گنجور

شمارهٔ ۲۰۴

منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را
ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
فلک به مسخرهٔ مست پشت خم ز فتادن
ز زخم سیلی مردان کبود گردن پستش
به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر
به روز مشعلهٔ تاب‌ناک داده به دستش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را
ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر، ای خاقانی، ببین چگونه هستی و دنیا چه شکلی دارد؛ در واقع، دنیا هم به نوعی شبیه همان حال و احوال توست.
فلک به مسخرهٔ مست پشت خم ز فتادن
ز زخم سیلی مردان کبود گردن پستش
هوش مصنوعی: آسمان به شکل تمسخر به حالت مستی در آمده و از شیب تند به زمین افتاده است، چون زخم سیلی مردان قوی، گردن ضعیف او را کبود کرده است.
به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر
به روز مشعلهٔ تاب‌ناک داده به دستش
هوش مصنوعی: در شب، هزار پسر جمع می‌شوند و می‌نوشند، و روز، شعله‌ای درخشان را به دست او می‌دهند.