گنجور

فصل ششم

پیش ازین، در بابی که بر بیان خیر و سعادت مقصور بود یاد کرده ایم که موجبات سعادت تکمیل قوای ناقصه است و بیان کردیم که تکمیل قوی به تحصیل فضایل چهارگانه متمشی شود، پس موجبات سعادت، اجناس فضائل چهارگانه بود و انواعی که در تحت آن اجناس باشد، و سعید کسی بود که ذات او مجمع این صفات بود. و چون یک جنس از این فضایل تعلق به قوت نظری دارد، و آن حکمت است، و سه جنس باقی، تعلق به عمل دارد، پس مظهر آثار حکمت نفس ناطقه بود و مظهر آثار سه جنس باقی بدن. و چون افعالی صادر می شود از مردم شبیه به افعال اهل فضائل، و در تمییز میان فضیلت و آنچه نه فضیلت بود به معرفت حقیقت هر فعلی، و تمییز میان آنچه مبدأ آن فضیلتی بود و آنچه مبدأ آن حالتی دیگر باشد غیر فضیلت، احتیاج است، پس در این فصل این معنی به شرح بیان کنیم.

گوییم: اما در حکمت جماعتی باشند که مسائل علوم را جمع و حفظ کنند و در اثنای محاوره و مناظره بیان هر نکته ای از نکت حقایق که به طریق تقلید و تلقف فرا گرفته باشند بر وجهی ایراد کنند که مستمعان تعجب نمایند و بر وفور علم و کمال فضل آن کس گواهی دهند، اما در حقیقت وثوق نفس و برد یقینی که ثمره حکمت بود در ضمایر ایشان مفقود بود، و خلاصه عقاید و حاصل معارف ایشان تشکک و حیرت بود، و مثل ایشان در تقریر علوم مثل بعضی حیوانات بود در محاکمات افعال انسانی و مثل کودکان در تشبه نمودن به بالغان. پس آثار این جماعت و امثال ایشان شبیه بود به آثار حکما، و از جهت آنکه مصدر حکمت نفس است اطلاع بر این جنس مشابهت کمتر افتد؛

و همچنین عمل اعفا صادرشود از کسانی که عفیف النفس نباشند، مانند جماعتی که از شهوات و لذات دنیاوی اعراض نمایند، یا به جهت انتظار چیزی هم از آن جنس در ماهیت، و زیادت ازان در مقدار، هم در عاجل دنیا یا در آجل آخرت؛ و یا به سبب آنکه از احساس بعضی از آن اجناس بی نصیب بوده باشند و ذوق آن در نیافته و از ممارست و تجربت آن غافل مانده، مانند بعضی اهالی صحرا و کوهها و بیابانها و روستاهایی که از شهرها دورتر افتاده باشند؛ و یا به سبب آنکه از تواتر تناول و ادمان عروق و اوعیه ایشان به امتلا مبتلا گشته باشد و ملامت و کلالت به حاسه و آلت راه یافته؛ و یا سبب خمود شهوت و نقصان خلقتی که در مبدأ فطرت یا از جهت اختلال ترکیب بنیت حادث شده باشد؛ و یا به سبب استشعار خوفی که از تناول آن توقع دارند مانند خوف آلام و امراض که لواحق افراط و مداومت بود؛ و یا به سبب مانعی دیگر از موانع. چه عمل اعفا از این جماعت و امثال ایشان صادر شود بی آنکه ذوات ایشان به صفت عفت موصوف بود. و عفیف بحقیقت آن کس بود که حد و حق عفت نگاه دارد، و باعث او بر ایثار این فضیلت آن بود که زینت قوت شهوانی، که بقای شخص و نوع انسانی بی وجود آن ممتنع است، آنست که به این حلیت متحلی باشد بی شایبه غرضی دیگر چون جر نفعی یا دفع ضری. و بعد از تقدیم این اکتساب بر تناول هر صنفی از مشتهیات، به قدر حاجت چنانکه باید و چندانکه باید و بر وجهی که مصلحت اقتضا کند، اقدام می نماید.

و همچنین عمل اسخیا صادر شود از کسانی که سخاوت حقیقی از ایشان منفی باشد، مانند کسانی که مال بذل کنند در طلب تمتع از شهوات، یا به جهت مرا و ریا، یا به طمع مزید جاه و قربت پادشاه، یا در طریق دفع ضرر از نفس و مال و عرض و حرم؛ و یا ایثار کنند بر کسانی که به سمت استحقاق موسوم نباشند، چون اهل شر، یا کسانی که به مجون و مضاحک و انواع ملهیات مشهور باشند؛ و یا بذل از جهت توقع زیادت کنند، و این فعل مانند افعال تجار و اهل مرابحت بود. و سبب بذل اموال در امثال این طایفه و صدور اعمال اسخیا از ایشان آن بود که بعضی به طبیعت حرص و شره مبتلا باشند و بعضی به طبیعت لاف زدن و ریا و بعضی به طبیعت ربح طلبیدن و تجارت، و گروهی نیز باشند که بذل ایشان بر سبیل تبذیر بود، و سبب قلت معرفت بود به قدر مال، و این حال بیشتر وارثان را افتد و یا کسانی را که از تعب کسب و صعوبت جمع بی خبر باشند، چه مال را مدخل صعب بود و مخرج سهل. و حکما در تمثل این معنی حدیث مردی که سنگی گران بر کوهی تند بلند برد و از آنجا فرو گذارد، به استشهاد آورده اند، چه کسب در دشواری چون بردن سنگ گرانست بر فراز کوه، و خرج در آسانی چون فروگذاشتن آن سنگ به سوی نشیب.

و احتیاج به مال ضروریست درتدبیر عیش و نافع در اظهار حکمت و فضیلت، و اکتساب آن از وجوه ستوده متعذر، چه مکاسب جمیله اندک است و سلوک طرق آن بر احرار دشوار، اما بر غیر احرار که مبالات نکنند به کیفیت اکتساب آسان، و بدین سبب بیشتر کسانی که به حریت متحلی باشند در مال ناقص حظ افتند و از بخت و روزگار شکایت نمایند. و اضداد ایشان که از وجوه خیانات و طرق ناستوده جمع مال کنند فراخ دست و خوش عیش و مغبوط و محسود عوام باشند.

