شمارهٔ ۵ - در مدح ملک الوزراء مختار الدین
دوستی کو تا به جان دربستمی
پیش او جان را میان دربستمی
کاش در عالم دو یکدل دیدمی
تا دل از عالم بدان دربستمی
کو سواری بر سر میدان درد
تا به فتراکش عنان دربستمی
آفتابم بایدی با چشم درد
تا طبیبان را دکان دربستمی
درد از آن دارم که درد افزای نیست
کاش هستی تا به جان دربستمی
کو حریفی خوش که جان بفشاندمی
کو تنوری نو که نان در بستمی
سایهٔ دیوارم ار محرم شدی
در به روی انس و جان دربستمی
آه من گر ز آسمانه برشدی
من در هفت آسمان دربستمی
گر چلیپا داشتی آواز درد
هفت زنار از نهان دربستمی
گر مغان را راز مرغان دیدمی
دل به مرغ زندخوان دربستمی
گر به نامم بوی مردی نیستی
دست را رنگ زنان دربستمی
ورنه خون بودی حنوط عاشقان
کی قبا چون ارغوان دربستمی
هر جفا را مرحبائی گفتمی
گرنه پیش از لب زبان دربستمی
پردهٔ خاقانی افغان میدرد
کاشکی راه فغان دربستمی
گر هم از دستور دستوریستی
دل به دستور جهان در بستمی
خواجهٔ سلطان نشان مختار دین
افسر گردن کشان سردار دین
یوسف دلها پدیدار آمده است
عاشقی را روز بازار آمده است
عندلیب عشق کار از سر گرفت
کان گلستان بر سر کار آمده است
دیودل باشیم و بر پاشیم جان
کن پری چهره پدیدار آمده است
نورهان خواهیم بوس از پای رخش
کآفتابش آسمانوار آمده است
دل جوی ندهد به بیاع فلک
کآفتابی را خریدار آمده است
هین تبر در شیشهٔ افلاک از آنک
گل به نیل جان غمخوار آمده است
شب قبای مه زره زد بندهوار
کن زره زلفین کلهدار آمده است
از مژه در نعل اسبش دوختن
نعل اسبش لعل مسمار آمده است
از نثار خون دل در راه او
کرکس شب کبک منقار آمده است
دین فروشان را به بوی کفر او
طیلسان در وجه زنار آمده است
ما درم ریز از مژه وز گاز ما
نیم دینارش به آزار آمده است
خرجها از گل شکر رفته است لیک
گازها بر نیم دینار آمده است
خاک ره پرنافهٔ مشک است از آنک
موکب زلفش به آوار آمده است
یاد او خورده است خاقانی از آن
بوسه گاهش دست خمار آمده است
نسخهٔ رویش چو توقیع وزیر
تا ابد تعویذ احرار آمده است
صاحب صاحب قران در عالم اوست
آصف الهام و سلیمان خاتم اوست
پیش درگاهش میان بست آسمان
محضر جاهش بر آن بست آسمان
مهدی آخر زمان شد کز درش
رخنهٔ آخر زمان بست آسمان
بر در او تا شود جلاد ظلم
ماه را بر آستان بست آسمان
روح شیدا شد ز هول موکبش
بهر هارونی میان بست آسمان
ز آن سلاسل آخشیجان یافت روح
زان جلاجل اختران بست آسمان
زیور امن از مثال امر او
بر جبین انس و جان بست آسمان
ز آن ملک را چون کبوتر بر درش
زیر بر خط امان بست آسمان
گنجهای بکر سر پوشیده را
عقد بر صدر جهان بست آسمان
از سر کلکش جواهر وام کرد
بر کلاه فرقدان بست آسمان
تیر دون القلتین را از ثناش
آب بحرین در زبان بست آسمان
از حنوط جان خصم اوست شام
ز آن حجاب از زعفران بست آسمان
وز حنای دست بخت اوست صبح
ز آن نقاب از ارغوان بست آسمان
بهر بذلش نطفهٔ خورشید را
نقش در ارحام کان بست آسمان
وقت استقبال مهد بخت او
قبه در صحرای جان بست آسمان
چند گوئی عقد بخت او که بست
عقد بختش آسمان بست، آسمان
رای مختار آسمان آثار گشت
آسمان مجبور و او مختار گشت
روشنان ز آن حکم کاول کردهاند
