غزل شمارهٔ ۹۸
آن زمان کو زلف را سر میبرد
از صبا پیوند عنبر میبرد
در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر میبرد
در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر میبرد
پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر میبرد
این عجبتر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر میبرد
گفت خاقانی نه مرد درد ماست
زین بهانه آبش از سر میبرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن زمان کو زلف را سر میبرد
از صبا پیوند عنبر میبرد
هوش مصنوعی: در آن زمان که نسیم بهاری، موها را به زیبایی میپیچد و بوی خوش عطر عنبر را به همراه دارد.
در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر میبرد
هوش مصنوعی: در غم زنجیرهای مشکین او، آسمان هر زمان زنجیری دیگر برایش میآورد.
در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر میبرد
هوش مصنوعی: در زیبایی چهرهاش تماشاگری احساساتش را با خنجر به دست میبرد.
پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر میبرد
هوش مصنوعی: پس جای تعجب نیست اگر رگ ایمان ما به وسیله نیش مژگان کافرانه اش آسیب ببیند.
این عجبتر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر میبرد
هوش مصنوعی: عجب اینکه آن لب شیرین با مهربانی، به آرامی سرش را به سمت شیرینی میبرد.
گفت خاقانی نه مرد درد ماست
زین بهانه آبش از سر میبرد
هوش مصنوعی: خاقانی میگوید که هیچکس به اندازه ما دچار رنج و درد نیست و این واقعیت ما را به شدت میآزارد.