گنجور

فصل سیم

در علم نفس مقرر شده است که نفس انسانی را سه قوت متباینست که به اعتبار آن قوتها مصدر افعال و آثار مختلف می شود به مشارکت ارادت، و چون از آن قوتها بر دیگران غالب شود دیگران مغلوب یا مفقود شوند: یکی قوت ناطقه که آن را نفس ملکی خوانند، و آن مبدأ فکر و تمییز و شوق نظر در حقایق امور بود، و دوم قوت غضبی که آن را نفس سبعی خوانند، و آن مبدأ غضب و دلیری و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع و مزید جاه بود، و سیم قوت شهوانی که آن را نفس بهیمی خوانند، و آن مبدأ شهوت و طلب غذا و شوق التذاذ به مآکل و مشارب و مناکح بود، چنانکه در قسم اول اشارتی به این قسمت تقدیم افتاد.

پس عدد فضایل نفس به حسب اعداد این قوی تواند بود، چه هر گاه که حرکت نفس ناطقه به اعتدال بود در ذات خویش و شوق او به اکتساب معارف یقیقنی بود، نه به آنچه گمان برند که یقینی است و بحقیقت جهل محض بود، از آن حرکت فضیلت علم حادث شود و به تبعیت فضیلت حکمت لازم آید. و هر گاه که حرکت نفس سبعی به اعتدال بود، و انقیاد نماید نفس عاقله را، و قناعت کند بر آنچه نفس عاقله قسط او شمرد، و تهیج بی وقت و تجاوز حد ننماید در احوال خویش، نفس را از آن حرکت فضیلت حلم حادث شود و فضیلت شجاعت به تبعیت لازم آید. و هر گاه که حرکت نفس بهیمی به اعتدال بود، و مطاوعت نماید نفس عاقله را، و اقصار کند بر آنچه عاقله نصیب او نهد، و در اتباع هوای خویش مخالفت او نکند، از آن حرکت فضیلت عفت حادث شود و فضیلت سخا به تبعیت لازم آید.

و چون این سه جنس فضیلت حاصل شود و هر سه با یکدیگر متمازج و متسالم شوند از ترکب هر سه، حالتی متشابه حادث گردد که کمال و تمام آن فضایل به آن بود و آن را فضیلت عدالت خوانند. و از این جهت است که اجماع و اتفاق جملگی حکمای متأخر و متقدم حاصل است بر آنکه اجناس فضایل چهار است: حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. و هیچ کس مستحق مدح و مستعد مباهات و مفاخرت نشود الا به یکی از این چهار، یا به هر چهار، ه کسانی نیز که به شرف نسب و بزرگی دودمان فخر کنند مرجع با آن بود که بعضی از آبا و اسلاف ایشان به این فضایل موصوف بوده اند و اگر کسی به تفوق و تغلب یا کثرت مال مباهات کند اهل عقل را برو انکار رسد.

و به عبارتی دیگر، پیش ازین گفته آمد که نفس را دو قوت است:

یکی ادارک به ذات و دوم تحریک به آلات؛ و هر یکی از این دو منشعب شود به دو شعبه: اما قوت ادارک: به قوت نظری و قوت عملی؛ و اما قوت تحریک: به قوت دفع یعنی غضبی و قوت جذب یعنی شهوی. پس بدین اعتبار قوی چهار شود، و چون تصرف هر یک در موضوعات خویش بر وجه اعتدال بود، چنانکه باید و چندانکه باید، بی افراط و تفریط فضیلتی حادث شود.

پس فضایل نیز چهار بود یکی از تهذیب قوت نظری و آن حکمت بود، و دوم از تهذیب قوت عملی و آن عدالت بود، و سیم از تهذیب قوت غضبی و آن شجاعت بود و چهارم از تهذیب قوت شهوی و آن عفت بود. و چون کمال قوت عملی آن بود که تصرفات او در آنچه تعلق به عمل دارد به وجهی باشد که باید، و تحصیل این فضایل تعلق به عمل دارد، از این جهت حصول عدالت موقوف بود بر حصول سه فضیلت دیگر چنانکه در اعتبار اول گفته آمد.