لکن عاقل براءت ساحت از مذمت، و نزاهت عرض از اعتراض، و احتراز از وسخ خیانات و سرقات، و تجنب از ظلم اکفاء یا فروتران، و تنزه ازانچه مستدعی فضیحت عار و لوم باشد، چون خدیعت اغمار و قیادت فجار، و ترویج متاعهای خبیث بر اغنیا و ملوک، و مساعدت ایشان در فواحش و قبایح، و تحسین شنایع و فضایح بر حسب میل طبایع ایشان، و تحفه بردن غمز و سعایت و نمامی و غیبت، و دیگر انواع شر و فساد که طلاب مال ارتکاب کنند، ایثار کند بر منفعت و راحتی که در عوض آن افعال بدو خواهد رسید. پس نه بخت را ملامت کند و نه از گردش روزگار شکایت نماید، و نه بر چنین متمولان و منعمان حسد برد، و لکن سخی بحقیقت آن کس بود که بذل مال به غرضی دیگر جز آنکه سخاوت لذاتها جمیل است مشوب نگرداند، و اگر نظر او بر نفع غیر افتد بالعرض و به قصد ثانی بود، تا به علت اولی که جواد محض است تشبه نموده باشد و کمال حقیقی حاصل کرده.

و همچنین عملی شبیه به شجاعت صادر شود از بعضی مردمان که شجاعت درایشان موجود نبود، مانند کسانی که به مباشرت حروب و رکوب اهوال و خطرها اقدام نمایند در طلب مالی یا ملکی یا چیزی دیگر از انواع رغائب که حصر آن ممکن نبود، چه باعث بر این اقدام طبیعت شره باشد نه طبیعت فضیلت، و مصابرت و ثبات بر امثال این اهوال نه از فرط شجاعت بود بلکه از غایت حرص و نهمت بود، چه نفس شریف را در معرض خطر نهادن و بر مکاره عظیم اقدام نمودن در طلب مال یا چیزی که جاری مجرای مال بود نهایت خساست همت و رکاکت طبع تواند بود.

و بسیار بود که عیار پیشگان به اعفا و شجاعان مشابهت نمایند با آنکه دورترین همه خلق باشند از فضل و فضیلت، تا به حدی که اعراض از شهوات و صبر بر عقوبات سلطان، از ضرب سیاط و قطع اعضا و اصناف جراحات و نکایات که آن را التیام نبود، از ایشان صادر شود، و باشد که به اقصی نهایت صبر برسند، و به دست و پای بریدن و چشم کندن و انواع عذاب و نکال و مثله و صلب و قتل رضا دهند، تا اسم و ذکر در میان قومی ابنای جنس و شرکای خویش، که در سوء اختیار و نقصان فضیلت مانند ایشان باشند، باقی و شایع گردانند. و همچنین شجاعت نماید کسی که از ملامت قوم و عشیرت یا از خوف سلطان یا از سقوط جاه محترز باشد، و یا کسی که بارها به طریق اتفاق بر اقران ظفر یافته باشد، تا ثقتی که از تکرار آن عادت در تخیل او راسخ بود و عدم معرفتی که به مواقع اتفاقات او را حاصل باشد موجب معاودت او با مثل آن حال شود. و همچنین عشاق در طلب معشوق، از غایت رغبت در فجور یا از فرط حرص بر تمتع از مشاهده او، خویشتن را در ورطه های خوف اندازند و مرگ بر حیات اختیار کنند.

و اما شجاعت شیر و پیل و دیگر حیوانات، اگرچه شبیه به شجاعت بود اما نه شجاعت بود، چه شیر به قوت و تفوق خود وثوق دارد و بر ظفر مشرف است، پس اقدام او به طبیعت غلبه و قدرت باشد نه به طبیعت شجاعت، باز آنکه در اغلب مقصود او از آلت مقاومت عاری باشد، و مثل او با فریسه مثل مبارزی تمام سلاح بود که قصد ضعیفی بی سلاح کند، بعد ما که آنچه شرط فضیلت است درو مفقود است.

و لیکن شجاع بحقیقت آن کس بود که حذر او از ارتکاب امری قبیح شنیع زیادت از حذر او باشد از انصرام حیات، و بدین سبب قتل جمیل را بر حیات مذموم ایثار کند هر چند لذت شجاع در مبادی شجاعت احساس نیفتد، که مبادی شجاعت موذی بود ولیکن در عواقب امور احساس افتد چه در دار دنیا و چه بعد از مفارقت، خاصه آنجا که بذل نفس در حمایت حق و در راه باری، عز و علا، و در مصلحت دو جهانی خود و اهل دین کرده باشد، چه آن کس که این سیرت دامن گیر او شود داند که بقای او در عالم فانی روزی چند معدود خواهد بود و هراینه سرانجام کار او مرگ است، و رای او در محبت حق و قدم او در طلب فضیلت ثابت و مستقیم باشد، پس ذب از دین و حمایت حرمت از دشمن و کوتاه گردانیدن دست متغلب از اهل دین و جهاد در راه خدای، تعالی، اختیار کند، و از گریختن ننگ دارد و داند که بددل در اختیار فرار طلب بقای چیزی می کند که به هیچ حال باقی نخواهد ماند، و از روی حقیقت طالب محال است باز آنکه اگر روزی چند مهلت یابد عیش او منغص و حیات او مکدر بود، و در معرض خواری و مذلت و مقت و مذمت روزگار گذراند؛ پس تعجیل مرگ با فضیلت شجاعت و ذکر باقی و ثواب ابد دوست تر از تأخیرش با چندین عیب و آفت. و سخن شجاع باتفاق، امیرالمومنین علی بن ابی طالب، رضی الله عنه، که از محض شجاعت صادر شده است مصداق این معنی است و آن سخن اینست قال لاصحابه: انکم ان لاتقتلوا تموتوا، والذی نفس ابن أبی طالب بیده لألف ضربه بالسیف علی الراس أهون من میته علی الفراش.

و حال شجاع در مقاومت هوای نفس و تجنب از شهوات همین حال بود که گفته آمد. و هر که حد شجاعت که پیش ازین یاد کردیم تصور کرده باشد داند که افعالی که برشمردیم هر چند شبیه است به شجاعت اما از مفهوم شجاعت خارج است، و معلوم او شود که نه هر که بر اهوال اقدام نماید یا از فضایح نه اندیشد شجاع بود، چه کسانی که از ذهاب شرف و فضیحت حرمت باک ندارند، یا از آفتهای هایل چون زلازل سخت و صواعق متواتر، و یا از علتهای مزمن و امراض مولم، یا از فقدان یاران و دوستان، یا از موج و آشوب دریا در وقتی که در معرض این بلیات باشند، خائف نشوند به جنون یا وقاحت نزدیکتر باشند از آنکه به شجاعت. و همچنین کسی که در حال امن و فراغت خویشتن در خطر افگند بدان وجه که به طریق آزمایش از بالایی بلند بجهد، یا به روی دیواری یا کوهی تند خطرناک برشود، یا خویشتن در گردابی افگند و در سباحت ماهر نبود، یا بی ضرورتی در معرض شتری مست یا گاوی نافرهخته یا اسپی تند ریاضت نایافته شود، تا به شجاعت مرا کند و مقدار خود در مردی و قوت به مردمان نماید، نسبت او به تصلف و حماقت بیشتر باشد از آنکه به شجاعت.

