها و نقشه‌های آنان آگاه شویم؛ زیرا مهم‌ترین سلاح در دفاع در برابر دشمنان، شناخت تدابیر و نقشه‌های آن‌ها است. برای فهم نقشه‌های بزرگان، باید به وضعیت آن‌ها دقت کنیم: از تصمیمات و آماده‌سازی‌ها گرفته تا جمع‌آوری اطلاعات و تفکیک گروه‌های مختلف. همچنین لازم است متوجه علائم و تغییرات ظاهری باشیم و در جستجوی اخبار و شایعات کوشا باشیم. از هر منبع و فرصتی باید استفاده کنیم، حتی از صحبت‌های کودکان و افراد کم‌دانش که ممکن است اطلاعات مفیدی به دست بدهند.
و بهترین بابی کثرت محادثت بود با هر کسی، چه هر کسی را دوستی بود که با او مستأنس بود و احادیث خود جلیل و دقیق با او بگوید، و چون مجارات و محادثت بسیار شود بر منکون ضمایر دلیل ظاهر شود، و باید که تا ادله با هم بازنخواند و به حد تواتر نینجامد بریک طرف حکم نکند. فی الجمله این معانی طریق استخراج اندیشه های ملوک و بزرگان باشد و در معرفت آن فواید بسیار بود، چه به جهت استعمال آن در وقت حاجت و چه به جهت احتراز ازان در وقت احتیاط.
هوش مصنوعی: بهترین راه گفت‌وگو با دیگران، برقراری رابطه‌ای دوستانه است. هر شخصی دوستی دارد که می‌تواند با او به راحتی سخن بگوید و نظرات و تجربیات خود را به اشتراک بگذارد. وقتی مکالمات زیاد و عمیق‌تر شود، نکات و اسرار بیشتری آشکار می‌شود. لازم است هرگز درباره مسائل مهم به یک طرفه قضاوت نکنیم، مگر اینکه شواهد کافی و منطقی داشته باشیم. در نهایت، این مباحث می‌تواند به ما کمک کند تا افکار و اندیشه‌های حاکمان و بزرگان را بهتر درک کنیم و استفاده از آنها در مواقع ضروری و همچنین احتیاط در زمان‌های حساس، فواید زیادی خواهد داشت.
و باید که در استمالت اعدا و طلب موافقت از ایشان با قصی الغایه بکوشد و تا ممکن باشد چنان سازد که به مقاتلت و محاربت محتاج نگردد، و اگر احتیاج افتد حال از دو نوع خالی نبود: یا بادی بود یا دافع؛ اگر بادی بود اول باید که غرض او جز خیر محض و طلب دین نباشد و از التماس تفوق و تغلب احتراز کند، و بعد ازان شرایط حزم و سوءظن به تقدیم رساند، و بر محاربت اقدام نکند الا بعد از وثوق به ظفر، و با حشمی که متفق الکلمه نباشند البته به حرب نشود، چه در میان دو دشمن رفتن مخاطره عظیم بود، و ملک تا تواند به نفس خود محاربت نکند که اگر شکسته آید آن را تدارک نتواند کرد، و اگر ظفر یابد از قصوری که به وقع و هیبت و رونق ملک راه یابد خالی نماند. و در تدبیر کار لشکر کسی را اختیار کند که به سه صفت موسوم بود: اول آنکه شجاع و قویدل باشد و بدان صفت شهرتی تمام یافته و صیتی شایع اکتساب کرده؛ و دوم آنکه به رای صائب و تدبیر تمام متحلی باشد، و انواع حیل و خدایع استعمال تواند کرد؛ وسیم آنکه ممارست حروب کرده باشد و صاحب تجارب شده.
هوش مصنوعی: باید تلاش شود تا با دشمنان به خوبی رفتار شود و از آن‌ها رضایت طلبیده شود، به گونه‌ای که نیازی به جنگ و درگیری پیش نیاید. اما اگر جنگ اجتناب‌ناپذیر شد، دو نوع وضعیت ممکن است پیش بیاید: یا حمله ناگهانی باشد یا دفع حمله. در صورت حمله ناگهانی، هدف باید صرفاً خیر و دین باشد و از تلاش برای برتری و تسلط پرهیز شود. سپس باید شرایط احتیاط و اعتماد به نفس را در نظر گرفت و تنها زمانی به جنگ پرداخت که اطمینان کامل از پیروزی وجود داشته باشد. در این راستا، نباید درگیری با دشمنی که هیچ توافقی در میان نیست آغاز شود، زیرا این کار خطرات زیادی دارد. همچنین، حکومت باید تا آنجا که ممکن است از جنگیدن خود داری کند، زیرا در صورت شکست، بازیابی آن دشوار خواهد بود. حتی اگر پیروزی حاصل شود، ممکن است به مشکلاتی در خصوص حیثیت و اعتبار حکومت منجر شود. در مدیریت امور لشکر، فردی باید انتخاب شود که دارای سه خصوصیت باشد: اول اینکه شجاع و نترس باشد و در این زمینه شهرت و اعتبار داشته باشد؛ دوم اینکه دارای دیدگاه درست و تدبیر کافی باشد و قادر به استفاده از انواع ترفندها باشد؛ و سوم اینکه تجربه‌های کافی در جنگ‌ها داشته باشد.