و اینجا اشکالی وارد است و آن آنست که حکمت را قسمت کردیم به نظری و عملی، و حکمت عملی را به سه صنف که یکی ازان مشتمل است بر فضایل چهارگانه که یکی ازان حکمت است. پس نفس حکمت قسمی باشد از اقسام حکمت، و این قسمتی مدخول بود. و حل این اشکال آنست که همچنان که عمل را تعلقی است به نظر، و بدین سبب در اقسام علوم قسمی که مقصور بود بر علم به اموری که وجود آن تعلق به تصرف عالم دارد، موسوم شده است به قسم عملی، نظر را نیز تعلقی است به عمل، چه نظر از اموریست که وجود آن تعلق به تصرف ناظر دارد؛ پس از این جهت تحصیل اصل حکمت قسمی از اقسام حکمت عملی آمد، تا چنانکه عدالت از حکمت است، حکمت از عدالت بود، با آنکه مراد از حکمت در این مقام استعمال عقل عملی باشد چنانکه باید، و آن را حکمت عملی نیز خوانند، و به سبب اختلاف اعتبار اختلال از قسمت زایل شود و شک برخیزد.

و هر یکی از این فضایل اقتضای استحقاق مدح صاحب فضیلت به شرط تعدی کند ازو به غیر او، چه مادام که اثر آن فضیلت هم در ذات او بود تنها، و به غیر او سرایت نکند، موجب استحقاق مدح نشود. مثالش صاحب سخاوت را که سخاوت او ازو تعدی نکند به غیری منفاق خوانند نه سخی، و صاحب شجاعت را چون بدین صفت بود غیور خوانند نه شجاع، و صاحب حکمت را مستبصر خوانند نه حکیم. اما چون فضیلت عام شود و اثر خیرش به دیگران سرایت کند هراینه سبب خوف و رجای دیگران گردد، پس سخا سبب رجا بود و شجاعت سبب خوف، اما در دنیا، چه این دو فضیلت تعلق به نفس حیوانی فانی دارد، و علم، هم سبب رجا بود و هم سبب خوف، هم در دنیا و هم در آخرت، چه این فضیلت تعلق به نفس ملکی باقی دارد. و چون رجا و هیبت، که سبب سیادت و احتشام باشند حاصل آید، مدح لازم شود.

و در رسوم این فضائل گفته اند که: حکمت آنست که معرفت هر چه سمت وجود دارد حاصل شود. و چون موجودات یا الهی است یا انسانی پس حکمت دو نوع بود: یکی دانستنی و دیگر کردنی، یعنی نظری و عملی، و شجاعت آنست که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نماید، تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رای کند، تا هم فعلی که کند جمیل بود و هم صبری که نماید محمود باشد؛ و عفت آنست که شهوت مطیع نفس ناطقه باشد، تا تصرفات او به حسب اقتضای رای بود و اثر حریت درو ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ ماند؛ و عدالت آنست که این همه قوتها با یکدیگر اتفاق کنند و قوت ممیزه را امتثال نمایند، تا اختلاف هواها و تجاذب قوتها صاحبش را در ورطه حیرت نیفگند و اثر انصاف و انتصاف درو ظاهر شود، والله اعلم.

