گنجور

فصل هشتم

در علوم حکمت مقرر است که مبادی اصناف حرکات که مقتضی توجه باشند به انواع کمالات یکی از دو چیز بود: طبیعت یا صناعت.

اما طبیعت مانند مبدأ تحریک نطفه در مراتب تغیرات مترتب و استحالات متنوع تا آنگاه که به کمال حیوانی برسد؛ و اما صناعت مانند مبدأ تحریک چوب به وسائط ادوات و آلات تا آنگاه که به کمال تختی برسد. و طبیعت بر صناعت مقدم است هم در وجود و هم در رتبت، چه صدور او از حکمت الهی محض است و صدور صناعت از محاولات و ارادات انسانی به استمداد و اشتراک امور طبیعی. پس طبیعت به منزلت معلم و استاد است و صناعت به مثابت متعلم و تلمیذ. و چون کمال هر چیزی در تشبه آن چیز بود به مبدأ خویش پس کمال صناعت در تشبه او بود، به طبیعت، و تشبه او به طبیعت چنان باشد که درتقدیم و تأخیر اسباب، و وضع هر چیزی به جای خویش، و تدریج و ترتیب نگاه داشتن به طبیعت اقتدا کنند، تا کمالی که قدرت الهی طبیعت را به طریق تسخیر متوجه آن گردانیده است از صناعت بر وجه تدبیر حاصل آید. و مع ذلک فضیلتی که مستلزم صناعت بود، و آن حصول آن کمال باشد بر حسب ارادت و مشیت، با آن کمال مقارن افتد، مثلا چون مردم بیضه مرغان را در حرارتی مناسب حرارت سینه ایشان تربیت دهد همان کمال که به حسب طبیعت متوقع بود، و آن برآوردن فرخ است، بدین تدبیر موجود شود، و فضیلتی دیگر با آن مقارن افتد و آن برآمدن مرغان بسیار بود به یک دفعه، که وجود امثال ایشان به طریق حضانت متعذر نماید.

و بعد از تقدیم این مقدمه گوییم چون تهذیب اخلاق و اکتساب فضائل که ما به صدد معرفت آن آمده ایم امری صناعی است در آن باب اقتدا به طبیعت لازم بود، و آن چنان باشد که تأمل کنیم تا ترتیب وجود قوی و ملکات در بدو خلقت بر چه سیاقت بوده است؛ پس در تهذیب، همان تدریج نگاه داریم.

و معلوم است که اول قوتی که درکودکان حادث شود قوت طلب غذا و سعی در تحصیل آن باشد، چه کودک چون از شکم مادر جدا شود شیر از پستان طلب کند. بی تقدم تعلمی، و بعد از آنکه قوت او بیشتر شود آن را به آواز و گریستن بخواهد، و چون قوت تخیل او بر حفظ مثل قادر شود مطالبی که مثالهای آن از حواس اقتباس کرده باشد التماس کند، چون صورت مادر و غیر آن، پس قوت غضبی درو پدید آید و از موذیات احتراز نماید، و با آنچه در وصول به منافع مانع او آید مقاومت و کوشش آغاز کند، پس اگر به انفراد به انتقام و دفع قیام تواند نمود قیام نماید، و الا به فریاد و گریه استغاثت کند. و از مادر و دایه استعانت نماید، و بعد ازان این قوتها و شوقها که مبادی تحریک آلات اند در تزاید باشند تا اثر خاص ترین نفس، و آن قوت تمییز بود، درو ظاهر شود، و ابتدای آن ظهور قوت حیا باشد و آن دلیل بود بر احساس به جمیل و قبیح، و پس این قوت نیز روی در تزاید نهد.

و هر یکی از این قوتها چون به کمالی که به حسب شخص ممکن بود برسد، اهتمام کند به رعایت آن کمال درنوع بر وجهی که صورت بندد. اما قوت اول که مبدأ جذب ملایمست و به تربیت شخص موکل چون شخص را به تغذیه و تنمیه نزدیک رساند، به کمالی که متوجه بدان باشد منبعث شود بر استبقای نوع، پس شهوت نکاح و شوق به تناسل حادث گردد. و اما قوت دوم که مبدأ دفع منافی است چون از حفظ شخص متمکن شود اقدام نماید بر محافظت نوع، پس شوق به کرامات و اصناف تفوق و ریاسات پدید آید. و اما قوت سیم که مبدأ نطق و تمییز است چون در ادراک اشخاص و جزویات مهارت یابد به تعقل انواع و کلیات مشغول شود، و اسم عقل بر او افتد. و دراین حال اسم انسانیت بالفعل برو واقع شود و کمالی که مفوض به تدبیر طبیعت بود تمام گردد.

