گنجور

شمارهٔ ۳۲۱ - شکرانهٔ صلت اسپهبد کیالواشیر

ای جهان داوری که دوران را
عهد نامهٔ بقا فرستادی
وی کیان گوهری که کیوان را
مدد از کبریا فرستادی
عزم را چند روزه ره به کمین
راه گیر قضا فرستادی
پیش مهدی که پیشگاه هدی است
عدل را پیشوا فرستادی
آب دین رفته بود از آتش کفر
رفته را باز جا فرستادی
وقت قدرت سهیل را ز یمن
به سلام سها فرستادی
روز کین اژدهای رایت را
به مصاف و غزا فرستادی
کرکسان را ز چرخ چون گنجشک
در دم اژدها فرستادی
به سم کوه پیکران در رزم
کوه را در هوا فرستادی
ز آب تیغ کیالواشیری
آتش اندر وغا فرستادی
آخر نام خویش را بر چرخ
بیم نار بلا فرستادی
از سنا برق آتش شمشیر
عرشیان را سنا فرستادی
شررش در کواکب افکندی
دودش اندر سما فرستادی
کوه را زهره آب گشت وببست
کامتحانش از دها فرستادی
زهرهٔ آب گشتهٔ کوه است
که ثنا را جزا فرستادی
نی نی آن زر ز نور خلق تو زاد
که به خلق خدا فرستادی
هرچه خورشید زاده بود از خاک
هم به خورشید وا فرستادی
اعظم اسپهبدا به خاقانی
گنج خاقان عطا فرستادی
بدره‌ها دادی از نهان و کنون
حله‌ها بر ملا فرستادی
چشمه‌ها راندی از مکارم و باز
قلزمی از سخا فرستادی
اسمانی که اختران دادی
مهر و مه بر قفا فرستادی
هر زری کافتاب زاد از کان
به رهی بارها فرستادی
پس ازین آفتاب بخشی از آنک
نقد کان را فنا فرستادی
پارم امسال شد به سعی عطات
که مثال رضا فرستادی
جان مصروع شوق را ز مثال
خط حرز و شفا فرستادی
چو سه حرف میانهٔ نامت
از قبولم لوا فرستادی
خاطرم مریمی است حامل بکر
که دمیش از صبا فرستادی
مریمی کش هزار و یک درد است
صد هزارش دوا فرستادی
من به جان کشتهٔ هوای توام
کشته را خون بها فرستادی
خون بها گر هزار دینار است
تو دو چندان مرا فرستادی
زین صلت کو قصاص کشتن راست
من شدم زنده تا فرستادی
گنج عرشی گشایمت به زبان
که مرا کیمیا فرستادی
همه دزدان گنج من کورند
تا مرا توتیا فرستادی
من نیایش‌گر نیای توام
که صلت چون نیا فرستادی
بخشش تو به قدر همت توست
نه به قدر ثنا فرستادی
هم‌چنین بخش تا چنین گویند
که سزا را سزا فرستادی
فضل و فطنت سپاس‌دار تو اند
کاین عطیت به ما فرستادی
نشنوی آنکه حاسدان گویند
کاین همه زر چرا فرستادی
نفخهٔ روح اول البشر است
که به مردم گیا فرستادی
سال قحط انگبین و شیر بهشت
به لبی ناشتا فرستادی
ماه دی کرم پیله را از قوت
پیل بالا نوا فرستادی
کرم شب‌تاب را شب یلدا
در بن چه ضیا فرستادی
در سراب وحش به نیلوفر
ز ابر همت نما فرستادی
شاه‌باز کلاه گمشده را
در زمستان قبا فرستادی
بد نکردی و خود نکو دانی
کاین نکوئی کجا فرستادی
دانم از جان که را ستودم و باز
دانی احسان که را فرستادی
افسر زر چو شاه دابشلیم
بر سر بید پا فرستادی
ثانی اسکندری، ارسطو را
گنج بی‌منتها فرستادی
شاه نعمان کفی و نابغه را
زر و فر و بها فرستادی
مصطفی دولتا سوی حسان
خلعه چون مصطفا فرستادی
مرتضی صولتا سوی قنبر
هدیه چون مرتضی فرستادی
برگشایم در فلک به دعات
که کلید دعا فرستادی
باش تاج کیان که بر سر چرخ
تاج عز و علا فرستادی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جهان داوری که دوران را
عهد نامهٔ بقا فرستادی
هوش مصنوعی: ای جهان، ای داور که برای ادامه‌ی حیات، پیمانی را به زمان فرستادی.