فصل دوم: شرف هر صناعتی که مقصور بود بر اصلاح جوهر موجودی از موجودات به حسب شرف آن موجود تواند بود در ذات خویش؛ و این قضیه ایست در عقل عقلا ظاهر و مکشوف، چه صناعت طب که غرض ازو اصلاح بدن انسان است شریفتر بود از صنعت دباغت که غرض ازو استصلاح پوست حیوانات مرده باشد. و چون شریفترین موجودات این عالم نوع انسان است چنانکه در علوم نظری مبرهن شده است و ما در فصل چهارم از قسم اول به آن اشارتی کردیم، و وجود این نوع متعلق به قدرت خالق، و صانع اوست، جل اسمه و عظم ذکره، و تجوید وجود و اکمال جوهرش مفوض به رای و رویت و تدبیر و ارادت او، چنانکه بیان کردیم؛ و چون کمال هر چیزی در صدور فعل خاص اوست ازو بر تمام ترین وجهی، و نقصان او در قصور آن صدور ازو، چنانکه در اسپ یاد کرده آمد، که اگر مصدر خاصیت خویش نباشد بر وجه اتم همچون خر نقل اثقال را شاید، یا همچون گوسفند ذبح را، اظهار خاصیت انسان که اقتضای اصدار افعال خاص او کند ازو تا وجودش به کمال رسد جز به توسط این صناعت صورت نبندد پس صناعتی که ثمره او اکمال اشرف موجودات این عالم بود اشرف صناعات اهل عالم تواند بود.فصل چهارم: و در تحت هر یکی از این اجناس چهارگانه انواع نامحصور بود و اما آنچه مشهورتر است یاد کنیم:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در علم نفس مقرر شده است که نفس انسانی را سه قوت متباینست که به اعتبار آن قوتها مصدر افعال و آثار مختلف می شود به مشارکت ارادت، و چون از آن قوتها بر دیگران غالب شود دیگران مغلوب یا مفقود شوند: یکی قوت ناطقه که آن را نفس ملکی خوانند، و آن مبدأ فکر و تمییز و شوق نظر در حقایق امور بود، و دوم قوت غضبی که آن را نفس سبعی خوانند، و آن مبدأ غضب و دلیری و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع و مزید جاه بود، و سیم قوت شهوانی که آن را نفس بهیمی خوانند، و آن مبدأ شهوت و طلب غذا و شوق التذاذ به مآکل و مشارب و مناکح بود، چنانکه در قسم اول اشارتی به این قسمت تقدیم افتاد.
هوش مصنوعی: در علم روانشناسی بیان شده است که نفس انسان دارای سه نیروی متفاوت است که بر اساس این نیروها، اعمال و نتایج مختلفی به وجود می‌آید. این نیروها به نوعی بر یکدیگر تأثیرگذارند و اگر یکی از آنها بر دیگری غالب شود، آن نیروی ضعیف‌تر مغلوب یا ناپدید خواهد شد. نیروی اول، نیرو فکر و شعور است که به آن نفس انسانی گفته می‌شود و مبدا تفکر، تمییز و تمایل به درک حقیقت است. نیروی دوم، نیروی خشم و غضب است که به آن نفس حیوانی گفته می‌شود و منبعی برای خشم، شجاعت و تمایل به تسلط و کسب قدرت است. نیروی سوم، نیروی شهوت است که به آن نفس حيوانی گفته می‌شود و منبعی برای تمایلات جنسی، گرسنگی و لذت‌جویی از غذاها و نوشیدنی‌ها است.
پس عدد فضایل نفس به حسب اعداد این قوی تواند بود، چه هر گاه که حرکت نفس ناطقه به اعتدال بود در ذات خویش و شوق او به اکتساب معارف یقیقنی بود، نه به آنچه گمان برند که یقینی است و بحقیقت جهل محض بود، از آن حرکت فضیلت علم حادث شود و به تبعیت فضیلت حکمت لازم آید. و هر گاه که حرکت نفس سبعی به اعتدال بود، و انقیاد نماید نفس عاقله را، و قناعت کند بر آنچه نفس عاقله قسط او شمرد، و تهیج بی وقت و تجاوز حد ننماید در احوال خویش، نفس را از آن حرکت فضیلت حلم حادث شود و فضیلت شجاعت به تبعیت لازم آید. و هر گاه که حرکت نفس بهیمی به اعتدال بود، و مطاوعت نماید نفس عاقله را، و اقصار کند بر آنچه عاقله نصیب او نهد، و در اتباع هوای خویش مخالفت او نکند، از آن حرکت فضیلت عفت حادث شود و فضیلت سخا به تبعیت لازم آید.