دست آفت ز او معطل کردهاند
کار داران ازل بر دولتش
تا ابد فتوی مجمل کردهاند
از فلک پرسیدم این اسرار گفت
فتوی آن فتوی است کاول کردهاند
ایمن است از رستخیز افلاک از آنک
بر بقای او معول کردهاند
بر حمایل حوریان از نام او
هشت جنت هفت هیکل کردهاند
بحر مصروعی است از رشک سخاش
ز آن سرا پایش مسلسل کردهاند
بر فلک با دستبرد کلک او
از سماک رامح اعزل کردهاند
در نفاذ امر او بر بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کردهاند
تا سعادت بخش انجم بخت اوست
حالا نحسین را مبدل کردهاند
انجماند از بهر کلکش دودهسای
لاجرم جرم زحل، حل کردهاند
ز آهن هندی به عشقت تیغ او
چینیان چینی سجنجل کردهاند
آتشی کز جوهر اعدای اوست
هم بر اعدایش موکل کردهاند
دشمنانش کز فلک جستند سعی
تکیه بر بنیاد مختل کردهاند
شیشه ز آن بشکست و باده زان بریخت
کامتحان چشم احول کردهاند
راویان شعر من در مدح او
سخره بر راعشی و اخطل کردهاند
بر ثنای او روان خواهم فشاند
گنج معنی بر جهان خواهم فشاند
کلک او رخسار ملک آرای باد
دست او زلف ظفر پیرای باد
عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع
این عطا بخش آن عطا بخشای باد
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد
از در افریقیه تا حد چین
نام او فاروق دین افزای باد
ظلم از اولرزان چو رایت روز باد
رایتش چون کوه پا بر جای باد
دشمنان سر بزرگش را چو بوم
حاصل از طاووس دولت، پای باد
حامله است اقبال مادر زاد او
قابلهاش ناهید عشرت زای باد
دیدبان بام چارم چرخ را
نعل اسبش کحل عیسیسای باد
سکهٔ ایام را بر هر دو روی
نقش نامش صدر صادق رای باد
هیبتش در کاسهٔ سر خصم را
هم ز خون خصم میپالای باد
ز آن نی آتش تنش داغ سگی
بر سر شیران دندان خای باد
و آن سر نی در سرابستان فتح
سرو پیرای و سریر آرای باد
از گل راه و که دیوار او
مشتری بام مسیح اندای باد
آسمان در بوس و سجده بر درش
از لب و چهره زمین فرسای باد
این دعا را انسیان تحسین کنند
ختم کن تا قدسیان آمین کنند
شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان: برقع زرنگار بندد صبحشمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه: این جان ز دام گلخن تن درگذشتنی است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوستی کو تا به جان دربستمی
پیش او جان را میان دربستمی
هوش مصنوعی: یک دوستی پیدا کن که برایش جانت را فدای او کنی و جانت را در راستای دوستیتان قرار دهی.
کاش در عالم دو یکدل دیدمی
تا دل از عالم بدان دربستمی
هوش مصنوعی: ای کاش در این دنیا کسی را مییافتم که همدل و همفکر باشد، تا بتوانم با خیال راحت از همه مشکلات و سختیهای این دنیا فاصله بگیرم و دل را به او بسپارم.
کو سواری بر سر میدان درد
تا به فتراکش عنان دربستمی
هوش مصنوعی: کسی که در میدان درد و رنج، سواری میکند و تمام توجهش را به رسیدن به هدف معطوف کرده است.
آفتابم بایدی با چشم درد
تا طبیبان را دکان دربستمی
هوش مصنوعی: من به شدت نیاز به آفتاب دارم، اما به خاطر درد چشمم نمیتوانم از آن بهرهمند شوم و این باعث میشود که پزشکان نتوانند به راحتی کار خود را انجام دهند.