و بعد ازان نوبت تدبیر به صناعت رسد تا آن انسانیت که به توسط طبیعت وجود تمام یافت به توسط صناعت بقای حقیقی یابد. پس طالب فضیلت را در تحصیل کمالی که متوجه بدان باشد به همین قانون اقتدا باید نمود، و در تهذیب قوتها سیاقت و ترتیبی که از طبیعت استفادت کرده باشد رعایت کرد، و ابتدا به تعدیل قوت شهوت، پس به تعدیل قوت غضب، و ختم بر تعدیل قوت تمییز کرد.

اگر اتفاق چنان افتاده باشد که در ایام طفولیت تربیت بر قاعده حکمت یافته باشد، چنانکه بعد ازین شرح داده آید، شکر موهبتی عظیم و منتی جسیم بباید گزارد چه اکثر مهمات او مکفی بود و حرکت او در طریق طلب فضایل بسهولت، و اگر در مبدأ نما برعکس مصلحت تربیت یافته باشد بتدریج، در فطام نفس از عادات بد و ملکات نامحمود سعی باید کرد، و به صعوبت طریقت نومیدی نباید نمود، که اهمال مستدعی شقاوت ابدی بود و تلافی مافات هر روز مشکل تر و به تعذر نزدیک تر، تا آنگاه که به درجه امتناع رسد، و جز تلهف و تأسف چیزی بدست نباشد، اعاذنا الله من سوء نقمته و بلغنا مایرضیه برحمته.

و بباید دانست که هیچ کس بر فضیلت مفطور نباشد، چنانکه هیچ آفریده را نجار یا کاتب یا صانع نیافرینند، و ما گفتیم که فضیلت از امور صناعی است، اما بسیار بود که کسی را از روی خلقت قبول فضیلتی آسانتر بود و شرایط استعداد درو بیشتر، و همچنان که طالب کتابت یا طالب نجارت را ممارست آن حرفت می باید کرد تا هیأتی در طبیعت او راسخ شود که مبدأ صدور آن فعل باشد ازو بر وجه مصلحت، آنگاه او را از جهت اعتبار آن ملکه صانع خوانند و بدان حرفت نسبت دهند، همچنین طالب فضیلت را بر افعالی که آن فضیلت اقتضا کند اقدام می باید نمود، تا هیأت و ملکه ای در نفس او پدید آید که اقتدار او بر اصدار آن افعال بر وجه اکمل بسهولت بود، و آنگاه به سمت آن فضیلت موصوف باشد.

و چون چنانکه گفته آمد در صناعت اقتدا به طبیعت می باید کرد و مناسب ترین صناعات بدین صناعت صناعت طبست که بر تجوید بدن مقصور است، چنانکه این صناعت بر تکمیل نفس مقصور است، پس اقتدائی که در این صناعت به طبیعت لازم باشد شبیه اقتدای طبیب بود در صناعت طب به طبیعت، و از این جهت بعضی حکما این صناعت را طب روحانی خوانند. و همچنان که طب دو جزو بود، یکی آنچه مقتضی حفظ صحت بود و دیگر آنچه مقتضی ازالت علت بود، همچنان این علم دو فن باشد، یکی آنچه مقتضی محافظت فضیلت بود و دیگر آنچه مقتضی ازالت رذیلت بود، و ما هر فنی بغایت جهد بیان کنیم، انشاء الله.

پس از این مباحث روشن شد که طالب فضیلت را اول بحث از حال قوت شهوت باید کرد، و بعد ازان بحث از حال قوت غضب، و نگاه کرد تا حال هر یکی در فطرت بر قانون اعتدال است یا منحرف ازان، اگر بر قانون اعتدال بود در حفظ اعتدال و ملکه گردانیدن صدور آنچه به نسبت با آن قوت جمیل بود از او کوشید، و اگر از اعتدال منحرف بود اول بر رد او با اعتدال، پس تحصیل آن ملکه، اقدام نمود، و چون از تهذیب این دو قوت فراغت یابد به تکمیل قوت نظری مشغول باید شد و ترتیب دران رعایت کرد.

و اول که در تعلم شروع نماید خوض در فنی باید کرد که ذهن را از ضلالت صیانت کند و به طریق اقتباس معارف هدایت کند؛ پس در فنی که وهم را با عقل در قوانین آن مساعدت باشد و تحیر و خبط را دران مجال نه، تا ذهن را ذوق یقین حاصل شود و ملازمت حق ملکه کند؛ و بعد ازان بحث بر معرفت اعیان موجودات و کشف حقایق و احوال آن مقصور باید گردانید، و ابتدا از مبادی محسوسات کرد و به معرفت مبادی موجودات این بحث به انتها رسانید.

و چون بدین مرتبه رسد از تهذیب این سه قوت فارغ شده باشد. بعد ازان بر حفظ قواعد عدالت توفر باید نمود و اعمال و معاملات بر حسب آن طبیعت مقدر گردانید و چون این دقیقه نیز رعایت کند انسانی بالفعل شده باشد و اسم حکمت و سمت فضیلت او را حاصل آمده. پس اگر خواهد و در سعادات خارجی و سعادات بدنی اهتمام نماید، نور علی نور بود، و الا باری مهمات معطل نگذاشته باشد و به فضولی مشغول نبوده.