هوش مصنوعی: عدد فضایل نفس بستگی به وضعیت‌های مختلف آن دارد. زمانی که حرکت نفس ناطقه در تعادل باشد و او به دستیابی به معارف واقعی تمایل داشته باشد، نه به چیزهایی که فقط گمان می‌شود واقعی‌اند، حاصل این حرکت فضیلت علم خواهد بود و به تبع آن فضیلت حکمت نیز لازم می‌آید. اگر حرکت نفس در حالت متعادل و سازگار با عقل باشد و او بر آنچه عقل برایش مناسب می‌داند قناعت کند، بدون آنکه دچار هیجان‌های بی‌مورد شود، در این صورت فضیلت حلم حاصل خواهد شد و فضیلت شجاعت نیز ناشی از آن خواهد بود. همچنین، اگر حرکت نفس در تعادل با سرشت حیوانی‌اش باشد و به عقل خود گوش دهد و بر آنچه عقل به او می‌دهد تکیه کند و در پی تحقق خواسته‌های بی‌مورد خود نباشد، در این حالت فضیلت عفت به وجود خواهد آمد و فضیلت سخاوت نیز از آن نشأت می‌گیرد.
و چون این سه جنس فضیلت حاصل شود و هر سه با یکدیگر متمازج و متسالم شوند از ترکب هر سه، حالتی متشابه حادث گردد که کمال و تمام آن فضایل به آن بود و آن را فضیلت عدالت خوانند. و از این جهت است که اجماع و اتفاق جملگی حکمای متأخر و متقدم حاصل است بر آنکه اجناس فضایل چهار است: حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. و هیچ کس مستحق مدح و مستعد مباهات و مفاخرت نشود الا به یکی از این چهار، یا به هر چهار، ه کسانی نیز که به شرف نسب و بزرگی دودمان فخر کنند مرجع با آن بود که بعضی از آبا و اسلاف ایشان به این فضایل موصوف بوده اند و اگر کسی به تفوق و تغلب یا کثرت مال مباهات کند اهل عقل را برو انکار رسد.
هوش مصنوعی: زمانی که این سه نوع فضیلت به وجود آید و با هم ترکیب و سازگار شوند، حالتی مشابه به وجود می‌آید که کمال و تمام این فضایل در آن نهفته است و به آن فضیلت عدالت می‌گویند. به همین دلیل، تمام حکما، چه گذشته و چه معاصر، به این نتیجه رسیده‌اند که فضایل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت. هیچ‌کس شایسته ستایش و مستحق مباهات و افتخار نخواهد بود مگر به یکی از این چهار فضیلت یا به تمامی آنها. کسانی که به نیکی نسب و بزرگی دودمان خود افتخار می‌کنند، در واقع به این دلیل است که برخی از اجداد و نیاکانشان به این فضایل شناخته شده‌اند. اما اگر کسی به قدرت، تسلط یا ثروت زیاد خود افتخار کند، اهل عقل این امر را انکار می‌کنند.
و به عبارتی دیگر، پیش ازین گفته آمد که نفس را دو قوت است:
هوش مصنوعی: به عبارت دیگر، پیشتر اشاره شده که نفس دارای دو قوت است:
یکی ادارک به ذات و دوم تحریک به آلات؛ و هر یکی از این دو منشعب شود به دو شعبه: اما قوت ادارک: به قوت نظری و قوت عملی؛ و اما قوت تحریک: به قوت دفع یعنی غضبی و قوت جذب یعنی شهوی. پس بدین اعتبار قوی چهار شود، و چون تصرف هر یک در موضوعات خویش بر وجه اعتدال بود، چنانکه باید و چندانکه باید، بی افراط و تفریط فضیلتی حادث شود.
هوش مصنوعی: ادرک به دو شکل تقسیم می‌شود: یکی درک ذاتی و دیگری تحریک به وسیله ابزار. هر یک از این دو موضوع به دو بخش تقسیم می‌شود. در زمینه درک، این دو بخش شامل قدرت نظری و قدرت عملی هستند. در مورد تحریک نیز، به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی قدرت دفع که مرتبط با خشم است و دیگری قدرت جذب که مرتبط با شهوت است. بنابراین با این توضیحات، چهار نوع قدرت به وجود می‌آید. زمانی که هر یک از این قدرت‌ها در موضوعات خود به طور متعادل و مناسب عمل کنند، نه کم و نه زیاد، باعث بروز فضیلت جدیدی خواهد شد.