و تا به تدبیر و حیلت تفرق اعدا و استیصال ایشان میسر شود استعمال آلت حرب ازحزم دور بود. و اردشیر بابک گوید: استعمال عصا نباید کرد آنجا که تازیانه کفایت بود و استعمال شمشیر نباید کرد آنجا که دبوس بکار توان داشت، و باید که آخر همه تدبیرها محاربت بود، که آخر الدواء الکی. و در تفرق کلمه اعدا تمسک به انواع حیل و تزویرات و نامه های بدروغ مذموم نیست اما استعمال غدر به هیچ حال جایز نبود. و مهمترین شرایط حرب تیقظ و استعمال جاسوس و طلایه باشد.
هوش مصنوعی: برای ایجاد تفرقه و از بین بردن دشمنان، استفاده از جنگ افزارها باید با احتیاط انجام شود. اردشیر بابک می‌گوید که در مواقعی که چوب زدن کافی است، نباید از عصا استفاده کرد و در شرایطی که می‌توان با یک ابزار ساده‌تر مانند دبوس، کار را پیش برد، استفاده از شمشیر ضروری نیست. در نهایت، همه تدابیر باید به سمت جنگ و نبرد هدایت شود، زیرا این آخرین چاره است. استفاده از حقه‌ها، فریب‌ها و حتی نامه‌های دروغ برای ایجاد تفرقه بین دشمنان اشکالی ندارد، اما خیانت در هیچ شرایطی قابل قبول نیست. از مهم‌ترین شرایط برای شروع جنگ، آمادگی و استفاده از جاسوسان و پیش‌قراولان است.
و در حرب ربح تجار اعتبار باید کرد. و بر مخاطره آلات و مردان تا توقع سودی فراوان نبود اقدام ننمایند. و در موضع حرب نظر باید کرد و جایگاه مردان چنانکه به حصانت و صلاحیت آن کار نزدیکتر بود اختیار کرد. و حصار و خندق نشاید کرد الا در وقت اضطرار، چه امثال این موجب تسلط دشمن باشد. و کسی که در اثنای حرب به مبارزتی یا شجاعتی ممتاز شود در عطا و صلت و ثنا و محمدت او مبالغت باید فرمود، و ثبات و صبر استعمال کرد و از طیش و تهور حذر نمود، و به دشمن حقیر استهانت کردن و تأهب و عدت تمام استعمال ناکردن از حزم نبود، که کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله. و چون ظفر یابد تدبیر ترک نگیرد و از احتیاط و حزم چیزی با کم نکند، و تا ممکن بود که کسی را زنده اسیر توان گرفت نکشد، چه در أسر منافع بسیار بود مانند سبی کردن و رهینه داشتن و مال فدا کردن و منت برنهادن. و در قتل هیچ فایده نبود. و بعد از ظفر البته قتل نفرماید و عداوت و تعصب استعمال نکند، چه حکم اعدا بعد از ظفر حکم ممالیک و رعایا بود. و در آثار حکما آورده اند که به ارسطاطالیس رسید که اسکندر بعد از ظفر بر شهری شمشیر ازایشان بازنگرفت؛ ارسطاطالیس بدو عتاب نامه ای نبشت و در آنجا یاد کرد که « اگر پیش از ظفر معذور بودی در قتل دشمنان خویش بعد از ظفر چه عذر داری در قتل زیردستان خویش؟ »
هوش مصنوعی: در جنگ، باید به اعتبار تجار توجه کرد و نباید اقدام به خطر انداختن کرد مگر اینکه سود قابل توجهی در انتظار باشد. در انتخاب محل جنگ، باید به موقعیت و توانمندی مردان توجه کرد و جای مناسب‌تری را برگزید. ایجاد دیوار و خندق جز در مواقع اضطراری مجاز نیست زیرا ممکن است این کار به دشمن امکان تسلط بدهد. کسی که در میان جنگ شجاعت و دلیرآیی خاصی از خود نشان دهد، باید مورد تشویق و پاداش قرار گیرد و ثبات و صبر را پیش گیرد و از هیجان و شتابزدگی دوری کند. تحقیر دشمن و بی‌اعتنایی