وی کیان گوهری که کیوان را
مدد از کبریا فرستادی
هوش مصنوعی: شما گوهر ارزشمندی هستید که از عظمت و بزرگی به یاری کیوان فرستاده شده‌اید.
عزم را چند روزه ره به کمین
راه گیر قضا فرستادی
هوش مصنوعی: مدتی است که با اراده و استقامت در پی رسیدن به هدف خود هستی و تقدیر و سرنوشت تو را به چالش کشیده است.
پیش مهدی که پیشگاه هدی است
عدل را پیشوا فرستادی
هوش مصنوعی: تو به مهدی نزدیک شدی که او پیشوای هدایت و عدالت است.
آب دین رفته بود از آتش کفر
رفته را باز جا فرستادی
هوش مصنوعی: آب دین از چنگ کفر به دور رفته بود، اما تو توانستی آن را به مکان خودش برگردانی.
وقت قدرت سهیل را ز یمن
به سلام سها فرستادی
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره سهیل را از یمن به سلام سها فرستادی، نشان‌دهنده قدرت و توانایی تو بود.
روز کین اژدهای رایت را
به مصاف و غزا فرستادی
هوش مصنوعی: در روزی که تو اژدهایی که نماد پرچمت بود را به جنگ و نبرد فرستادی.
کرکسان را ز چرخ چون گنجشک
در دم اژدها فرستادی
هوش مصنوعی: کرکسان را به جای اینکه در آسمان پرواز کنند، مثل گنجشک‌ها به دهان اژدها فرستادی.
به سم کوه پیکران در رزم
کوه را در هوا فرستادی
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، مانند کوهی سرسخت و استوار، دشمن را به آسمان پرتاب کردی.
ز آب تیغ کیالواشیری
آتش اندر وغا فرستادی
هوش مصنوعی: تو با استفاده از تیغ آب، آتش را در میدان جنگ به راه انداختی.
آخر نام خویش را بر چرخ
بیم نار بلا فرستادی
هوش مصنوعی: در نهایت، نام خود را بر آسمان به نشانه‌ی ترس از مشکلات و بلاها به ثبت رساندی.
از سنا برق آتش شمشیر
عرشیان را سنا فرستادی
هوش مصنوعی: از روشنایی سلاح‌های آسمانی، نور و درخششی را فرستادی.
شررش در کواکب افکندی
دودش اندر سما فرستادی
هوش مصنوعی: تو چنان قدرتی داری که آثار وجودت در ستاره‌ها نمایان شده و دود و بخار آن به آسمان می‌رسد.
کوه را زهره آب گشت وببست
کامتحانش از دها فرستادی
هوش مصنوعی: کوه به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که از شدت فشار و آزمایش، شکاف‌هایی در آن ایجاد شد و این فشار را از دهن خود آزاد کرد.
زهرهٔ آب گشتهٔ کوه است
که ثنا را جزا فرستادی
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی کوه مثل زهرهٔ آب است و تو پاداش خوبی‌ها و ستایش‌ها را به او تقدیم کردی.
نی نی آن زر ز نور خلق تو زاد
که به خلق خدا فرستادی
هوش مصنوعی: هیچ نیازی به تکرار نیست، آن چیزی که تو به دنیا آوردی و روشنایی بخشید، فطرتی از نور و حقیقت است که به انسان‌ها عطا کردی.
هرچه خورشید زاده بود از خاک
هم به خورشید وا فرستادی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نور خورشید به وجود آمده، دوباره به خود خورشید برمی‌گردد.
اعظم اسپهبدا به خاقانی
گنج خاقان عطا فرستادی
هوش مصنوعی: ای اسپهبدا، تو بزرگ‌ترین و والا‌ترین هستی، گنجی را که متعلق به شاه است به خاقانی هدیه فرستادی.
بدره‌ها دادی از نهان و کنون
حله‌ها بر ملا فرستادی
هوش مصنوعی: تو گنج‌های پنهانی را به ما بخشیدی و حالا رازها و نعمت‌های خود را آشکار کرده‌ای.