و سعادت سه جنس بود: یکی سعادات نفسانی، و دوم سعادات بدنی، و سیم سعادات مدنی که به اجتماع و تمدن متعلق بود. اما سعادات نفسانی آنست که شرح داده آمد و ترتیب مدارج آن بر این وجه است: اول علم تهذیب اخلاق، و دوم علم منطق، و سیم علم ریاضی، و چهارم علم طبیعی، و پنجم علم الهی، یعنی تعلیم بر این سیاقت باید تا نفع آن در هر دو جهان بزودی حاصل آید.

و اما سعادات بدنی، علومی بود که به نظام حال بدن باز گردد چون معالجات و حفظ صحت و علم زینت که عبارت ازان طب بود، و چون علم نجوم که تقدمه معرفت فایده دهد.

و اما سعادت مدنی علومی بود که به نظام حال ملت و دولت و امور معاش و جمعیت تعلق دارد، مانند علم شریعت از فقه و کلام و اخبار و تنزیل و تأویل، و علوم ظاهر چون ادب و بلاغت و نحو و کتابت و حساب و مساحت و استیفا و آنچه بدان ماند؛ و منفعت هر یکی به حسب منزلت او باشد، والله اعلم.

فصل هفتم: لفظ عدالت از روی دلالت منبی است از معنی مساوات، و تعقل مساوات بی اعتبار وحدت ممتنع، و چنانکه وحدت به مرتبه اقصی و درجه اعلی از مراتب و مدارج کمال و شرف مخصوص و ممتاز است، و سریان آثار او از مبدأ اول که واحد حقیقی اوست در جملگی معدودات مانند فیضان انوار وجود است از علت اولی که موجود مطلق اوست در جملگی موجودات، پس هر چه به وحدت نزدیکتر وجود او شریفتر و بدین سبب در نسب هیچ نسبت شریف تر از نسبت مساوات نیست، چنانکه در علم موسیقی مقرر شده است؛ و در فضایل هیچ فضیلت کاملتر از فضیلت عدالت نیست، چنانکه در صناعت اخلاق معلوم می شود؛ چه وسط حقیقی عدالت راست و هر چه جز اوست به نسبت با او اطراف اند و مرجع همه با او، و چنانکه وحدت مقتضی شرف بل موجب ثبات و قوام موجوداتست کثرت مقتضی خساست بل مستدعی فساد و بطلان موجودات است، و اعتدال ظل وحدت است که سمت قلت و کثرت و نقصان و زیادت از اصناف متباین برگیرد و به حلیت وحدت آن را از حضیض نقصان و رذیلت فساد با اوج کمال و فضیلت ثبات رساند، و اگر اعتدال نبودی دایره وجود با هم نرسیدی، چه تولد موالید ثلاثه از عناصر اربعه مشروط است به امتزاجات معتدل.فصل نهم: چون نفس خیر و فاضل باشد و بر نیل فضیلت و تحصیل سعادت متوفر و به اقتنای علوم حقیقی و معارف یقینی مشعوف، واجب بود بر صاحبش اهتمام به اموری که مستدعی محافظت این شرایط و اقامت این مراسم باشد، و چنانکه قانون حفظ صحت در طب استعمال ملایم مزاج بود قانون حفظ صحت نفس ایثار معاشرت و مخالطت کسانی باشد که در خصال مذکور با او مشاکل و مشارک باشند، چه هیچ چیز را در نفس تأثیر زیادت از تأثیر جلیس و خلیط نبود؛ و همچنین احتراز از مؤانست و مجالست کسانی که بدین مناقب متحلی نباشند، و علی الخصوص از اختلاط اهل شر و نقص، مانند گروهی که به مسخرگی و مجون شهرت یافته باشند یا همت به اصابت قبایح شهوات و نیل فواحش لذات مصروف گردانیده، چه تجنب از این طایفه حافظ این صحت را مهم ترین شرطی و واجب ترین چیزی بود؛ و همچنان که از مخالطت ایشان حذر واجب بود از اصغای احادیث و حکایات و استماع اخبار و مجازات و روایت اشعار و مزخرفات و حضور مجالس و محافل ایشان، خاصه وقتی که به استطابت نفس و میل طبیعت مشوب خواهد بود، حذر واجب بود. چه از حضور یک مجمع یا از استماع یک نادره یا از روایت یک بیت در آن شیوه چندان وسخ و خبث به نفس تعلق گیرد که تطهیر ازان جز به روزگار دراز و معالجات دشوار میسر نگردد، و بسیار بود که امثال آن حال سبب فساد فاضلان مبرز و ماده غوایت عالمان مستبصر شده باشد تا به جوانان مستعد و متعلمان مسترشد چه رسد!