و اما افعال کسانی که خویشتن را خبه کنند یا به زهر بکشند یا در چاهی افگنند از خوف فقری، یا از فزع زوال جاهی، یا از مقاسات امری شنیع، بر بددلی حمل کردن لایقتر ازانکه بر شجاعت، چه موجب این افعال طبیعت جبن بود نه طبیعت شجاعت، از جهت آنکه شجاع صبور بود، و بر تحمل شداید قادر، و در هر حال که حادث شود فعلی ازو صادر گردد که مناسب آن حال بود؛ و از این معنی واجب شده است تعظیم کسی که به شجاعت موسوم بود بر کافه عقلا، و حکمت چنان اقتضا کند که پادشاه یا کسی که قیم امور دین و ملک بود به چنان کس منافست و مضایقت کند و قدر او بشناسد، و میان محل او و محل کسانی که بدو تشبه کنند و از شجاعت بی بهره باشند تمییز کند، چه شجاع عزیز الوجود بود و استهانت او به شداید در امور محمود، و صبر او بر مکاره و وقایع، و استخفاف او به چیزهایی که عوام آن را بزرگ شمرند مانند قتل، سخت ظاهر باشد، نه به مکروهی که تدارکش ناممکن بود اندوهگن شود و نه از هولی که ناگاه حادث شود مضطرب گردد، و چون در خشم شود خشم او به مقدار واجب بود و بر کسی که مستحق ایذا باشد و در وقتی که لایق بود؛ و چون انتقام کشد هم بدین شرایط بر انتقام اقدام نماید.

و حکما گفته اند کسی که در معرض انتقامی افتد و ازان ممنوع شود ذبولی به نفس او راه یابد که زوال آن جز به انتقام صورت نبندد و بعد ازان که به مراد رسیده باشد نشاطی که در طبیعت او مرکوز بوده باشد معاودت کند. و این انتقام اگر به حسب شجاعت بود محمود باشد و الا مذموم بود. و بسیار کسان بوده اند که بر انتقام از ملکی قاهر یا خصمی غالب اقدام نموده اند تا نفس خویش را بدان در ورطه هلاک افگنده اند، بی آنکه مضرتی یا نقصانی به کار آن کس راه یافته است، و چنین انتقام وبال صاحبش و موجب مزید ذل و عجز او باشد. پس معلوم شد که عفت و سخاوت و شجاعت نیکو نیاید الا از مرد حکیم؛ و شرایط آن تمام نشود الا به حکمت تا هر نوعی، به جای خویش و به وقت خویش و به مقدار حاجت و بر مقتضای مصلحت، بکار دارد، پس هر عفیفی و شجاعی حکیم بود و هر حکیمی عفیف و شجاع بود.

و همچنین عملی شبیه به عدالت صادر شود از کسانی که عدالت در ایشان موجود نبود و اظهار اعمال عدول کنند، از جهت ریا و سمعه تا به وسیلت آن مالی یا جاهی یا چیزی مرغوب جذب کنند، یا به جهت غرضی دیگر مانند آنچه تقدیم یافت در دیگر فضائل. و نشاید که افعال امثال این طایفه را با عدالت نسبت دهند. از بهر آنکه عادل حقیقی کسی بود که تعدیل قوتهای نفسانی و تقویم افعال و احوالی که صادر شود از آن قوتها، چنانکه بعضی بر بعضی غالب نشود، به تقدیم رسانیده باشد، بعد ازان در آنچه خارج ذات او بود مانند معاملات و کرامات و غیر آن همین نسق رعایت کرده باشد، و نظر او در عموم اوقات بر اقتضای فضیلت عدالت بود نه بر غرضی دیگر، و این آنگاه متمشی شود که نفس را هیأتی نفسانی که مقتضی ادب کلی بود حاصل آمده باشد تا افعال و آثار او در سلک نظام انخراط یابد.

و در دیگر فضائل همین اعتبار محافظت باید کرد تا حقایق آن ازانچه بدان شبیه بود بازشناسد، والله ملهم الصواب.