پس فضایل نیز چهار بود یکی از تهذیب قوت نظری و آن حکمت بود، و دوم از تهذیب قوت عملی و آن عدالت بود، و سیم از تهذیب قوت غضبی و آن شجاعت بود و چهارم از تهذیب قوت شهوی و آن عفت بود. و چون کمال قوت عملی آن بود که تصرفات او در آنچه تعلق به عمل دارد به وجهی باشد که باید، و تحصیل این فضایل تعلق به عمل دارد، از این جهت حصول عدالت موقوف بود بر حصول سه فضیلت دیگر چنانکه در اعتبار اول گفته آمد.
هوش مصنوعی: فضایل به چهار دسته تقسیم می‌شوند: اولین دسته مربوط به تقویت intelect است که حکمت نامیده می‌شود، دومین دسته به تقویت عمل مربوط می‌شود که عدالت نامیده می‌شود، سومین دسته به تقویت خشم مربوط است که شجاعت نامیده می‌شود، و چهارمین دسته به تقویت تمایلات شهوانی مربوط است که عفت نامیده می‌شود. برای رسیدن به کمال در عمل، تصرفات فرد باید به شیوه‌ای انجام شود که مطلوب است. به همین دلیل، دستیابی به عدالت به سه فضیلت دیگر بستگی دارد.
و اینجا اشکالی وارد است و آن آنست که حکمت را قسمت کردیم به نظری و عملی، و حکمت عملی را به سه صنف که یکی ازان مشتمل است بر فضایل چهارگانه که یکی ازان حکمت است. پس نفس حکمت قسمی باشد از اقسام حکمت، و این قسمتی مدخول بود. و حل این اشکال آنست که همچنان که عمل را تعلقی است به نظر، و بدین سبب در اقسام علوم قسمی که مقصور بود بر علم به اموری که وجود آن تعلق به تصرف عالم دارد، موسوم شده است به قسم عملی، نظر را نیز تعلقی است به عمل، چه نظر از اموریست که وجود آن تعلق به تصرف ناظر دارد؛ پس از این جهت تحصیل اصل حکمت قسمی از اقسام حکمت عملی آمد، تا چنانکه عدالت از حکمت است، حکمت از عدالت بود، با آنکه مراد از حکمت در این مقام استعمال عقل عملی باشد چنانکه باید، و آن را حکمت عملی نیز خوانند، و به سبب اختلاف اعتبار اختلال از قسمت زایل شود و شک برخیزد.
هوش مصنوعی: در اینجا بحثی مطرح است درباره تقسیم حکمت به دو بخش نظری و عملی و اینکه حکمت عملی به سه نوع تقسیم می‌شود. یکی از این انواع شامل چهار فضیلت است که یکی از آنها حکمت محسوب می‌شود. بنابراین حکمت در واقع بخشی از حکمت عملی است. برای روشن شدن این موضوع باید گفت که عمل به نوعی به نظر وابسته است و به همین خاطر در علوم، قسمتی که به علم اجرا و عمل مربوط می‌شود، به عنوان قسمتی عملی شناخته می‌شود. همچنین، نظر نیز به عمل مرتبط است، چرا که وجود نظر بستگی به تصرف ناظر دارد. بنابراین، به همین دلیل است که حکمت در اینجا به عنوان قسمتی از حکمت عملی در نظر گرفته می‌شود. به گونه‌ای که عدالت خود نیز از حکمت ناشی می‌شود، و حکمت نیز می‌تواند به نوعی از عدالت ناشی شده باشد. در اینجا مقصود از حکمت، استفاده از عقل عملی است که به همین خاطر به آن حکمت عملی نیز گفته می‌شود. در نتیجه، به دلیل تفاوت در معیارها، اشکال پیش آمده قابل حل است و تردیدی در این قضیه مطرح نمی‌شود.