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در علوم حکمت مقرر است که مبادی اصناف حرکات که مقتضی توجه باشند به انواع کمالات یکی از دو چیز بود: طبیعت یا صناعت.
هوش مصنوعی: در علوم حکمت تعیین شده است که انگیزه‌های مختلف حرکات که باعث توجه و تمرکز می‌شوند، به یکی از دو عامل مرتبط هستند: طبیعت یا فنون و هنرها.
اما طبیعت مانند مبدأ تحریک نطفه در مراتب تغیرات مترتب و استحالات متنوع تا آنگاه که به کمال حیوانی برسد؛ و اما صناعت مانند مبدأ تحریک چوب به وسائط ادوات و آلات تا آنگاه که به کمال تختی برسد. و طبیعت بر صناعت مقدم است هم در وجود و هم در رتبت، چه صدور او از حکمت الهی محض است و صدور صناعت از محاولات و ارادات انسانی به استمداد و اشتراک امور طبیعی. پس طبیعت به منزلت معلم و استاد است و صناعت به مثابت متعلم و تلمیذ. و چون کمال هر چیزی در تشبه آن چیز بود به مبدأ خویش پس کمال صناعت در تشبه او بود، به طبیعت، و تشبه او به طبیعت چنان باشد که درتقدیم و تأخیر اسباب، و وضع هر چیزی به جای خویش، و تدریج و ترتیب نگاه داشتن به طبیعت اقتدا کنند، تا کمالی که قدرت الهی طبیعت را به طریق تسخیر متوجه آن گردانیده است از صناعت بر وجه تدبیر حاصل آید. و مع ذلک فضیلتی که مستلزم صناعت بود، و آن حصول آن کمال باشد بر حسب ارادت و مشیت، با آن کمال مقارن افتد، مثلا چون مردم بیضه مرغان را در حرارتی مناسب حرارت سینه ایشان تربیت دهد همان کمال که به حسب طبیعت متوقع بود، و آن برآوردن فرخ است، بدین تدبیر موجود شود، و فضیلتی دیگر با آن مقارن افتد و آن برآمدن مرغان بسیار بود به یک دفعه، که وجود امثال ایشان به طریق حضانت متعذر نماید.
هوش مصنوعی: طبیعت همانند منبعی است که باعث به وجود آمدن نطفه و تغییرات مختلف آن می‌شود تا به کمال حیوانی دست یابد. از سوی دیگر، هنر و صنعت مانند عاملی است که چوب را با استفاده از ابزار و ادوات به کمال یعنی به شکل یک تخته تبدیل می‌کند. در این فرآیند، طبیعت بر صنعت پیشی دارد؛ هم در وجود و هم در جایگاهش، چرا که طبیعت ناشی از حکمت الهی است، در حالی که صنعت نتیجه تلاش‌های انسانی و وابسته به امور طبیعی است. بنابراین، طبیعت همچون معلم و استاد است و صنعت مانند دانش‌آموز و شاگرد. چون کمال هر چیز به تشابه آن با مبدأ خود وابسته است، کمال صنعت نیز در پیروی از طبیعت است. این پیروی به گونه‌ای است که باید در توجه به زمان و مکان و نظم و ترتیب و قرار دادن هر چیز در جای مناسبش، از طبیعت الهام بگیرند. به این ترتیب، قدرت الهی به طور طبیعی می‌تواند تسخیر شده و از طریق تدبیر، کمال صنعتی به وجود آید. همچنین ویژگی‌ای که نیازمند صنعت است، به معنای دستیابی به آن کمال به وسیله اراده و خواست انسانی است. مثلاً وقتی انسان‌ها تخم‌مرغ‌ها را در دمایی مناسب برای پرورش قرار می‌دهند، همان کمال طبیعی که انتظار می‌رود، یعنی جوجه‌ها به دنیا آمدن، به واسطه این تدبیر تحقق می‌یابد و این امر باعث می‌شود که جوجه‌ها به طور همزمان و تعداد زیاد به دنیا بیایند، که در حالت طبیعی امکان‌پذیر نیست.
و بعد از تقدیم این مقدمه گوییم چون تهذیب اخلاق و اکتساب فضائل که ما به صدد معرفت آن آمده ایم امری صناعی است در آن باب اقتدا به طبیعت لازم بود، و آن چنان باشد که تأمل کنیم تا ترتیب وجود قوی و ملکات در بدو خلقت بر چه سیاقت بوده است؛ پس در تهذیب، همان تدریج نگاه داریم.
هوش مصنوعی: پس از این مقدمه باید بگوییم که تهذیب اخلاق و کسب فضائل که هدف ما از آن جستجو و شناخت است، امری است که نیاز به ساخت و پردازش دارد. به همین دلیل، باید به طبیعت مراجعه کنیم و بررسی کنیم که ترتیب وجود و صفات در آغاز خلقت چگونه بوده است. بنابراین، در فرایند تهذیب باید این ترتیب تدریجی را رعایت کنیم.