چشمه‌ها راندی از مکارم و باز
قلزمی از سخا فرستادی
هوش مصنوعی: تو صفات نیک و خوبی‌ها را راندی و دوباره از فخر و بزرگی خود هدیه‌ای به ما فرستادی.
اسمانی که اختران دادی
مهر و مه بر قفا فرستادی
هوش مصنوعی: آسمانی که ستاره‌ها را در آن پراکنده کردی و خورشید و ماه را به عقب فرستادی.
هر زری کافتاب زاد از کان
به رهی بارها فرستادی
هوش مصنوعی: هر دانه‌ای که از دل زمین به زیر نور خورشید رشد کرده، بارها در مسیرش ارسال شده است.
پس ازین آفتاب بخشی از آنک
نقد کان را فنا فرستادی
هوش مصنوعی: بعد از این، نور این خورشید بخشی از آن کسی است که ارزشی را که به‌دست آورده بود، برای فنا فرستاده است.
پارم امسال شد به سعی عطات
که مثال رضا فرستادی
هوش مصنوعی: امسال به خاطر تلاش و محبت تو، زندگی‌ام شبیه به رضایت و خوشحالی که به من هدیه کردی، تغییر کرده است.
جان مصروع شوق را ز مثال
خط حرز و شفا فرستادی
هوش مصنوعی: تو جان آشفته و پرشور مرا مانند خطی که نشانه‌ای از حفاظت و درمان است، به سوی خودت فرستادی.
چو سه حرف میانهٔ نامت
از قبولم لوا فرستادی
هوش مصنوعی: وقتی سه حرف میانی نامت را به من تقدیم کردی، به اشتیاق فراوانی در انتظارم لوا فرستادی.
خاطرم مریمی است حامل بکر
که دمیش از صبا فرستادی
هوش مصنوعی: خاطره‌ام مانند مریم مقدس است، بی‌نظیر و پاک، که پیامش را از نسیم صبح فرستادی.
مریمی کش هزار و یک درد است
صد هزارش دوا فرستادی
هوش مصنوعی: مریم دچار هزار و یک مشکل و درد است و تو برای هر یک از آن‌ها صدها هزار دارو فرستاده‌ای.
من به جان کشتهٔ هوای توام
کشته را خون بها فرستادی
هوش مصنوعی: من عاشق تو هستم و جانم در آرزوی توست، اما تو به من فقط اندوه و غم فرستاده‌ای.
خون بها گر هزار دینار است
تو دو چندان مرا فرستادی
هوش مصنوعی: اگر بهای خونم هزار دینار باشد، تو دو برابر آن را به من ارسال کردی.
زین صلت کو قصاص کشتن راست
من شدم زنده تا فرستادی
هوش مصنوعی: از این رابطه‌ای که بین ما هست، به خاطر قصاصی که شایسته‌ام، من زنده شدم تا تو مرا فرستادی.
گنج عرشی گشایمت به زبان
که مرا کیمیا فرستادی
هوش مصنوعی: خزانه‌ای از نعمت‌های آسمانی به تو می‌گوید که تو با زبان خود مرا به کیمیا و ثروت هدیه کردی.
همه دزدان گنج من کورند
تا مرا توتیا فرستادی
هوش مصنوعی: تمام دزدان گنجینه‌ام نابینا هستند و نمی‌توانند آن را ببینند، اما تو با فرستادن توتیا (دارویی برای درمان چشم) به من، چشم بینایم را به من عطا کردی.
من نیایش‌گر نیای توام
که صلت چون نیا فرستادی
هوش مصنوعی: من دعا می‌کنم برای نیاکان تو، همان‌گونه که تو برکت و blessings را برای آن‌ها فرستادی.
بخشش تو به قدر همت توست
نه به قدر ثنا فرستادی
هوش مصنوعی: بخشش تو بستگی به تلاش و اراده‌ات دارد، نه به اندازهٔ ستایش و کلماتی که درباره‌ات می‌گویند.
هم‌چنین بخش تا چنین گویند
که سزا را سزا فرستادی
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه انسان باید به دیگران کمک کند و عمل خیر انجام دهد، تا زمانی که افراد در مورد او به نیکی سخن بگویند و به خوبی‌هایی که انجام داده است اشاره کنند.
