گنجور

شمارهٔ ۳۲۳

نیست در موکب جهان مردی
نیست بر گلبن فلک وردی
پدر مکرمت ز مادر دهر
فرد مانده است، بی‌نوا فردی
رصد روز و شب چه می‌باید
که ندارد ره کرم گردی
چیست از سرد و گرم خوان فلک
جز دو نان این سپید و آن زردی
درد بخل است جان عالم را
الامان یارب از چنین دردی
من که خاقانیم ز خوان فلک
دست شستم که نیست پس خوردی
ناجوان مردم ار جهان خواهم
که ندارد جهان جوان مردی
همتم رستمی است کز سر دست
دیو آز افکند به ناوردی
خواجه‌ای وعدهٔ نوالم داد
بر زبان عزیزتر مردی
گفتم آن مرد را که به دلت
بپذیرم یکی ره آوردی
که بسا مخلصا که شربت زهر
نوش کرد از برای هم‌دردی
خواجه وعده وفا نکرد و وفا
کی کند هیچ بخل پروردی
گرچه او سرد کرد خاطر من
گرم شد هم نگفتنش سردی
دل که آزرد اگر بدانستی
کو کسی نیست هم نیازردی
دیر دانست دل که او کس نیست
ورنه از نیست یاد چون کردی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست در موکب جهان مردی
نیست بر گلبن فلک وردی
هوش مصنوعی: در دنیا کسی نیست که مانند گل بر آسمان زیبا و دلنشین باشد.
پدر مکرمت ز مادر دهر
فرد مانده است، بی‌نوا فردی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پدر بزرگی و کرامت از مادر زمانه مادری بدون رحمت و بی‌نوا به جا مانده است. به نوعی، این فرد دچار سختی و بی‌پناهی شده و در شرایط نابرابر قرار دارد.
رصد روز و شب چه می‌باید
که ندارد ره کرم گردی
هوش مصنوعی: مراقبت از روز و شب چه سودی دارد وقتی که هیچ راهی برای جلب توجه این جوانمردی وجود ندارد؟
چیست از سرد و گرم خوان فلک
جز دو نان این سپید و آن زردی
هوش مصنوعی: در زندگی چه چیزی جز دو نوع نان، یکی سپید و دیگری زرد وجود دارد که تحت تأثیر تغییرات و روزگار قرار می‌گیرد؟
درد بخل است جان عالم را
الامان یارب از چنین دردی
هوش مصنوعی: درد ناشی از حسادت و بخل، جان جهانیان را آزار می‌دهد. پروردگارا، ما را از چنین دردی حفظ کن.
من که خاقانیم ز خوان فلک
دست شستم که نیست پس خوردی
هوش مصنوعی: من که فرمانروای بزرگ هستم، از سفره آسمان قطع امید کرده‌ام؛ زیرا دیگر چیزی برای خوردن وجود ندارد.
ناجوان مردم ار جهان خواهم
که ندارد جهان جوان مردی
هوش مصنوعی: اگر من جهانی داشته باشم که در آن شجاعت و مردانگی وجود نداشته باشد، به هیچ وجه به آن دنیا نیازی ندارم.
همتم رستمی است کز سر دست
دیو آز افکند به ناوردی
هوش مصنوعی: من اراده‌ام مانند رستم است، کسی که از روی دست دیو آز به میدان نبرد پرتاب شده است.
خواجه‌ای وعدهٔ نوالم داد
بر زبان عزیزتر مردی
هوش مصنوعی: یک شخص محترم به من قولی داد که در مورد یک موضوع ارزشمند و مهم صحبت کند.
گفتم آن مرد را که به دلت
بپذیرم یکی ره آوردی
هوش مصنوعی: به آن مرد گفتم که اگر می‌خواهی مرا در دل خود بپذیری، باید یک هدیه برایم بیاوری.
که بسا مخلصا که شربت زهر
نوش کرد از برای هم‌دردی
هوش مصنوعی: بسیاری از انسان‌های پاک‌نیت، برای همدردی با دیگران، نوشیدن زهر را برگزیده‌اند.
خواجه وعده وفا نکرد و وفا
کی کند هیچ بخل پروردی
هوش مصنوعی: محبوب به وعده‌اش عمل نکرد و انتظاری هم نمی‌توان از او داشت، زیرا او همیشه با خساست و حرص زندگی کرده است.
گرچه او سرد کرد خاطر من
گرم شد هم نگفتنش سردی
هوش مصنوعی: با اینکه او به من توجهی ندارد و احساساتش سرد به نظر می‌رسد، اما من همچنان امیدوارم و گرمیم از عشق او کم نشده است؛ حتی سکوت او نیز نتوانسته آن سردی را به وجود آورد.
دل که آزرد اگر بدانستی
کو کسی نیست هم نیازردی
هوش مصنوعی: اگر دل تو را آزار می‌دهد، باید بدانی که هیچ‌کس دیگری نیست که دل تو را آزار دهد.
دیر دانست دل که او کس نیست
ورنه از نیست یاد چون کردی
هوش مصنوعی: دل در گذشته متوجه نشد که هیچ کس جز خود او وجود ندارد، وگرنه از عدم و نبودن یاد نمی‌کرد.