و معلوم است که اول قوتی که درکودکان حادث شود قوت طلب غذا و سعی در تحصیل آن باشد، چه کودک چون از شکم مادر جدا شود شیر از پستان طلب کند. بی تقدم تعلمی، و بعد از آنکه قوت او بیشتر شود آن را به آواز و گریستن بخواهد، و چون قوت تخیل او بر حفظ مثل قادر شود مطالبی که مثالهای آن از حواس اقتباس کرده باشد التماس کند، چون صورت مادر و غیر آن، پس قوت غضبی درو پدید آید و از موذیات احتراز نماید، و با آنچه در وصول به منافع مانع او آید مقاومت و کوشش آغاز کند، پس اگر به انفراد به انتقام و دفع قیام تواند نمود قیام نماید، و الا به فریاد و گریه استغاثت کند. و از مادر و دایه استعانت نماید، و بعد ازان این قوتها و شوقها که مبادی تحریک آلات اند در تزاید باشند تا اثر خاص ترین نفس، و آن قوت تمییز بود، درو ظاهر شود، و ابتدای آن ظهور قوت حیا باشد و آن دلیل بود بر احساس به جمیل و قبیح، و پس این قوت نیز روی در تزاید نهد.
هوش مصنوعی: کودکان از بدو تولد به غذا نیاز دارند و اولین نیازی که احساس می‌کنند، طلب شیر از مادر است. این درخواست به صورت طبیعی و بدون آموزش قبلی رخ می‌دهد. با بزرگ‌تر شدن کودک، درخواست غذا با صدا و گریه همراه می‌شود. وقتی توانایی تخیل کودک بیشتر شود، او شروع به درخواست چیزهایی می‌کند که از محیط اطرافش دریافت کرده، مانند تصویر مادرش. این مرحله باعث شکل‌گیری احساسات و واکنش‌های دفاعی در او می‌شود تا از خطرات دوری کند و تلاش کند موانع را برطرف کند. اگر کودک بتواند به تنهایی از خود دفاع کند، اقدام می‌کند، در غیر این صورت با فریاد و گریه کمک می‌طلبد. او از مادر و پرستار خود یاری می‌گیرد. سپس این احساسات و نیازها به تدریج رشد می‌کند تا جایی که حس تمییز و درک از خوب و بد در او شکل می‌گیرد. این حس شرم یکی از نشانه‌های این درک است و به تحریک احساسات نسبت به زیبایی و زشتی منجر می‌شود. این مراحل به تدریج ادامه پیدا می‌کند و قوی‌تر می‌شود.
و هر یکی از این قوتها چون به کمالی که به حسب شخص ممکن بود برسد، اهتمام کند به رعایت آن کمال درنوع بر وجهی که صورت بندد. اما قوت اول که مبدأ جذب ملایمست و به تربیت شخص موکل چون شخص را به تغذیه و تنمیه نزدیک رساند، به کمالی که متوجه بدان باشد منبعث شود بر استبقای نوع، پس شهوت نکاح و شوق به تناسل حادث گردد. و اما قوت دوم که مبدأ دفع منافی است چون از حفظ شخص متمکن شود اقدام نماید بر محافظت نوع، پس شوق به کرامات و اصناف تفوق و ریاسات پدید آید. و اما قوت سیم که مبدأ نطق و تمییز است چون در ادراک اشخاص و جزویات مهارت یابد به تعقل انواع و کلیات مشغول شود، و اسم عقل بر او افتد. و دراین حال اسم انسانیت بالفعل برو واقع شود و کمالی که مفوض به تدبیر طبیعت بود تمام گردد.
هوش مصنوعی: هر یک از این نیروها وقتی به حداکثر توانایی خود برسند، تلاش می‌کنند تا آن کمال را در نوع خود حفظ کنند. نیروی اول که وظیفه جذب نیازها را بر عهده دارد، با پرورش شخص، او را به تغذیه و رشد نزدیک می‌سازد و از این رو نیرویی برای حفظ نسل شکل می‌گیرد که به ایجاد میل به ازدواج و تولید مثل می‌انجامد. نیروی دوم که وظیفه دفع موانع را بر عهده دارد، زمانی که از حفاظت شخص اطمینان حاصل کند، برای حفظ نوع تلاش می‌کند و منجر به تمایل به برتری‌ها و فرادستی می‌شود. نیروی سوم، که به گفتار و تشخیص مربوط می‌شود، وقتی در شناخت افراد و جزئیات توانمند شود، به تفکر در انواع و کلیات مشغول می‌شود و به او عقل گفته می‌شود. در این حالت، انسانیت به فعلیت می‌رسد و کمالی که به تدبیر طبیعت سپرده شده بود، به طور کامل تحقق می‌یابد.