فصل پنجم: چون فضایل در چهار جنس محصور است اضداد آن که اجناس رذایل بود در بادی النظر هم چهار تواند بود و آن جهل باشد که ضد حکمت است، و جبن که ضد شجاعت است، و شره که ضد عفت است، و جور که ضد عدالت است. و اما به حسب نظر مستقصی و بحث مستوفی هر فضیلتی را حدیست که چون از آن حد تجاوز نمایند چه در طرف غلو و چه در طرف تقصیر به رذیلتی ادا کند، بل هر قید که در تحدید فضیلتی معتبر بود چون اهمال کنند، یا هر قید که نامعتبر بود چون رعایت کنند، آن فضیلت رذیلت گردد، پس هر فضیلتی به مثابت وسطی است، و رذایل که به ازای او باشند به منزلت اطراف، مانند مرکز و دایره، تا همچنان که بر سطح دایره یک نقطه که مرکز است دورترین نقطه هاست از محیط، و دیگر نقط، که اعداد آن در حصر و عد نیاید از جوانب، چه بر محیط و چه داخل محیط، هر یک در جانبی که باشد به محیط نزدیکتر باشند از مرکز؛ همچنین فضیلت را نیز حدی بود که آن حد از رذایل در غایت بعد باشد و انحراف از آن حد در هر جهت و جانب که اتفاق افتد موجب قرب بود به رذیلتی. و اینست مراد حکما از آنچه گویند فضیلت در وسط بود و رذایل بر اطراف. پس از این روی، به ازای هر فضیلتی رذیلتهای نامتناهی باشد، چه وسط محمود بود و اطراف نامحدود.فصل هفتم: لفظ عدالت از روی دلالت منبی است از معنی مساوات، و تعقل مساوات بی اعتبار وحدت ممتنع، و چنانکه وحدت به مرتبه اقصی و درجه اعلی از مراتب و مدارج کمال و شرف مخصوص و ممتاز است، و سریان آثار او از مبدأ اول که واحد حقیقی اوست در جملگی معدودات مانند فیضان انوار وجود است از علت اولی که موجود مطلق اوست در جملگی موجودات، پس هر چه به وحدت نزدیکتر وجود او شریفتر و بدین سبب در نسب هیچ نسبت شریف تر از نسبت مساوات نیست، چنانکه در علم موسیقی مقرر شده است؛ و در فضایل هیچ فضیلت کاملتر از فضیلت عدالت نیست، چنانکه در صناعت اخلاق معلوم می شود؛ چه وسط حقیقی عدالت راست و هر چه جز اوست به نسبت با او اطراف اند و مرجع همه با او، و چنانکه وحدت مقتضی شرف بل موجب ثبات و قوام موجوداتست کثرت مقتضی خساست بل مستدعی فساد و بطلان موجودات است، و اعتدال ظل وحدت است که سمت قلت و کثرت و نقصان و زیادت از اصناف متباین برگیرد و به حلیت وحدت آن را از حضیض نقصان و رذیلت فساد با اوج کمال و فضیلت ثبات رساند، و اگر اعتدال نبودی دایره وجود با هم نرسیدی، چه تولد موالید ثلاثه از عناصر اربعه مشروط است به امتزاجات معتدل.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش ازین، در بابی که بر بیان خیر و سعادت مقصور بود یاد کرده ایم که موجبات سعادت تکمیل قوای ناقصه است و بیان کردیم که تکمیل قوی به تحصیل فضایل چهارگانه متمشی شود، پس موجبات سعادت، اجناس فضائل چهارگانه بود و انواعی که در تحت آن اجناس باشد، و سعید کسی بود که ذات او مجمع این صفات بود. و چون یک جنس از این فضایل تعلق به قوت نظری دارد، و آن حکمت است، و سه جنس باقی، تعلق به عمل دارد، پس مظهر آثار حکمت نفس ناطقه بود و مظهر آثار سه جنس باقی بدن. و چون افعالی صادر می شود از مردم شبیه به افعال اهل فضائل، و در تمییز میان فضیلت و آنچه نه فضیلت بود به معرفت حقیقت هر فعلی، و تمییز میان آنچه مبدأ آن فضیلتی بود و آنچه مبدأ آن حالتی دیگر باشد غیر فضیلت، احتیاج است، پس در این فصل این معنی به شرح بیان کنیم.
هوش مصنوعی: قبل از این، در بخشی که به بیان خیر و سعادت اختصاص داشت اشاره کرده بودیم که عوامل سعادت بهبود قوای ناقص است و توضیح دادیم که این بهبود با دستیابی به چهار فضیلت اصلی محقق می‌شود. بنابراین، عوامل سعادت شامل انواع و اقسام این چهار فضیلت است و فردی که دارای این صفات است، سعید نامیده می‌شود. یکی از این فضیلت‌ها به قوه نظری مربوط می‌شود که همان حکمت است و سه فضیلت دیگر به عمل مرتبط هستند. بنابراین، حکمت نمایانگر آثار قوه ناطقه و سه فضیلت دیگر نمایانگر آثار بدن هستند. وقتی انسان‌ها اقداماتی از خود نشان می‌دهند که شیوه‌ای شبیه به تصرفات افراد دارای فضیلت است، باید برای تفکیک بین فضیلت و آنچه که فضیلت نیست، به شناخت حقیقت هر عمل متکی باشیم و همچنین باید بتوانیم بین آنچه که منبع فضیلت است و آنچه که از ویژگی دیگری ناشی می‌شود تمایز قائل شویم. از این رو، در این بخش به تفصیل این موضوع خواهیم پرداخت.
گوییم: اما در حکمت جماعتی باشند که مسائل علوم را جمع و حفظ کنند و در اثنای محاوره و مناظره بیان هر نکته ای از نکت حقایق که به طریق تقلید و تلقف فرا گرفته باشند بر وجهی ایراد کنند که مستمعان تعجب نمایند و بر وفور علم و کمال فضل آن کس گواهی دهند، اما در حقیقت وثوق نفس و برد یقینی که ثمره حکمت بود در ضمایر ایشان مفقود بود، و خلاصه عقاید و حاصل معارف ایشان تشکک و حیرت بود، و مثل ایشان در تقریر علوم مثل بعضی حیوانات بود در محاکمات افعال انسانی و مثل کودکان در تشبه نمودن به بالغان. پس آثار این جماعت و امثال ایشان شبیه بود به آثار حکما، و از جهت آنکه مصدر حکمت نفس است اطلاع بر این جنس مشابهت کمتر افتد؛
هوش مصنوعی: در میان برخی افراد، کسانی وجود دارند که مسائل علمی را جمع‌آوری و حفظ می‌کنند و در گفتگوها و مناظره‌ها، هر نکته‌ای از حقایق را به گونه‌ای بیان می‌کنند که موجب تعجب شنوندگان می‌شود و آن‌ها را به علم و فضیلت این افراد گواهی می‌دهد. اما در واقع، آن‌ها به خود اطمینانی ندارند و یقین واقعی که نتیجه حکمت است، در درون آن‌ها وجود ندارد. در نتیجه، باورها و دانش آن‌ها حاکی از تردید و حیرت است. به نوعی می‌توان گفت که رفتار و بیان آن‌ها مشابه رفتار برخی حیوانات در خصوص اعمال انسانی و کودکانی است که سعی در تقلید از بزرگ‌ترها دارند. آثار و نتایج کار این افراد ظاهراً شبیه به آثار حکما است، اما به دلیل اینکه منبع حکمت در وجود خودشان نیست، کمتر به این مشابهت پی برده می‌شود.
