گنجور

شمارهٔ ۱۵

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است
دل ز شاهان فارغ است آری مرا
والی ری کز خراسان رفتنم
منع کرد آن، نیست آزاری مرا
گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست
رخصه بایستی شدن باری مرا
من به پیران خراسان می‌شوم
نیست با میران او کاری مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است
دل ز شاهان فارغ است آری مرا
هوش مصنوعی: تو گفتی که از شاهان دل تو راحت است، اما من هم از شاهان دل راحتی دارم، درست است که من هم چنین حسی دارم.
والی ری کز خراسان رفتنم
منع کرد آن، نیست آزاری مرا
هوش مصنوعی: حاکم ری که مانع رفتن من به خراسان شد، برایم مشکلی ایجاد نکرد.
گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست
رخصه بایستی شدن باری مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی از آن طرف بخواهد تغییر کند، مجاز نیست. امکان تغییر فقط برای من وجود دارد.
من به پیران خراسان می‌شوم
نیست با میران او کاری مرا
هوش مصنوعی: من به جاهای دور می‌روم و به کارهای مردم آنجا اهمیتی نمی‌دهم.