غزل شمارهٔ ۹۷
عشق تو به گرد هر که برگردد
از زلف تو بیقرارتر گردد
تاج آن دارد که پیش تخت تو
چون دائره جمله تن کمر گردد
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد
در عشق تو تر نیامدن شرط است
کایینه سیه شود چو تر گردد
بر هر که رسید زخم هجرانت
گر سد سکندر است درگردد
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
چندان که به آفتاب درگردد
زر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد
امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد
خاقانی را چه خیزد از وصلت
آن روز که روز عمر برگردد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق تو به گرد هر که برگردد
از زلف تو بیقرارتر گردد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود هر کسی که به زلف تو بیتوجهی کند، حتی بیشتر از قبل درگیر و بیقرار شود.
تاج آن دارد که پیش تخت تو
چون دائره جمله تن کمر گردد
هوش مصنوعی: تاج کسی ارزش دارد که در مقابل تخت تو، همچون دایرهای کامل و بینقص، تمامی وجودش را به خدمت بگذارد.
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که در برابر شمشیر تو مانند آینه شود و تمام صورتش را پوشش دهد.
در عشق تو تر نیامدن شرط است
کایینه سیه شود چو تر گردد
هوش مصنوعی: در عشق تو باید همیشه خشک بمانم، زیرا اگر تر شوم، قلبم تیره و غمگین خواهد شد.
بر هر که رسید زخم هجرانت
گر سد سکندر است درگردد
هوش مصنوعی: هر کس که زخم جدایی تو را ببیند، حتی اگر مانند سد سکندر هم قوی باشد، باز هم از شدت درد و تاثیر آن متوجه میشود که نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند.
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
چندان که به آفتاب درگردد
هوش مصنوعی: من اگر طلا داشته باشم، به اندازهای که در برابر آفتاب ذوب شود و تغییر شکل بدهد، اهمیتی برای آن قائل نیستم.
زر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد
هوش مصنوعی: یعنی طلا میداند که چگونه مسائل من را حل کند، بله، کار همه مردم وقتی به طلا تبدیل میشود، حل میشود.
امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد
هوش مصنوعی: امروز باید به فکر کارها باشیم، چون اگر امروز اقدام نکنیم، فردا همه چیز تغییر خواهد کرد و فرصتها از دست میرود.
خاقانی را چه خیزد از وصلت
آن روز که روز عمر برگردد
هوش مصنوعی: خاقانی در اینجا به این موضوع اشاره دارد که وقتی روزهای زندگی به پایان برسد و عمر انسان به سر آید، بعد از آن دیگر چه دستاوردی از پیوند و ارتباطات در زندگی خواهد ماند. به عبارت دیگر، او به زوال و گذر زمان و تأثیر آن بر روابط انسانی تأکید میکند.