و همچنین عمل اعفا صادرشود از کسانی که عفیف النفس نباشند، مانند جماعتی که از شهوات و لذات دنیاوی اعراض نمایند، یا به جهت انتظار چیزی هم از آن جنس در ماهیت، و زیادت ازان در مقدار، هم در عاجل دنیا یا در آجل آخرت؛ و یا به سبب آنکه از احساس بعضی از آن اجناس بی نصیب بوده باشند و ذوق آن در نیافته و از ممارست و تجربت آن غافل مانده، مانند بعضی اهالی صحرا و کوهها و بیابانها و روستاهایی که از شهرها دورتر افتاده باشند؛ و یا به سبب آنکه از تواتر تناول و ادمان عروق و اوعیه ایشان به امتلا مبتلا گشته باشد و ملامت و کلالت به حاسه و آلت راه یافته؛ و یا سبب خمود شهوت و نقصان خلقتی که در مبدأ فطرت یا از جهت اختلال ترکیب بنیت حادث شده باشد؛ و یا به سبب استشعار خوفی که از تناول آن توقع دارند مانند خوف آلام و امراض که لواحق افراط و مداومت بود؛ و یا به سبب مانعی دیگر از موانع. چه عمل اعفا از این جماعت و امثال ایشان صادر شود بی آنکه ذوات ایشان به صفت عفت موصوف بود. و عفیف بحقیقت آن کس بود که حد و حق عفت نگاه دارد، و باعث او بر ایثار این فضیلت آن بود که زینت قوت شهوانی، که بقای شخص و نوع انسانی بی وجود آن ممتنع است، آنست که به این حلیت متحلی باشد بی شایبه غرضی دیگر چون جر نفعی یا دفع ضری. و بعد از تقدیم این اکتساب بر تناول هر صنفی از مشتهیات، به قدر حاجت چنانکه باید و چندانکه باید و بر وجهی که مصلحت اقتضا کند، اقدام می نماید.
هوش مصنوعی: اعمال افرادی که از انضباط و عفت نفس برخوردار نیستند، به طور طبیعی تحت تأثیر شرایط مختلفی قرار می‌گیرد. این افراد ممکن است از لذت‌های دنیوی دوری کنند، یا به دلیل انتظار برای چیز بهتری در آینده، یا به دلیل عدم تجربه‌ی صحیح از لذات زندگی، همچون اهالی مناطق دورافتاده و روستاها، از این لذات بی‌خبر باشند. همچنین، ممکن است به دلیل عادت به خوردن بیش از حد و احساس کسالت و بی‌حوصلگی، یا به دلیل کاهش طبیعی قوای جنسی، یا حتی به دلیل ترس از بیماری‌ها و دردهای ناشی از مصرف افراطی، از این لذات دور شوند. در واقع، برای اینکه کسی عفیف واقعی باشد، باید حد و حدود عفت را رعایت کند و تنها به دلایل والاتر، نه صرفاً به انگیزه‌های شخصی، به آنچه که مورد نیاز است، پرداخته و به مقدار و کیفیت مناسب از لذات زندگی استفاده کند.
و همچنین عمل اسخیا صادر شود از کسانی که سخاوت حقیقی از ایشان منفی باشد، مانند کسانی که مال بذل کنند در طلب تمتع از شهوات، یا به جهت مرا و ریا، یا به طمع مزید جاه و قربت پادشاه، یا در طریق دفع ضرر از نفس و مال و عرض و حرم؛ و یا ایثار کنند بر کسانی که به سمت استحقاق موسوم نباشند، چون اهل شر، یا کسانی که به مجون و مضاحک و انواع ملهیات مشهور باشند؛ و یا بذل از جهت توقع زیادت کنند، و این فعل مانند افعال تجار و اهل مرابحت بود. و سبب بذل اموال در امثال این طایفه و صدور اعمال اسخیا از ایشان آن بود که بعضی به طبیعت حرص و شره مبتلا باشند و بعضی به طبیعت لاف زدن و ریا و بعضی به طبیعت ربح طلبیدن و تجارت، و گروهی نیز باشند که بذل ایشان بر سبیل تبذیر بود، و سبب قلت معرفت بود به قدر مال، و این حال بیشتر وارثان را افتد و یا کسانی را که از تعب کسب و صعوبت جمع بی خبر باشند، چه مال را مدخل صعب بود و مخرج سهل. و حکما در تمثل این معنی حدیث مردی که سنگی گران بر کوهی تند بلند برد و از آنجا فرو گذارد، به استشهاد آورده اند، چه کسب در دشواری چون بردن سنگ گرانست بر فراز کوه، و خرج در آسانی چون فروگذاشتن آن سنگ به سوی نشیب.
هوش مصنوعی: عمل سخاوت از افرادی که معنای واقعی بخشندگی را درک نکرده‌اند، صادر می‌شود. این افراد ممکن است مال خود را برای لذت بردن از شهوات، یا به خاطر نمایش و ریا، یا با هدف جلب توجه و نزدیکی به مقامات، خرج کنند. همچنین ممکن است بخواهند از خطر و ضرر خود یا مال و آبرو و حریمشان جلوگیری کنند. آنان ممکن است به کسانی که لایق کمک نیستند، به ویژه افرادی که اهل فساد و جوانب ناپسندند، بیشتر کمک کنند. گاهی نیز بخشش آنها از روی امید به منفعت بیشتر است و این نوع عمل بیشتر شبیه به کار تجار و پول‌دارها می‌باشد. دلایل خرج کردن مال در این افراد متنوع است؛ برخی به دلیل حرص و طمع، برخی به خاطر نمایش و ریا، برخی برای کسب منفعت و تجارت، و گروهی تنها به خاطر بی‌توجهی به ارزش پول می‌دهند. این وضعیت بیشتر برای وارثان و افرادی که از سختی و زحمت کار کردن بی‌خبرند، پیش می‌آید. حکما برای درک این مطلب به داستان مردی اشاره کرده‌اند که سنگی بزرگ را از کوهی بالا می‌برد و سپس آن را پایین می‌اندازد. این مثال، دشواری کسب و آسانی خرج کردن را به خوبی نشان می‌دهد.
و احتیاج به مال ضروریست درتدبیر عیش و نافع در اظهار حکمت و فضیلت، و اکتساب آن از وجوه ستوده متعذر، چه مکاسب جمیله اندک است و سلوک طرق آن بر احرار دشوار، اما بر غیر احرار که مبالات نکنند به کیفیت اکتساب آسان، و بدین سبب بیشتر کسانی که به حریت متحلی باشند در مال ناقص حظ افتند و از بخت و روزگار شکایت نمایند. و اضداد ایشان که از وجوه خیانات و طرق ناستوده جمع مال کنند فراخ دست و خوش عیش و مغبوط و محسود عوام باشند.
هوش مصنوعی: داشتن مال برای زندگی ضروری است و در نشان دادن حکمت و فضیلت مفید است. اما به دست آوردن آن از راه‌های پسندیده سخت است، زیرا کسب‌وکارهای خوب کم، و دست‌یابی به آن‌ها برای انسان‌های با اصول دشوار است. در مقابل، برای کسانی که به اصول اهمیت نمی‌دهند، کسب درآمد آسان‌تر است. به همین دلیل، بسیاری از افراد آزاد و با اصول، از مال ناقص برخوردارند و غالباً از سرنوشت خود نالان هستند. در حالی که دیگرانی که از راه‌های ناپسند و خیانت‌آمیز پول جمع می‌کنند، زندگی راحت‌تری دارند و مورد توجه و حسادت دیگران قرار می‌گیرند.