و بعد ازان نوبت تدبیر به صناعت رسد تا آن انسانیت که به توسط طبیعت وجود تمام یافت به توسط صناعت بقای حقیقی یابد. پس طالب فضیلت را در تحصیل کمالی که متوجه بدان باشد به همین قانون اقتدا باید نمود، و در تهذیب قوتها سیاقت و ترتیبی که از طبیعت استفادت کرده باشد رعایت کرد، و ابتدا به تعدیل قوت شهوت، پس به تعدیل قوت غضب، و ختم بر تعدیل قوت تمییز کرد.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه انسانیت به واسطه طبیعت شکل گرفت، نوبت به هنر و صنعت می‌رسد تا این وجود انسانی به بقای واقعی دست یابد. بنابراین، کسانی که به دنبال فضیلت هستند باید در تلاش برای کمال، این روش را دنبال کنند و در تقویت توانایی‌های خود، نظم و ترتیبی که از طبیعت گرفته‌اند را رعایت کنند. ابتدا باید به تعدیل میل شهوانی پرداخته و سپس به تعدیل خشم، و در نهایت به تنظیم توانایی تشخیص و تمییز بپردازند.
اگر اتفاق چنان افتاده باشد که در ایام طفولیت تربیت بر قاعده حکمت یافته باشد، چنانکه بعد ازین شرح داده آید، شکر موهبتی عظیم و منتی جسیم بباید گزارد چه اکثر مهمات او مکفی بود و حرکت او در طریق طلب فضایل بسهولت، و اگر در مبدأ نما برعکس مصلحت تربیت یافته باشد بتدریج، در فطام نفس از عادات بد و ملکات نامحمود سعی باید کرد، و به صعوبت طریقت نومیدی نباید نمود، که اهمال مستدعی شقاوت ابدی بود و تلافی مافات هر روز مشکل تر و به تعذر نزدیک تر، تا آنگاه که به درجه امتناع رسد، و جز تلهف و تأسف چیزی بدست نباشد، اعاذنا الله من سوء نقمته و بلغنا مایرضیه برحمته.
هوش مصنوعی: اگر در دوران کودکى تربیت به طور صحیح و با حکمت انجام شده باشد، لازم است قدردانى از این نعمت بزرگى صورت گیرد، زیرا در این صورت، بیشتر نیازهاى او فراهم شده و دست‌یابى به فضایل برایش آسان‌تر خواهد بود. اما اگر در آغاز کار، تربیت به نحو نادرست صورت گرفته باشد، باید به تدریج و با تلاش زیاد، عادات بد و ویژگی‌هاى منفى را از خود دور کند و نباید به خاطر سختى‌هاى این مسیر ناامید شود. زیرا غفلت از این تلاش مى‌تواند به رنج ابدى منجر شود، و در هر روز که از دست برود، جبران آن دشوارتر خواهد شد تا جایی که ممکن است به نقطه‌اى برسد که دیگر نتوان اصلاح کرد و تنها حسرت و اندوه باقی بماند. خداوند ما را از عذاب خود حفظ کند و به رحمتش به آنچه که موجب رضایتش است برساند.
و بباید دانست که هیچ کس بر فضیلت مفطور نباشد، چنانکه هیچ آفریده را نجار یا کاتب یا صانع نیافرینند، و ما گفتیم که فضیلت از امور صناعی است، اما بسیار بود که کسی را از روی خلقت قبول فضیلتی آسانتر بود و شرایط استعداد درو بیشتر، و همچنان که طالب کتابت یا طالب نجارت را ممارست آن حرفت می باید کرد تا هیأتی در طبیعت او راسخ شود که مبدأ صدور آن فعل باشد ازو بر وجه مصلحت، آنگاه او را از جهت اعتبار آن ملکه صانع خوانند و بدان حرفت نسبت دهند، همچنین طالب فضیلت را بر افعالی که آن فضیلت اقتضا کند اقدام می باید نمود، تا هیأت و ملکه ای در نفس او پدید آید که اقتدار او بر اصدار آن افعال بر وجه اکمل بسهولت بود، و آنگاه به سمت آن فضیلت موصوف باشد.
هوش مصنوعی: باید دانست که هیچ‌کس به طور طبیعی دارای فضیلت نیست، همان‌طور که هیچ موجودی بدون کوشش و تلاش به هنر نجاری، نویسندگی یا ساخت و ساز دست پیدا نمی‌کند. ذکر کردیم که فضیلت از امور غیرطبیعی است، اما ممکن است برای کسی به خاطر آفرینش و خلقش کسب فضیلت راحت‌تر باشد و زمینه‌های بیشتری برای استعدادش داشته باشد. مانند کسی که در پی یادگیری نویسندگی یا نجاری است، باید تمرین کند تا مهارت و قابلیت او به تدریج شکل بگیرد و به طور طبیعی به انجام این کارها بپردازد. پس از آن، او به عنوان کسی که آن هنر را آموخته شناخته می‌شود و به او نسبت داده می‌شود. به همین ترتیب، کسی که به دنبال فضیلت است باید اقداماتی انجام دهد که آن فضیلت را نیاز دارد، تا سرانجام ویژگی و ملکه‌ای در وجودش ایجاد شود که قدرت انجام آن اعمال را به سادگی داشته باشد و در نتیجه به آن فضیلت شناخته شود.