و هر یکی از این فضایل اقتضای استحقاق مدح صاحب فضیلت به شرط تعدی کند ازو به غیر او، چه مادام که اثر آن فضیلت هم در ذات او بود تنها، و به غیر او سرایت نکند، موجب استحقاق مدح نشود. مثالش صاحب سخاوت را که سخاوت او ازو تعدی نکند به غیری منفاق خوانند نه سخی، و صاحب شجاعت را چون بدین صفت بود غیور خوانند نه شجاع، و صاحب حکمت را مستبصر خوانند نه حکیم. اما چون فضیلت عام شود و اثر خیرش به دیگران سرایت کند هراینه سبب خوف و رجای دیگران گردد، پس سخا سبب رجا بود و شجاعت سبب خوف، اما در دنیا، چه این دو فضیلت تعلق به نفس حیوانی فانی دارد، و علم، هم سبب رجا بود و هم سبب خوف، هم در دنیا و هم در آخرت، چه این فضیلت تعلق به نفس ملکی باقی دارد. و چون رجا و هیبت، که سبب سیادت و احتشام باشند حاصل آید، مدح لازم شود.
هوش مصنوعی: هر یک از فضایل انسانی موجب شایستگی فرد برای ستایش است، مشروط بر اینکه تأثیر آن فضیلت به دیگران نیز سرایت کند. به عبارت دیگر، اگر فضیلتی فقط مختص به خود فرد باشد و بر دیگران تأثیری نگذارد، آن فرد برای مدح شایسته نخواهد بود. به عنوان مثال، اگر کسی سخاوت داشته باشد اما این سخاوت به دیگران منتقل نشود، او را به عنوان آدمی خودخواه می‌شناسند، نه سخی. همچنین اگر فردی شجاعت داشته باشد که فقط مختص خودش باشد، به او عنوان غیور داده می‌شود، نه شجاع. در مورد خرد و دانش هم همینطور است: اگر فرد فقط خود دانا باشد و دانشش به دیگران نرسد، لقب حکیم را نخواهد داشت. اما وقتی یک فضیلت به دیگران سود می‌رساند و خوبیش بر دیگران تأثیر می‌گذارد، آنوقت می‌تواند موجب امید و ترس در دیگران شود؛ به طوری که سخاوت موجب امید و شجاعت موجب ترس می‌شود، هر چند که این دو فضیلت در ارتباط با زندگی دنیوی هستند. در حالی که علم هم در دنیا و هم در آخرت می‌تواند موجب امید و ترس شود، زیرا به نفس جاودانه مربوط می‌شود. وقتی امید و ترسی که باعث بزرگی و احترام است به وجود می‌آید، دیگر برای ستایش آن فرد نیاز خواهد بود.
و در رسوم این فضائل گفته اند که: حکمت آنست که معرفت هر چه سمت وجود دارد حاصل شود. و چون موجودات یا الهی است یا انسانی پس حکمت دو نوع بود: یکی دانستنی و دیگر کردنی، یعنی نظری و عملی، و شجاعت آنست که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نماید، تا در امور هولناک مضطرب نشود و اقدام بر حسب رای کند، تا هم فعلی که کند جمیل بود و هم صبری که نماید محمود باشد؛ و عفت آنست که شهوت مطیع نفس ناطقه باشد، تا تصرفات او به حسب اقتضای رای بود و اثر حریت درو ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ ماند؛ و عدالت آنست که این همه قوتها با یکدیگر اتفاق کنند و قوت ممیزه را امتثال نمایند، تا اختلاف هواها و تجاذب قوتها صاحبش را در ورطه حیرت نیفگند و اثر انصاف و انتصاف درو ظاهر شود، والله اعلم.
هوش مصنوعی: در رسوم فضایل گفته شده است که حکمت به معنای دستیابی به شناخت از همه چیزهایی است که وجود دارند. موجودات به دو دسته الهی و انسانی تقسیم می‌شوند، لذا حکمت نیز به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی دانشی و دیگری عملی، به عبارتی نظری و عملی. شجاعت به معنای آن است که نفس خشمگین تحت کنترل عقل قرار گیرد، تا در موقعیت‌های ترسناک دچار اضطراب نشود و بر اساس تفکر عمل کند، به طوری که هم عملی که انجام می‌دهد زیبا باشد و هم صبری که از خود نشان می‌دهد نیکو باشد. عفت یعنی اینکه شهوت تحت تسلط عقل باشد، تا رفتارهای او بر اساس فهم و نظر او باشد و نشانه آزادی در او نمایان شود و از تبعیت از خواسته‌های نفس و لذت‌های زودگذر آزاد بماند. عدالت به معنای آن است که همه این نیروها با یکدیگر هماهنگ شده و از عقل تبعیت کنند، تا اختلاف‌های خواسته‌ها و جاذبه‌های نیروها شخص را در سردرگمی نیندازند و نشانه انصاف و توازن در آن شخص جلوه‌گر شود.