لکن عاقل براءت ساحت از مذمت، و نزاهت عرض از اعتراض، و احتراز از وسخ خیانات و سرقات، و تجنب از ظلم اکفاء یا فروتران، و تنزه ازانچه مستدعی فضیحت عار و لوم باشد، چون خدیعت اغمار و قیادت فجار، و ترویج متاعهای خبیث بر اغنیا و ملوک، و مساعدت ایشان در فواحش و قبایح، و تحسین شنایع و فضایح بر حسب میل طبایع ایشان، و تحفه بردن غمز و سعایت و نمامی و غیبت، و دیگر انواع شر و فساد که طلاب مال ارتکاب کنند، ایثار کند بر منفعت و راحتی که در عوض آن افعال بدو خواهد رسید. پس نه بخت را ملامت کند و نه از گردش روزگار شکایت نماید، و نه بر چنین متمولان و منعمان حسد برد، و لکن سخی بحقیقت آن کس بود که بذل مال به غرضی دیگر جز آنکه سخاوت لذاتها جمیل است مشوب نگرداند، و اگر نظر او بر نفع غیر افتد بالعرض و به قصد ثانی بود، تا به علت اولی که جواد محض است تشبه نموده باشد و کمال حقیقی حاصل کرده.
هوش مصنوعی: عاقل باید از انتقاد و سرزنش دوری کند و خود را از اتهام‌ها و انتقادهای ناپسند محفوظ نگه دارد. او باید از خیانت و دزدی پرهیز کند و از ظلم به هم‌نوعان خود، چه هم‌سطح و چه پایین‌تر، دوری کند. همچنین باید از کارهایی که باعث شرم و عیب‌جویی می‌شود، مانند فریب جوانان و رهبری تبهکاران، خودداری کند. عاقل نباید کالاهای ناپسند را به ثروتمندان و شاهان بفروشد یا در کارهای زشت و ناپسند به آن‌ها کمک کند. او نباید از زشتی‌ها و بدی‌هایی که مردم به خاطر مال انجام می‌دهند، حمایت کند بلکه باید بر منفعت و راحتی واقعی تمرکز کند. عاقل نباید بدبختی را به شانس بد نسبت دهد یا از گردش روزگار شکایت کند و همچنین نباید به ثروتمندان و مرفهین حسد ورزد. نهایتاً، سخاوت حقیقی آن است که کسی خالصانه و بدون بی‌نظمی مالی، مال خود را ببخشد و اگر به نفع دیگری هم بیفروشد، باید این کار به شکل غیرمستقیم و بر اساس صفت بخشنده‌ای خود باشد تا به کمال واقعی برسد.
و همچنین عملی شبیه به شجاعت صادر شود از بعضی مردمان که شجاعت درایشان موجود نبود، مانند کسانی که به مباشرت حروب و رکوب اهوال و خطرها اقدام نمایند در طلب مالی یا ملکی یا چیزی دیگر از انواع رغائب که حصر آن ممکن نبود، چه باعث بر این اقدام طبیعت شره باشد نه طبیعت فضیلت، و مصابرت و ثبات بر امثال این اهوال نه از فرط شجاعت بود بلکه از غایت حرص و نهمت بود، چه نفس شریف را در معرض خطر نهادن و بر مکاره عظیم اقدام نمودن در طلب مال یا چیزی که جاری مجرای مال بود نهایت خساست همت و رکاکت طبع تواند بود.
هوش مصنوعی: برخی افراد ممکن است اقداماتی شبیه به شجاعت از خود نشان دهند در حالی که در واقع هیچ شجاعتی ندارند. این افراد معمولاً به دنبال کسب مال، املاک یا هر چیز دیگری هستند و در این راه به انجام کارهای خطرناک و پرخطر روی می‌آورند. رفتار آن‌ها عمدتاً ناشی از طبع حرص و طمع‌شان است، نه از ویژگی‌های مثبت مانند شجاعت. به خطر انداختن جان و ورود به شرایط شدید و دشوار به خاطر به دست آوردن مال یا چیزهایی که ارزش مالی دارند، نشانه‌ای از تنگ‌نظری و پایین بودن روحیه آن‌هاست.
و بسیار بود که عیار پیشگان به اعفا و شجاعان مشابهت نمایند با آنکه دورترین همه خلق باشند از فضل و فضیلت، تا به حدی که اعراض از شهوات و صبر بر عقوبات سلطان، از ضرب سیاط و قطع اعضا و اصناف جراحات و نکایات که آن را التیام نبود، از ایشان صادر شود، و باشد که به اقصی نهایت صبر برسند، و به دست و پای بریدن و چشم کندن و انواع عذاب و نکال و مثله و صلب و قتل رضا دهند، تا اسم و ذکر در میان قومی ابنای جنس و شرکای خویش، که در سوء اختیار و نقصان فضیلت مانند ایشان باشند، باقی و شایع گردانند. و همچنین شجاعت نماید کسی که از ملامت قوم و عشیرت یا از خوف سلطان یا از سقوط جاه محترز باشد، و یا کسی که بارها به طریق اتفاق بر اقران ظفر یافته باشد، تا ثقتی که از تکرار آن عادت در تخیل او راسخ بود و عدم معرفتی که به مواقع اتفاقات او را حاصل باشد موجب معاودت او با مثل آن حال شود. و همچنین عشاق در طلب معشوق، از غایت رغبت در فجور یا از فرط حرص بر تمتع از مشاهده او، خویشتن را در ورطه های خوف اندازند و مرگ بر حیات اختیار کنند.
هوش مصنوعی: افرادی که در زمینه شجاعت و دلاوری نامی هستند، ممکن است که از فضیلت و خوبی دور باشند، اما با این حال، رفتارهایشان به گونه‌ای است که آنها می‌توانند از لذت‌های دنيوی دست بکشند و در برابر دردها و عذاب‌هایی مانند ضربات تازیانه و قطع اعضا، صبر و استقامت نشان دهند. این افراد ممکن است حتی به درجه‌ای از صبر برسند که به راحتی درد و عذاب را تحمل کنند، و به راحتی به خود آسیب بزنند یا از جان خود بگذرند، تنها به این دلیل که نام و یادشان در میان هم‌نوعانشان باقی بماند. هم‌چنین، افرادی که از ترس یا نگرانی نسبت به مقام و منزلت خود، جرات به خرج می‌دهند و کسانی که بارها در موقعیت‌های مختلف پیروز شده‌اند، نیز می‌توانند شجاعت نشان دهند. به همین شکل، عاشقانی که به شدت به معشوق خود علاقه‌مندند، ممکن است به خاطر ارتباط با او، خود را در خطرات جدی قرار دهند و حتی زندگی را بر مرگ ترجیح دهند.
و اما شجاعت شیر و پیل و دیگر حیوانات، اگرچه شبیه به شجاعت بود اما نه شجاعت بود، چه شیر به قوت و تفوق خود وثوق دارد و بر ظفر مشرف است، پس اقدام او به طبیعت غلبه و قدرت باشد نه به طبیعت شجاعت، باز آنکه در اغلب مقصود او از آلت مقاومت عاری باشد، و مثل او با فریسه مثل مبارزی تمام سلاح بود که قصد ضعیفی بی سلاح کند، بعد ما که آنچه شرط فضیلت است درو مفقود است.