درد از آن دارم که درد افزای نیست
کاش هستی تا به جان دربستمی
هوش مصنوعی: من از درد رنج میبرم چون هیچ راهی برای کاهش آن وجود ندارد. ای کاش تو یا وجودی بود که تمام توجه و جانم را به خود اختصاص میداد.
کو حریفی خوش که جان بفشاندمی
کو تنوری نو که نان در بستمی
هوش مصنوعی: کجا میتوانم حریفی بیابم که برایش جانم را فدا کنم؟ کجا است این تنور نو که نان تازهای در آن پخته میشود؟
سایهٔ دیوارم ار محرم شدی
در به روی انس و جان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ دیوار من برای تو رازدار شده باشد، من در برابر روح و جانم به روی تو کاملاً گشودهام.
آه من گر ز آسمانه برشدی
من در هفت آسمان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر آه من به آسمان برسد، من در هفت آسمان کامل و بینقص هستم.
گر چلیپا داشتی آواز درد
هفت زنار از نهان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر چلیپا (نماد عذاب و سختی) داشتی، صدای درد هفت زن از درون پنهان را میشنیدی.
گر مغان را راز مرغان دیدمی
دل به مرغ زندخوان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر راز پرندگان را از عالمان شرابخوار میدانستم، دل خود را به آواز این پرندگان میسپردم و با تمام وجود به آنها گوش میسپردم.
گر به نامم بوی مردی نیستی
دست را رنگ زنان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر به نام و نشان من بوی شجاعت و مردانگی نباشد، پس تو دستت را به رنگ زنان آغشته میکنی و در انتظار لذتهای ظاهری هستی.
ورنه خون بودی حنوط عاشقان
کی قبا چون ارغوان دربستمی
هوش مصنوعی: اگر نبود عشق و محبت، عشقورزان به خاکستری همچون خون میافتادند و آغوشی چون چوب قرمز گلی نداشتند.
هر جفا را مرحبائی گفتمی
گرنه پیش از لب زبان دربستمی
هوش مصنوعی: من هر ستم و آسیب را با خوشآمدگویی مواجه میکنم، وگرنه قبل از اینکه چیزی بگویم، زبانم را بسته نگه میدارم.
پردهٔ خاقانی افغان میدرد
کاشکی راه فغان دربستمی
هوش مصنوعی: خاقانی افغان در حال آسیب زدن به پردهای است؛ ای کاش که راه فریاد و نالهام بسته میبود.
گر هم از دستور دستوریستی
دل به دستور جهان در بستمی
هوش مصنوعی: اگرچه تو هم از دستورات پیروی میکنی، اما دل به قوانین و نظم جهانی نمیسپاری.
خواجهٔ سلطان نشان مختار دین
افسر گردن کشان سردار دین
هوش مصنوعی: سرور بزرگ، نشانهای از مختار است که در میان گردنکشان و سرداران دین، مقام و موقعیتی برجسته دارد.
یوسف دلها پدیدار آمده است
عاشقی را روز بازار آمده است
هوش مصنوعی: دل ها شاد و شکفته شده و عشق در اوج خود قرار گرفته است، گویی یوسف چهرهاش در میان مردم نمایان شده و روزی برگزاری عشق فرارسیده است.
عندلیب عشق کار از سر گرفت
کان گلستان بر سر کار آمده است
هوش مصنوعی: پری کوچک عشق دوباره به فعالیت مشغول شده است، چون بهار و شکوفهها دوباره شروع به جوانه زدن کردهاند.
دیودل باشیم و بر پاشیم جان
کن پری چهره پدیدار آمده است
هوش مصنوعی: بیایید با همدیگر شاد و شنگول باشیم و آمادهی پذیرایی از زیبارویی که با ردای زیبایش آمده، باشیم.
نورهان خواهیم بوس از پای رخش
کآفتابش آسمانوار آمده است
هوش مصنوعی: ما از پای زیبایی او بوسه خواهیم گرفت، زیرا چهرهاش مانند خورشید در آسمان میدرخشد.