و چون چنانکه گفته آمد در صناعت اقتدا به طبیعت می باید کرد و مناسب ترین صناعات بدین صناعت صناعت طبست که بر تجوید بدن مقصور است، چنانکه این صناعت بر تکمیل نفس مقصور است، پس اقتدائی که در این صناعت به طبیعت لازم باشد شبیه اقتدای طبیب بود در صناعت طب به طبیعت، و از این جهت بعضی حکما این صناعت را طب روحانی خوانند. و همچنان که طب دو جزو بود، یکی آنچه مقتضی حفظ صحت بود و دیگر آنچه مقتضی ازالت علت بود، همچنان این علم دو فن باشد، یکی آنچه مقتضی محافظت فضیلت بود و دیگر آنچه مقتضی ازالت رذیلت بود، و ما هر فنی بغایت جهد بیان کنیم، انشاء الله.
هوش مصنوعی: برای پیشرفت در هر هنر و علمی، باید به طبیعت آن هنر یا علم توجه کرد. در این میان، طب که به بهبود و سلامت بدن مربوط است، نزدیک‌ترین هنر به این موضوع به شمار می‌آید، چرا که از یک سو به تکمیل روان انسان می‌پردازد. بنابراین، در این علم نیز باید به طبیعت به‌طور ویژه‌ای توجه شود، همان‌طور که پزشک در طب به طبیعت توجه می‌کند. به همین دلیل، برخی از حکما این علم را "طب روحانی" می‌نامند. همان‌طور که علم طب شامل دو بخش است: یکی برای حفظ سلامت و دیگری برای رفع بیماری‌ها، این علم نیز دو محور دارد: یکی برای حفظ فضایل انسانی و دیگری برای ریشه‌کن کردن رذایل. ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد تا به تشریح این دو بخش بپردازیم.
پس از این مباحث روشن شد که طالب فضیلت را اول بحث از حال قوت شهوت باید کرد، و بعد ازان بحث از حال قوت غضب، و نگاه کرد تا حال هر یکی در فطرت بر قانون اعتدال است یا منحرف ازان، اگر بر قانون اعتدال بود در حفظ اعتدال و ملکه گردانیدن صدور آنچه به نسبت با آن قوت جمیل بود از او کوشید، و اگر از اعتدال منحرف بود اول بر رد او با اعتدال، پس تحصیل آن ملکه، اقدام نمود، و چون از تهذیب این دو قوت فراغت یابد به تکمیل قوت نظری مشغول باید شد و ترتیب دران رعایت کرد.
هوش مصنوعی: بعد از بحث‌هایی که انجام شد، مشخص شد برای رسیدن به فضیلت، ابتدا باید در مورد قوای شهوت صحبت کرد و سپس به بررسی قوه غضب پرداخت. باید توجه کرد که وضعیت هر یک از این قوای در طبیعت انسان بر اساس اصول اعتدالی است یا از آن منحرف شده است. اگر این قوا در حالت اعتدال باشند، باید تلاش کرد تا تعادل آن را حفظ کرد و از آنچه که به نسبت این قوا زیبا و نیکوست، بهره‌برداری کرد. اما اگر این قوا از اعتدال دور شده باشند، ابتدا باید آن انحراف‌ها را اصلاح کرد و سپس به تقویت آن فضائل پرداخت. بعد از اینکه کار بر روی این دو قوه به اتمام رسید، باید به بهبود و تکمیل قوه عقلانی پرداخته و در این زمینه نیز نظم و ترتیب را مد نظر قرار داد.
و اول که در تعلم شروع نماید خوض در فنی باید کرد که ذهن را از ضلالت صیانت کند و به طریق اقتباس معارف هدایت کند؛ پس در فنی که وهم را با عقل در قوانین آن مساعدت باشد و تحیر و خبط را دران مجال نه، تا ذهن را ذوق یقین حاصل شود و ملازمت حق ملکه کند؛ و بعد ازان بحث بر معرفت اعیان موجودات و کشف حقایق و احوال آن مقصور باید گردانید، و ابتدا از مبادی محسوسات کرد و به معرفت مبادی موجودات این بحث به انتها رسانید.