هوش مصنوعی: شجاعت حیواناتی مانند شیر و فیل اگرچه مشابه به شجاعت انسان‌ها به نظر می‌رسد، اما در واقع شجاعت واقعی نیست. شیر به قدرت و توانایی خود اتکا دارد و به خاطر قدرتش به پیروزی امیدوار است، بنابراین رفتار او نتیجه غلبه و قدرت طبیعی‌اش است نه شجاعت در معنای واقعی. علاوه بر این، بیشتر اوقات هدف او از نبرد و مقاومتی که نشان می‌دهد، خالی از انگیزه‌های اخلاقی است و به نوعی مانند مبارزی است که به راحتی بر یک حریف ناتوان که سلاحی ندارد پیروز می‌شود. از این رو، ما می‌بینیم که ویژگی‌های لازم برای فضیلت در این نوع شجاعت وجود ندارد.
و لیکن شجاع بحقیقت آن کس بود که حذر او از ارتکاب امری قبیح شنیع زیادت از حذر او باشد از انصرام حیات، و بدین سبب قتل جمیل را بر حیات مذموم ایثار کند هر چند لذت شجاع در مبادی شجاعت احساس نیفتد، که مبادی شجاعت موذی بود ولیکن در عواقب امور احساس افتد چه در دار دنیا و چه بعد از مفارقت، خاصه آنجا که بذل نفس در حمایت حق و در راه باری، عز و علا، و در مصلحت دو جهانی خود و اهل دین کرده باشد، چه آن کس که این سیرت دامن گیر او شود داند که بقای او در عالم فانی روزی چند معدود خواهد بود و هراینه سرانجام کار او مرگ است، و رای او در محبت حق و قدم او در طلب فضیلت ثابت و مستقیم باشد، پس ذب از دین و حمایت حرمت از دشمن و کوتاه گردانیدن دست متغلب از اهل دین و جهاد در راه خدای، تعالی، اختیار کند، و از گریختن ننگ دارد و داند که بددل در اختیار فرار طلب بقای چیزی می کند که به هیچ حال باقی نخواهد ماند، و از روی حقیقت طالب محال است باز آنکه اگر روزی چند مهلت یابد عیش او منغص و حیات او مکدر بود، و در معرض خواری و مذلت و مقت و مذمت روزگار گذراند؛ پس تعجیل مرگ با فضیلت شجاعت و ذکر باقی و ثواب ابد دوست تر از تأخیرش با چندین عیب و آفت. و سخن شجاع باتفاق، امیرالمومنین علی بن ابی طالب، رضی الله عنه، که از محض شجاعت صادر شده است مصداق این معنی است و آن سخن اینست قال لاصحابه: انکم ان لاتقتلوا تموتوا، والذی نفس ابن أبی طالب بیده لألف ضربه بالسیف علی الراس أهون من میته علی الفراش.
هوش مصنوعی: شجاع واقعی کسی است که از ارتکاب کارهای زشت و ناپسند به مراتب بیشتر از ترس از پایان زندگی‌اش حذر کند و به همین دلیل، جان شرافتمند را به زندگی ناپسند ترجیح دهد. حتی اگر لذت این شجاعت در ابتدا احساس نشود، اما عواقب آن در دنیا و آخرت مشخص می‌شود. به ویژه زمانی که کسی جانش را در راه حق و برای رضایت خداوند و به نفع خود و مومنان فدای می‌کند. چنین شخصی می‌داند که عمرش در این دنیا به زودی به پایان می‌رسد و در نهایت، مرگ او محتوم است. اگر او به محبت خدا و جست‌وجوی فضیلت پایبند باشد، از دین خود دفاع می‌کند و از دشمنان حمایت می‌کند و نمی‌گذارد که متجاوزان بر اهل دین غلبه یابند. او از فرار و ترس از مرگ بیزار است و می‌داند که کسانی که به بدی می‌گریزند، به چیزی می‌چسبند که در هیچ حالتی پایدار نخواهد ماند. در حقیقت، اگرچه ممکن است کمی وقت بگذرد، اما زندگی او مملو از نارضایتی و ذلت خواهد بود. بنابراین، انتخاب مرگ با شجاعت و پاداش ابدی، نزد او از تأخیر در مرگ با تمامی زشتی‌ها بهتر است. سخنی که به امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب نسبت داده می‌شود، بیان‌کننده این حقیقت است که فرموده‌اند: «شما اگر کشته نشوید، خواهید مرد، و قسم به خدایى که جان ابن ابی‌طالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر به سر به مراتب آسان‌تر است از مرگ در بستر».
و حال شجاع در مقاومت هوای نفس و تجنب از شهوات همین حال بود که گفته آمد. و هر که حد شجاعت که پیش ازین یاد کردیم تصور کرده باشد داند که افعالی که برشمردیم هر چند شبیه است به شجاعت اما از مفهوم شجاعت خارج است، و معلوم او شود که نه هر که بر اهوال اقدام نماید یا از فضایح نه اندیشد شجاع بود، چه کسانی که از ذهاب شرف و فضیحت حرمت باک ندارند، یا از آفتهای هایل چون زلازل سخت و صواعق متواتر، و یا از علتهای مزمن و امراض مولم، یا از فقدان یاران و دوستان، یا از موج و آشوب دریا در وقتی که در معرض این بلیات باشند، خائف نشوند به جنون یا وقاحت نزدیکتر باشند از آنکه به شجاعت. و همچنین کسی که در حال امن و فراغت خویشتن در خطر افگند بدان وجه که به طریق آزمایش از بالایی بلند بجهد، یا به روی دیواری یا کوهی تند خطرناک برشود، یا خویشتن در گردابی افگند و در سباحت ماهر نبود، یا بی ضرورتی در معرض شتری مست یا گاوی نافرهخته یا اسپی تند ریاضت نایافته شود، تا به شجاعت مرا کند و مقدار خود در مردی و قوت به مردمان نماید، نسبت او به تصلف و حماقت بیشتر باشد از آنکه به شجاعت.
هوش مصنوعی: شجاعت واقعی در مقاومت در برابر خواسته‌های نفسانی و پرهیز از شهوت‌هاست. کسی که مفهوم شجاعت را درک کرده باشد، می‌داند که اعمالی که به ظاهر شجاعانه به نظر می‌رسند، در واقع خارج از معنای واقعی شجاعت هستند. به همین دلیل، تنها اقدام به کارهایی مانند نترسیدن از شرم و عیب‌ها یا از خطرات بزرگ، به معنای شجاعت نیست. افرادی که هیچ نگرانی از از دست دادن شرف و حرمت دارند یا از بلایای طبیعی و بیماری‌های سخت نمی‌ترسند، بیشتر به جنون یا بی‌تابی نزدیک‌اند تا شجاعت. همچنین، کسانی که در شرایط امن و راحت، خود را به خطر می‌اندازند، مانند پریدن از ارتفاعات یا بالا رفتن از دیوارهای خطرناک بدون مهارت، نیز در واقع نسبت به شجاعت، بیشتر به حماقت نزدیک‌اند تا به واقعیت شجاعت.