به آمادگی کامل، نشانه‌ی حزم نیست زیرا تعداد کمی از افراد می‌توانند بر جمعیتی بزرگ پیروز شوند. پس از پیروزی، نباید از تدبیر غافل شد و باید احتیاط را در نظر داشت. اگر امکان اسیر کردن کسی وجود دارد، نباید او را بکشید زیرا در اسارت منافع زیادی وجود دارد. قتل هیچ منفعتی ندارد و پس از پیروزی نباید به کشتن ادامه داد و از عداوت و تعصب پرهیز کرد زیرا نسبت به دشمنان، رفتار باید مانند رعایا باشد. حکیمان گفته‌اند که ارسطو به اسکندر تذکر داد که اگر در زمان شکست عذر وجود داشت، پس در پیروزی چرا باید زیردستان را کشت؟
و استعمال عفو از ملوک نیکوتر از آنکه از غیر ملوک چه عفو بعد از قدرت محمودتر، و الحق چه نیکو گفته است در باب عفو کسی که گفته است:
هوش مصنوعی: عفو از سوی پادشاهان و ملوک، ارزشمندتر از عفوی است که افراد عادی انجام می‌دهند، زیرا عفو بعد از دستیابی به قدرت بسیار ستودنی‌تر است. در این زمینه، حقیقتاً گفته‌های حکیمانه‌ای وجود دارد.
سألزم نفسی الصفح عن کل مذنب
و إن کثرت منه علی الجرائم
هوش مصنوعی: من از خودم می‌پرسم که آیا می‌توانم به خاطر هر خطایی ببخشم، حتی اگر تعداد گناهان بسیار زیاد باشد.
و ما الناس إلا واحد من ثلثه
شریف و مشروف و مثل مقاوم
هوش مصنوعی: آدم‌ها به‌جز یکی از سه دسته نیستند: یک دسته نیکو و بزرگوار، دسته‌ای دیگر که مورد احترام و ارزشمند هستند، و دسته‌ی سوم که مقاوم و استوارند.
فأما الذی فوقی فأعرف قدره
و أتبع فیه الحق و الحق لازم
هوش مصنوعی: پس آنکه بر من برتری دارد، مقام او را می‌شناسم و در این مسیر حق را دنبال می‌کنم و حق همیشه ضروری است.
و اما الذی دونی فان قال، صنت عن
اجابته عرضی و إن لام لائم
هوش مصنوعی: اما اگر کسی درباره‌ام سخن بگوید، از پاسخ به او خودداری می‌کنم و اگر کسی مرا سرزنش کند، اهمیت نمی‌دهم.
و ما الذی مثلی فإن زل او هفا
تفضلت ان الفضل بالحق حاکم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من شخصی مثل خودم را نمی‌شناسم و اگرچه ممکن است که مرتکب اشتباه یا لغزشی شوم، اما باید بپذیریم که فضیلت در واقع به حق و حقیقت وابسته است و این حقیقت است که باید حاکم باشد.
و اما اگر در حرب دافع باشد و قوت مقاومت دارد جهد باید کرد که به نوعی از انواع کمین یا شبیخون به سر دشمنان رود، چه اکثر اهل شهرهایی که محاربت با ایشان در بلاد ایشان اتفاق افتاده باشد مغلوب باشند، و اگر قوت مقاومت ندارد در تدبیر حصون و خندقها احتیاط تمام بجای آرد و در طلب صلح بذل اموال و اصناف حیل و مکاید استعمال کند. اینست سخن در سیاسات ملوک.
هوش مصنوعی: اگر در شرایطی قرار گرفتید که نیاز به دفاع در برابر دشمن وجود دارد و توانایی مقاومت دارید، باید تلاش کنید که به نوعی به دشمن حمله کنید و از کمین یا شبیخون استفاده کنید. زیرا بسیاری از ساکنان شهرهایی که با شما درگیر هستند، ممکن است در شرایط ضعف قرار داشته باشند. اما اگر توانایی مقاومت ندارید، باید در مدیریت حصارها و خندق‌ها احتیاط کنید و در عوض، برای رسیدن به صلح تلاش کنید و از مال و روش‌های مختلف بهره ببرید. این نکات بخشی از شیوه‌های حکمرانی هستند.