هوش مصنوعی: در آغاز یادگیری، باید به مطالعه رشته‌ای بپردازیم که ذهن را از گمراهی حفظ کند و ما را به درک معارف رهنمون سازد. بنابراین، رشته‌ای انتخاب شود که به همراه عقل، خیال را در قوانین خود یاری دهد و مانع از سردرگمی و اشتباه شود، به طوری که ذهن به یقین و اطمینان برسد و رابطه‌ای مستحکم با حقیقت برقرار کند. پس از این مرحله، باید بحث را معطوف به شناخت موجودات و کشف حقایق و وضعیت‌های آن‌ها کنیم، از مبانی محسوس شروع کرده و تا شناخت مبانی سایر موجودات پیش برویم.
و چون بدین مرتبه رسد از تهذیب این سه قوت فارغ شده باشد. بعد ازان بر حفظ قواعد عدالت توفر باید نمود و اعمال و معاملات بر حسب آن طبیعت مقدر گردانید و چون این دقیقه نیز رعایت کند انسانی بالفعل شده باشد و اسم حکمت و سمت فضیلت او را حاصل آمده. پس اگر خواهد و در سعادات خارجی و سعادات بدنی اهتمام نماید، نور علی نور بود، و الا باری مهمات معطل نگذاشته باشد و به فضولی مشغول نبوده.
هوش مصنوعی: وقتی انسان به این مرحله برسد و از اصلاح این سه نیروی خود فارغ باشد، باید بر رعایت اصول عدالت تمرکز کند و رفتار و معاملات خود را بر اساس طبیعتی که در او مقرر شده تنظیم نماید. اگر این نکته را نیز رعایت کند، به حقیقت انسانی کامل تبدیل می‌شود و نام حکمت و مرتبت فضیلت به او تعلق می‌گیرد. در این صورت، اگر خواهان سعادت‌های دنیوی و معنوی باشد، به نور بر نور خواهد رسید. در غیر این صورت، نمی‌تواند امور مهم را معطل بگذارد و نباید به کارهای غیرضروری مشغول شود.
و سعادت سه جنس بود: یکی سعادات نفسانی، و دوم سعادات بدنی، و سیم سعادات مدنی که به اجتماع و تمدن متعلق بود. اما سعادات نفسانی آنست که شرح داده آمد و ترتیب مدارج آن بر این وجه است: اول علم تهذیب اخلاق، و دوم علم منطق، و سیم علم ریاضی، و چهارم علم طبیعی، و پنجم علم الهی، یعنی تعلیم بر این سیاقت باید تا نفع آن در هر دو جهان بزودی حاصل آید.
هوش مصنوعی: سعادت به سه نوع تقسیم می‌شود: اول، سعادت‌های نفسی که به امور درونی و روحی مربوط است؛ دوم، سعادت‌های بدنی که به سلامت و وضعیت جسمی فرد مربوط می‌شود؛ و سوم، سعادت‌های مدنی که به زندگی اجتماعی و فرهنگی مربوط هست. سعادت نفسی شامل مراحل مختلفی است که به ترتیب عبارتند از: اول، علم اخلاق و تهذیب نفس؛ دوم، علم منطق؛ سوم، علم ریاضی؛ چهارم، علم طبیعی؛ و پنجم، علم الهی. برای دستیابی به نفع این علوم در هر دو جهان، باید به ترتیب این مراحل را طی کرد.
و اما سعادات بدنی، علومی بود که به نظام حال بدن باز گردد چون معالجات و حفظ صحت و علم زینت که عبارت ازان طب بود، و چون علم نجوم که تقدمه معرفت فایده دهد.
هوش مصنوعی: سعادت‌های جسمی به دانش‌هایی اشاره دارد که به سلامت و وضعیت بدن مربوط می‌شوند، مانند روش‌های درمان، حفظ سلامتی و علم زیبایی که در واقع بخش‌هایی از پزشکی هستند. همچنین علم نجوم نیز بخشی از این علوم است که به ما دانش و درک بهتری از فواید و تأثیرات مختلف می‌دهد.
و اما سعادت مدنی علومی بود که به نظام حال ملت و دولت و امور معاش و جمعیت تعلق دارد، مانند علم شریعت از فقه و کلام و اخبار و تنزیل و تأویل، و علوم ظاهر چون ادب و بلاغت و نحو و کتابت و حساب و مساحت و استیفا و آنچه بدان ماند؛ و منفعت هر یکی به حسب منزلت او باشد، والله اعلم.
هوش مصنوعی: سعادت اجتماعی به دانش‌هایی مربوط می‌شود که به وضعیت ملت و حکومت و مسائل معیشتی و اجتماعی مرتبط هستند. این شامل علوم دینی مانند فقه، کلام، اخبار و تفسیر می‌شود، همچنین علوم ظاهری مانند ادب، بلاغت، نحو، نوشتن، حساب، اندازه‌گیری و موارد مشابه. بهره‌مندی هر یک از این علوم به موقعیت و جایگاه فرد ارتباط دارد و این موضوع دارای علم الهی است.