و اما افعال کسانی که خویشتن را خبه کنند یا به زهر بکشند یا در چاهی افگنند از خوف فقری، یا از فزع زوال جاهی، یا از مقاسات امری شنیع، بر بددلی حمل کردن لایقتر ازانکه بر شجاعت، چه موجب این افعال طبیعت جبن بود نه طبیعت شجاعت، از جهت آنکه شجاع صبور بود، و بر تحمل شداید قادر، و در هر حال که حادث شود فعلی ازو صادر گردد که مناسب آن حال بود؛ و از این معنی واجب شده است تعظیم کسی که به شجاعت موسوم بود بر کافه عقلا، و حکمت چنان اقتضا کند که پادشاه یا کسی که قیم امور دین و ملک بود به چنان کس منافست و مضایقت کند و قدر او بشناسد، و میان محل او و محل کسانی که بدو تشبه کنند و از شجاعت بی بهره باشند تمییز کند، چه شجاع عزیز الوجود بود و استهانت او به شداید در امور محمود، و صبر او بر مکاره و وقایع، و استخفاف او به چیزهایی که عوام آن را بزرگ شمرند مانند قتل، سخت ظاهر باشد، نه به مکروهی که تدارکش ناممکن بود اندوهگن شود و نه از هولی که ناگاه حادث شود مضطرب گردد، و چون در خشم شود خشم او به مقدار واجب بود و بر کسی که مستحق ایذا باشد و در وقتی که لایق بود؛ و چون انتقام کشد هم بدین شرایط بر انتقام اقدام نماید.
هوش مصنوعی: افعال افرادی که خود را از ترس فقر، زوال مقام یا به دلیل وقوع امور ناپسند، به نوعی نابود می‌کنند، ناشی از ترس و جبن است نه شجاعت. زیرا افراد شجاع همواره صبور و قادر به تحمل سختی‌ها هستند و در هر موقعیتی به درستی عمل می‌کنند. بنابراین، باید به کسانی که به شجاعت شناخته می‌شوند احترام گذاشت، به ویژه اگر آن فرد مسئولیت امور دینی و ملی را به عهده داشته باشد. همواره باید میان آنان که شجاعت دارند و کسانی که فاقد این صفت هستند، تفاوت قائل شد. شجاعان معمولاً با وجود دشواری‌ها باید عزت نفس خود را حفظ کنند و از چیزهایی که دیگران ممکن است بزرگ تصور کنند، مانند قتل، نترسند. آن‌ها همچنین در مواجهه با خشم، باید به اندازه‌ای که لازم است خشم خود را بروز دهند و در زمان مناسب انتقام بگیرند.
و حکما گفته اند کسی که در معرض انتقامی افتد و ازان ممنوع شود ذبولی به نفس او راه یابد که زوال آن جز به انتقام صورت نبندد و بعد ازان که به مراد رسیده باشد نشاطی که در طبیعت او مرکوز بوده باشد معاودت کند. و این انتقام اگر به حسب شجاعت بود محمود باشد و الا مذموم بود. و بسیار کسان بوده اند که بر انتقام از ملکی قاهر یا خصمی غالب اقدام نموده اند تا نفس خویش را بدان در ورطه هلاک افگنده اند، بی آنکه مضرتی یا نقصانی به کار آن کس راه یافته است، و چنین انتقام وبال صاحبش و موجب مزید ذل و عجز او باشد. پس معلوم شد که عفت و سخاوت و شجاعت نیکو نیاید الا از مرد حکیم؛ و شرایط آن تمام نشود الا به حکمت تا هر نوعی، به جای خویش و به وقت خویش و به مقدار حاجت و بر مقتضای مصلحت، بکار دارد، پس هر عفیفی و شجاعی حکیم بود و هر حکیمی عفیف و شجاع بود.
هوش مصنوعی: حکماء معتقدند که وقتی کسی در معرض انتقام قرار بگیرد و نتواند از آن خودداری کند، روح او به حالتی ناپسند دچار می‌شود که تنها با گرفتن انتقام برطرف می‌شود. پس از این که فرد به این خواسته‌اش دست پیدا کند، حس شادی و نشاطی که در وجودش بوده، دوباره بازمی‌گردد. اگر انتقام بر اساس شجاعت انجام شود، عمل نیکوی به حساب می‌آید، اما در غیر این صورت، مذموم است. افرادی بوده‌اند که برای انتقام از قدرتی بزرگ یا رقبای قوی، اقدام کرده‌اند و در این راه خود را به هلاکت انداخته‌اند، بدون اینکه به کسی آسیب بزنند. این‌گونه انتقام‌ها در حقیقت برای خود فرد زیان‌آور و موجب افت و ناتوانی بیشترش می‌شود. بنابراین، روشن است که فضائل همچون عفت، سخاوت و شجاعت تنها از انسان‌های حکیم برمی‌خیزند و این شرایط تنها با حکمت به درستی به کار گرفته می‌شوند تا هر فضیلت در زمان و مکان مناسب و با نیاز و مصلحت درست مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، هر کسی که عفیف و شجاع باشد، حکیم است و هر حکیمی نیز عفیف و شجاع خواهد بود.
و همچنین عملی شبیه به عدالت صادر شود از کسانی که عدالت در ایشان موجود نبود و اظهار اعمال عدول کنند، از جهت ریا و سمعه تا به وسیلت آن مالی یا جاهی یا چیزی مرغوب جذب کنند، یا به جهت غرضی دیگر مانند آنچه تقدیم یافت در دیگر فضائل. و نشاید که افعال امثال این طایفه را با عدالت نسبت دهند. از بهر آنکه عادل حقیقی کسی بود که تعدیل قوتهای نفسانی و تقویم افعال و احوالی که صادر شود از آن قوتها، چنانکه بعضی بر بعضی غالب نشود، به تقدیم رسانیده باشد، بعد ازان در آنچه خارج ذات او بود مانند معاملات و کرامات و غیر آن همین نسق رعایت کرده باشد، و نظر او در عموم اوقات بر اقتضای فضیلت عدالت بود نه بر غرضی دیگر، و این آنگاه متمشی شود که نفس را هیأتی نفسانی که مقتضی ادب کلی بود حاصل آمده باشد تا افعال و آثار او در سلک نظام انخراط یابد.
هوش مصنوعی: عملی که شبیه عدالت است از افرادی صادر می‌شود که خودشان در باطن عادل نیستند و به خاطر نمایش یا تمایل به جلب توجه دیگران، خود را عادل نشان می‌دهند تا از این طریق به منافع مادی یا مقام اجتماعی دست یابند. این افراد نمی‌توانند به واقعیت عدالت نسبت داده شوند، زیرا عادل واقعی کسی است که توانسته است قوای نفسانی خود را متعادل کند و رفتار و حالاتش را به گونه‌ای ساماندهی کند که هیچ یک بر دیگری غلبه نکند. او همچنین در امور خارج از وجودش، مانند تعاملات و کارهای نیک، همان اصول را رعایت می‌کند و همواره نگاهش بر اساس فضیلت عدالت بوده و نه به خاطر انگیزه‌های دیگر. این وضعیت زمانی محقق می‌شود که نفس او به شکل صحیح و متعادل درآید تا افعال و آثارش در نظم و قاعده قرار گیرد.
و در دیگر فضائل همین اعتبار محافظت باید کرد تا حقایق آن ازانچه بدان شبیه بود بازشناسد، والله ملهم الصواب.
هوش مصنوعی: برای حفظ دیگر فضایل نیز باید دقت و توجه کافی داشته باشیم تا بتوانیم حقایق آن‌ها را از مسائلی که به آنها شباهت دارد، تشخیص دهیم. خداوند به ما الهام می‌دهد تا در این زمینه درست عمل کنیم.