دل جوی ندهد به بیاع فلک
کآفتابی را خریدار آمده است
هوش مصنوعی: دل هرگز به بیابان و خشکسالی راضی نمیشود، زیرا خورشیدی در آسمان وجود دارد که در انتظار خریداری است.
هین تبر در شیشهٔ افلاک از آنک
گل به نیل جان غمخوار آمده است
هوش مصنوعی: توجه کن که در آسمانها شیشهای وجود دارد و تبر به خاطر این که گل به رنگ آبی در آمده، به سوی آن آمده است. این تصویر احساسات عمیق و ظریف انسانی را به تصویر میکشد.
شب قبای مه زره زد بندهوار
کن زره زلفین کلهدار آمده است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی شب را تشبیه میکند و میگوید که شب مانند یک لباس زیبا و شیک است که بر تن کرده است. همچنین، به زلفهای زیبا و درخشان شب اشاره دارد که به طرز خاصی بر سر دارد، به گونهای که حضورش خود را بهخوبی نشان میدهد. به طور کلی، شاعر زیبایی و جذابیت شب را با تصاویری از زرق و برق و زیبایی توصیف میکند.
از مژه در نعل اسبش دوختن
نعل اسبش لعل مسمار آمده است
هوش مصنوعی: این بیت به تصویرسازی زیبایی اشاره دارد، جایی که مژههای یک شخص به گونهای توصیف شدهاند که انگار نعل اسبش را با زیبایی و ظرافت دوختهاند. این تشبیه نمادین، به نحوی لذت و زیبایی را به تصویر میکشد که شامل ظرافت و دقت در کار است، به ویژه وقتی به رنگ سرخ لعل اشاره میشود. در کل، بیت به زیبایی و nghệنانی در جزییات و ترکیبهای هنری اشاره دارد.
از نثار خون دل در راه او
کرکس شب کبک منقار آمده است
هوش مصنوعی: از دلنوشتهها و احساسات عمیق من برای او، موجودات غمگینی مانند کرکسها که نماد درد و رنج هستند، به معنای شوق و اشتیاق من به او آمدهاند.
دین فروشان را به بوی کفر او
طیلسان در وجه زنار آمده است
هوش مصنوعی: دینفروشان به خاطر بوی کفر او مانند افرادی با لباسهای خاص و نمایشی در مقابل کسی با کمربند نمایان شدهاند.
ما درم ریز از مژه وز گاز ما
نیم دینارش به آزار آمده است
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی چشمهایمان و تاثیرشان بر دیگران، به کسی آسیب نمیزنیم و حتی دینار کمی هم ارزش آزار دادن او را ندارد.
خرجها از گل شکر رفته است لیک
گازها بر نیم دینار آمده است
هوش مصنوعی: هزینهها از زیبایی و لطافت کم شده است، اما قیمتها هنوز هم به اندازهای پایین نیامدهاند که قابل قبول باشند.
خاک ره پرنافهٔ مشک است از آنک
موکب زلفش به آوار آمده است
هوش مصنوعی: خاک راه پر از بوی خوش عطر مشک است، چون موکب و جلوه زلف او به اینجا آمده و پراکنده شده است.
یاد او خورده است خاقانی از آن
بوسه گاهش دست خمار آمده است
هوش مصنوعی: خاقانی همواره به یاد آن کسی است که به او بوسهای داده است و احساس سرخی و مستی ناشی از آن بوسه هنوز در او باقی مانده است.
نسخهٔ رویش چو توقیع وزیر
تا ابد تعویذ احرار آمده است
هوش مصنوعی: نسخهای که برای رویش به دست آمده، مانند امضای یک وزیر است که همیشه برای آزادگان برکت و شفا به ارمغان میآورد.
صاحب صاحب قران در عالم اوست
آصف الهام و سلیمان خاتم اوست
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که برتر از دیگران است، همانند آصف که الهام یافته و سلیمان که دارای خاتم و مقام بلند است، وجود دارد.
