گنجور

شمارهٔ ۸ - در مدح

ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد
قباله‌دار ازل نامهٔ ضمانش را
به حکم هدیهٔ نوروزی آسمان هر سال
تبرک از شرف آوردی آستانش را
مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید
کنون بقای ابد هدیه داد جانش را
امام و سرور هر دو جهان که مفتی عقل
ز لوح محفوظ املا کند لسانش را
به سوزیان معانی کنی خرید و فروخت
که راس مال کمال است سوزیانش را
خرد به استفادهٔ او برگماشت وقت تمام
به انتجاع رود گوش من بیانش را
به چند وجه مرا هم پناه و هم پدر است
که حق پناه کند از فنا زمانش را
اگرچه پیشهٔ من نیست زیر تیشه شدن
به زیر تیشه شدم خامه و بنانش را
سپهر قدرا هرکس که بر کشیدهٔ توست
سپهر درنکشد خط خط امانش را
پس از چه بود که در من کمان کشید فلک
نرفته هیچ خدنگی خطا کمانش را
بدان قرابهٔ آویخته همی مانم
که در گلو ببرد موش ریسمانش را
اگر به غصهٔ خصمان فرو شود دل من
روا بود که نکاهد محل روانش را
که قدر مرد کم از پیل نیست کو چو بمرد
همان بها بود آن لحظه استخوانش را
سخن برای زبان در غلاف کام کنند
کجا برات نویسند نام و نانش را
حصار شهر به دست مخالفان بینی
چو تو رقاده نهی چشم پاسبانش را
اگرچه اسب سخن زیر ران خاقانی است
هنوز داغ به نام تو است رانش را
سر سعادت او عمر جاودانی باد
که سر جریده توئی نام جاودانش را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد
قباله‌دار ازل نامهٔ ضمانش را
هوش مصنوعی: او به مدت صد سال عمرش را تضمین کرد و مهر و امضای ابدی را بر برگهٔ ضمانت زد.
به حکم هدیهٔ نوروزی آسمان هر سال
تبرک از شرف آوردی آستانش را
هوش مصنوعی: به عنوان هدیه سال نو، آسمان هر سال با احترام و شکوهی خاص، دروازهٔ خود را می‌آراید.
مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید
کنون بقای ابد هدیه داد جانش را
هوش مصنوعی: شاید او که در زندگی‌اش با شرافت و شخصیت برخورد کرده، اکنون جانش را به عنوان هدیه‌ای برای بقای ابدی‌اش تقدیم کرده است.
امام و سرور هر دو جهان که مفتی عقل
ز لوح محفوظ املا کند لسانش را
هوش مصنوعی: امام و پیشوای هر دو جهان، به گونه‌ای است که عقل و اندیشه‌اش به روشی کامل و بی‌نقص، حقایق را از علم الهی دریافت می‌کند و این معانی را به زبان می‌آورد.
به سوزیان معانی کنی خرید و فروخت
که راس مال کمال است سوزیانش را
هوش مصنوعی: معانی عمیق و ارزشمند را برای خود به دست می‌آوری و با آن‌ها داد و ستد می‌کنی، زیرا این دانش و درک کامل، سرمایه‌ای ارزشمند برای تو به شمار می‌رود.
خرد به استفادهٔ او برگماشت وقت تمام
به انتجاع رود گوش من بیانش را
هوش مصنوعی: اندیشه و عقل من مشغول استفاده از او شده است و زمان به پایان رسیده، اکنون باید به حرف‌های او گوش دهم.
به چند وجه مرا هم پناه و هم پدر است
که حق پناه کند از فنا زمانش را
هوش مصنوعی: چندین جنبه از وجود من هم پناه و هم راهنما است، زیرا حقیقتی وجود دارد که می‌تواند از زوال و نابودی به من پناه دهد و مرا از گذر زمان محافظت کند.
اگرچه پیشهٔ من نیست زیر تیشه شدن
به زیر تیشه شدم خامه و بنانش را
هوش مصنوعی: با اینکه حرفه من این نیست که زیر فشار قرار بگیرم، اما به طور ناخواسته و ناخودآگاه زیر فشار رفتم و قلم و دستانم را به کار انداختم.
سپهر قدرا هرکس که بر کشیدهٔ توست
سپهر درنکشد خط خط امانش را
هوش مصنوعی: هر کسی که در زیر سایه‌ی قدرت تو قرار دارد، از دست تقدیر محافظت خواهد شد و سرنوشتش تحت تأثیر قرار نخواهد گرفت.
پس از چه بود که در من کمان کشید فلک
نرفته هیچ خدنگی خطا کمانش را
هوش مصنوعی: از چه زمانی بود که سرنوشت بر من تیراندازی کرد، در حالی که هیچ خطایی در تیر او وجود نداشت؟
بدان قرابهٔ آویخته همی مانم
که در گلو ببرد موش ریسمانش را
هوش مصنوعی: من همچنان به این وضعیت آویزان هستم که به مانند یک ظرف نهان، در نهایت ممکن است موش ریسمانی که به گلویم بسته شده را بکشاند و از من جدا کند.
اگر به غصهٔ خصمان فرو شود دل من
روا بود که نکاهد محل روانش را
هوش مصنوعی: اگر دل من در غم و دردی که دشمنان به وجود می‌آورند، درگیر شود، هیچ اشکالی ندارد که جایگاه آرامش و روحش را از دست بدهد.
که قدر مرد کم از پیل نیست کو چو بمرد
همان بها بود آن لحظه استخوانش را
هوش مصنوعی: باید بدانیم که ارزش یک مرد کمتر از چهره بزرگی مثل فیل نیست، زیرا زمانی که او مرد، قیمتش به اندازه همان لحظه‌ای است که استخوانش باقی می‌ماند.
سخن برای زبان در غلاف کام کنند
کجا برات نویسند نام و نانش را
هوش مصنوعی: سخن باید به گونه‌ای بیان شود که نه تنها زیبایی داشته باشد، بلکه در قالبی مناسب و درست ارائه شود. در چنین موقعیتی، نام و نان (معاش) شخص را خواهند نوشت و از او یاد خواهند کرد.
حصار شهر به دست مخالفان بینی
چو تو رقاده نهی چشم پاسبانش را
هوش مصنوعی: وقتی که مخالفان بر شهر تسلط یافته‌اند، تو باید به گونه‌ای عمل کنی که مانند یک رقصنده، توجه نگهبانان را از حقایق دور کنی.
اگرچه اسب سخن زیر ران خاقانی است
هنوز داغ به نام تو است رانش را
هوش مصنوعی: هرچند که سخنان خاقانی درباره اسب به خوبی بیان شده، اما همچنان یاد تو در قلبش نقش بسته است.
سر سعادت او عمر جاودانی باد
که سر جریده توئی نام جاودانش را
هوش مصنوعی: باید بگوییم که آرزوی ما این است که عمر کسی که در جستجوی سعادت است همیشگی و پایدار باشد، چرا که او به نوعی نماینده و هویت جاودانه‌ای به شمار می‌رود.