فضل و فطنت سپاس‌دار تو اند
کاین عطیت به ما فرستادی
هوش مصنوعی: فضل و دانایی به خاطر تو شکرگزارند که این نعمت را به ما عطا کرده‌ای.
نشنوی آنکه حاسدان گویند
کاین همه زر چرا فرستادی
هوش مصنوعی: به حرف‌های حسودان گوش ندهید که می‌گویند چرا این همه طلا فرستادی.
نفخهٔ روح اول البشر است
که به مردم گیا فرستادی
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که نخستین روح انسان را با طرز خاصی به مردم داده‌ای، به گونه‌ای که نشان‌دهندهٔ شروع زندگی و آفرینش آن‌هاست.
سال قحط انگبین و شیر بهشت
به لبی ناشتا فرستادی
هوش مصنوعی: در سالی که عسل و شیر در دسترس نبود، تو به من که گرسنه بودم، چیزی فرستادی.
ماه دی کرم پیله را از قوت
پیل بالا نوا فرستادی
هوش مصنوعی: در ماه دی، با لطف و مهربانی‌ات قدرتی به این پیله بخشیدی که از آن بالا برود و از قدرتش بهره‌مند شود.
کرم شب‌تاب را شب یلدا
در بن چه ضیا فرستادی
هوش مصنوعی: در شب یلدا، کرم شب‌تابی را به دنیای تاریک فرستادی تا نورش را در آنجا بتاباند.
در سراب وحش به نیلوفر
ز ابر همت نما فرستادی
هوش مصنوعی: در دنیای پرچالش و سختی، با کمک نیلوفر آبی، به ارتفاعات و اوج تلاش رسیدی.
شاه‌باز کلاه گمشده را
در زمستان قبا فرستادی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند شاه‌باز، کلاه گمشده‌ای را در فصل زمستان به قبا فرستاده‌ای.
بد نکردی و خود نکو دانی
کاین نکوئی کجا فرستادی
هوش مصنوعی: تو بدی نکردی و خودت هم می‌دانی که این خوبی که کرده‌ای، به کجا فرستادی.
دانم از جان که را ستودم و باز
دانی احسان که را فرستادی
هوش مصنوعی: می‌دانم که از جان خود چه کسی را ستایش کرده‌ام و تو هم می‌دانی که احسان را از سوی چه کسی فرستاده‌ای.
افسر زر چو شاه دابشلیم
بر سر بید پا فرستادی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی و زینت یک سرباز با لباس زرین می‌پردازد. سرباز با بلند قامت و با شکوه به عنوان نمادی از قدرت و اقتدار، در میدان جنگ حاضر شده و با اعتماد به نفس بالایی در برابر چالش‌ها ایستاده است. او به گونه‌ای نشان داده شده که به رغم خطراتی که در پیش دارد، به شجاعت و فداکاری خود ادامه می‌دهد.
ثانی اسکندری، ارسطو را
گنج بی‌منتها فرستادی
هوش مصنوعی: شما مانند اسکندر، ارسطو را به عنوان گنجی بی‌پایان فرستاده‌اید.
شاه نعمان کفی و نابغه را
زر و فر و بها فرستادی
هوش مصنوعی: شاه نعمان با کفی از نعمت و نابغه‌ای را با زر و تجملات مخصوصی به سوی تو فرستاده‌ای.
مصطفی دولتا سوی حسان
خلعه چون مصطفا فرستادی
هوش مصنوعی: مصطفی به سمت حسان رفت و مانند مصفا به او هدیه‌ای فرستاد.
مرتضی صولتا سوی قنبر
هدیه چون مرتضی فرستادی
هوش مصنوعی: مرتضی به قنبر هدیه‌ای ارسال کرد، مانند هدیه‌ای که مرتضی به او پیش‌تر داده بود.
برگشایم در فلک به دعات
که کلید دعا فرستادی
هوش مصنوعی: در آسمان به خاطر دعایت باز می‌گردم، چون تو کلید دعا را فرستادی.
باش تاج کیان که بر سر چرخ
تاج عز و علا فرستادی
هوش مصنوعی: تاج کیان را در دست بگیر که تو آن را به آسمان فرستادی و بر سر آن تاجی از عزت و عظمت قرار دادی.