پیش درگاهش میان بست آسمان
محضر جاهش بر آن بست آسمان
هوش مصنوعی: در مقابل حضور او، آسمان را به احترامی ویژه گشودهاند و فضایش را به زیبایی نشان دادهاند.
مهدی آخر زمان شد کز درش
رخنهٔ آخر زمان بست آسمان
هوش مصنوعی: مهدی در زمان پایان دنیا ظهور کرد و درهای آخر الزمان به وسیلهی وجود او به روی آسمان بسته شد.
بر در او تا شود جلاد ظلم
ماه را بر آستان بست آسمان
هوش مصنوعی: در برابر او، خونریزی ظلم، ماه را بر آستان آسمان به بند کشیده است.
روح شیدا شد ز هول موکبش
بهر هارونی میان بست آسمان
هوش مصنوعی: روح شاداب و سرزندهای به خاطر جلال و شکوه موكب او، در آسمانها حسرتی عمیق احساس میکند.
ز آن سلاسل آخشیجان یافت روح
زان جلاجل اختران بست آسمان
هوش مصنوعی: از آن زنجیرها و بندهای سخت، جانم روشنی و زیبایی گرفت و مانند ستارهها در آسمان، به اوج و بلندی رسید.
زیور امن از مثال امر او
بر جبین انس و جان بست آسمان
هوش مصنوعی: زیور امنیت از نمونه فرمان او بر پیشانی انسان و روح، آسمان را آراسته است.
ز آن ملک را چون کبوتر بر درش
زیر بر خط امان بست آسمان
هوش مصنوعی: از آن سرزمین مانند کبوتر در زیر درب آن، با خط امان آسمان را برای خود محفوظ کرده است.
گنجهای بکر سر پوشیده را
عقد بر صدر جهان بست آسمان
هوش مصنوعی: آسمان گنجینههای نهفته و دستنخورده را به زیبایی بر قلههای جهان قرار داده است.
از سر کلکش جواهر وام کرد
بر کلاه فرقدان بست آسمان
هوش مصنوعی: از تدبیر او، جواهراتی به دست آورد و بر کلاه ستارهای در آسمان گذاشت.
تیر دون القلتین را از ثناش
آب بحرین در زبان بست آسمان
هوش مصنوعی: پرکنان دریا، مدح او بر زبان آسمان جاری است.
از حنوط جان خصم اوست شام
ز آن حجاب از زعفران بست آسمان
هوش مصنوعی: حیات دشمن او از راز و رمزهای غمگینی که در دل شب نهفته است، ناشی میشود. آنچه آسمان را پوشانده، نشانهای از زیبایی و رنگینکمانی مانند زعفران است.
وز حنای دست بخت اوست صبح
ز آن نقاب از ارغوان بست آسمان
هوش مصنوعی: دست سرنوشت او به قدری زیباست که صبح، آسمان از روی نقاب قرمز خود را نمایان میکند.
بهر بذلش نطفهٔ خورشید را
نقش در ارحام کان بست آسمان
هوش مصنوعی: برای بخشش او، نطفهی خورشید را در رحمها قرار داد که این کار آسمان را تدبیر کرد.
وقت استقبال مهد بخت او
قبه در صحرای جان بست آسمان
هوش مصنوعی: زمانی که او به دنیا آمد و سرنوشتش را رقم زد، آسمان مانند گنبدی در دشت جان گل کرد و درخشید.
چند گوئی عقد بخت او که بست
عقد بختش آسمان بست، آسمان
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی دربارهی بخت او صحبت کنی؟ این بخت او را آسمان رقم زده است.
رای مختار آسمان آثار گشت
آسمان مجبور و او مختار گشت
هوش مصنوعی: آسمان با اراده خود آثار و نشانههایی از خود بهجا گذاشت، در حالی که آسمان، تحت تأثیر و اجبار بود و فقط به خواست او عمل میکرد.
روشنان ز آن حکم کاول کردهاند
دست آفت ز او معطل کردهاند
هوش مصنوعی: آشکارا نشان میدهد که این حکم و فرمان، به گونهای صادر شده که نورانیان و روشنیها از آن پیروی کردهاند و به واسطهی این دستور، تأثیرات منفی و آسیبها به نوعی به تعویق افتادهاند.
کار داران ازل بر دولتش
تا ابد فتوی مجمل کردهاند
هوش مصنوعی: کسانی که از ابتدا بر سر کار بودند، در مورد سعادت و خوشبختی او تا همیشه، به صورت مختصر نظر دادهاند.
از فلک پرسیدم این اسرار گفت
فتوی آن فتوی است کاول کردهاند
هوش مصنوعی: از آسمان پرسیدم که این رازها چیست، و او پاسخ داد که هر حکمی، همان چیزی است که از ابتدا اعلام شده است.
ایمن است از رستخیز افلاک از آنک
بر بقای او معول کردهاند
هوش مصنوعی: آسمانها از روز رستاخیز در امان هستند، زیرا بر دوام او تکیه کردهاند.
بر حمایل حوریان از نام او
هشت جنت هفت هیکل کردهاند
هوش مصنوعی: آنچه ما از نام او میدانیم، هشت بهشت را بر دوش حوریان قرار دادهاند و هفت شکل مختلف از زیبایی را به نمایش گذاشتهاند.
بحر مصروعی است از رشک سخاش
ز آن سرا پایش مسلسل کردهاند
هوش مصنوعی: دریایی از بینظیری و زیبایی است که به خاطر شگفتیهایش، در آن همه چیز به هم پیوسته و به صورت زنجیرهای در آمده است.
بر فلک با دستبرد کلک او
از سماک رامح اعزل کردهاند
هوش مصنوعی: با دستهای هنرمند او، ستارهای در آسمان را از جایگاهش برداشتهاند.
در نفاذ امر او بر بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کردهاند
هوش مصنوعی: در تأثیرگذاری فرمان او بر دریا و بر باد، دو فرستاده را به کار گرفتهاند.
تا سعادت بخش انجم بخت اوست
حالا نحسین را مبدل کردهاند
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت او تحت تأثیر ستارهها و خوش شانسیاش است و حالا اتفاقات بد و نحس به نفع او تغییر کردهاند.
انجماند از بهر کلکش دودهسای
لاجرم جرم زحل، حل کردهاند
هوش مصنوعی: ستارهها برای افکار تو به وجود آمدهاند و به همین دلیل جرم سیاره زحل را نادیده گرفتهاند.
ز آهن هندی به عشقت تیغ او
چینیان چینی سجنجل کردهاند
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، چینیها با آهن هندی، تیغی ساختهاند که زیبایی و ظرافت آن شگفتانگیز است.
آتشی کز جوهر اعدای اوست
هم بر اعدایش موکل کردهاند
هوش مصنوعی: آتشین که از ذات دشمنان او برمیخیزد، خود نیز به دست همان دشمنان کنترل شده است.
دشمنانش کز فلک جستند سعی
تکیه بر بنیاد مختل کردهاند
هوش مصنوعی: دشمنان او که از آسمان به زمین آمدهاند، تلاش میکنند تا پایههای استحکام او را به هم بزنند.
شیشه ز آن بشکست و باده زان بریخت
کامتحان چشم احول کردهاند
هوش مصنوعی: شیشه شکست و نوشیدنی که در آن بود، بر زمین ریخت. چشمانی که در امتحان ناپدید شدهاند.
راویان شعر من در مدح او
سخره بر راعشی و اخطل کردهاند
هوش مصنوعی: شاعران شعر من در ستایش او به شوخی به شعرای راعشی و اخطل اشاره کردهاند.
بر ثنای او روان خواهم فشاند
گنج معنی بر جهان خواهم فشاند
هوش مصنوعی: میخواهم در ستایش او سخن بگویم و معانی گرانبها را به سراسر جهان منتقل کنم.
کلک او رخسار ملک آرای باد
دست او زلف ظفر پیرای باد
هوش مصنوعی: دست باد زلفهای پیروزمند او را میآراید و چهرهاش به مانند ملکهای زیباست.
عدل او چون فضل و فضلش چون ربیع
این عطا بخش آن عطا بخشای باد
هوش مصنوعی: عدالت خداوند مانند فضیلت اوست و فضیلت او نیز مانند بهار است؛ آنکه عطا میکند، خود این بخشش را هدیه میدهد.
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد
هوش مصنوعی: نام و آوازه او مانند خضر معروف و خوشبختیاش همچون مسیح است، این زمین دور آن ستارهگردی میچرخد.
از در افریقیه تا حد چین
نام او فاروق دین افزای باد
هوش مصنوعی: از افریقیه تا مرز چین، نام او (فاروق) به عنوان پاسدار دین و مروج آن، همیشه درخشنده و مشهور باشد.
ظلم از اولرزان چو رایت روز باد
رایتش چون کوه پا بر جای باد
هوش مصنوعی: ظلم همچون پرچم برافراشته در روز، هرگز پایدار نمیماند و مانند کوه، محکم و استوار نیست.
دشمنان سر بزرگش را چو بوم
حاصل از طاووس دولت، پای باد
هوش مصنوعی: دشمنان با حسادت و نیرنگ به عظمت او مینگرند و تلاش میکنند تا او را از پای درآورند، اما او مثل یک طاووس که در آسمان پرواز میکند، همچنان با قدرت به حرکت خود ادامه میدهد.
حامله است اقبال مادر زاد او
قابلهاش ناهید عشرت زای باد
هوش مصنوعی: با خوشبختی و شانس، زندگی او به گونهای است که مانند مادری باردار، منتظر روزی شاد و خوش است. در این راه، ناهید، نماد لذت و زیبایی، به عنوان حامی و کمککار او در تولد این خوشبختی و شادی عمل میکند.
دیدبان بام چارم چرخ را
نعل اسبش کحل عیسیسای باد
هوش مصنوعی: نگهبان بام چهارم آسمان، نعل اسب خود را با کحل (رنگ استثنایی) چشمان عیسی میآراید.
سکهٔ ایام را بر هر دو روی
نقش نامش صدر صادق رای باد
هوش مصنوعی: سکهٔ زمان در هر دو طرفش، نام صدر صادق به عنوان نماد و نشانی پررنگ جلوهگری میکند.
هیبتش در کاسهٔ سر خصم را
هم ز خون خصم میپالای باد
هوش مصنوعی: وجود او به حدی بزرگ و ترسناک است که حتی باد نیز سر دشمن را از خون او پاک میکند.
ز آن نی آتش تنش داغ سگی
بر سر شیران دندان خای باد
هوش مصنوعی: به دلیل درد و رنجی که از آن نی ناشی میشود، تن او همچون آتش میسوزد و این دردی است که بر روی شیران همچون دندان تیز سگی تأثیر میگذارد.
و آن سر نی در سرابستان فتح
سرو پیرای و سریر آرای باد
هوش مصنوعی: و آن سر نی در جایی خوابآور و فریبنده قرار دارد که موفقیت و زیبایی مانند سروی زینتبخش و سلطنتی همچون تاج بر سرش نشسته است.
از گل راه و که دیوار او
مشتری بام مسیح اندای باد
هوش مصنوعی: از راهی که گل به آن میروید و از دیواری که او دارد، بام مسیح به عنوان خریدار و مقصد در نظر گرفته شده است. این نشاندهنده ارج و قربی است که به زیبایی و معنویت داده شده و اشاره به سمبلهای مقدس دارد.
آسمان در بوس و سجده بر درش
از لب و چهره زمین فرسای باد
هوش مصنوعی: آسمان در حال عبادت و احترام به درگاه اوست و زمین با زیبایی و لطافت خود تحت تأثیر جریان باد قرار دارد.
این دعا را انسیان تحسین کنند
ختم کن تا قدسیان آمین کنند
هوش مصنوعی: این دعا را انسانها ستایش میکنند، پس آن را به پایان برسان تا فرشتگان نیز به آن تأیید بگویند.