گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶

با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزارهزاران خزانه بود
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه
عرش مجید ذات مرا آشیانه بود
هفتصد هزار سال به طاعت گذاشتم
امید من ز خلق برین جاودانه بود
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او
گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود
گویند عالمان که نکردی تو سجده‌ای
نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود
می‌خواست او نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
بر عرش بُد نوشته که ملعون شود کسی
برد آن گمان به هرکس و بر خود گمان نبود
خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن
کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
هوش مصنوعی: با او دلم پر از عشق و محبت بود و جانم در آشیانه‌ای به وسعت سیمرغ وصل او زندگی می‌کرد.
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزارهزاران خزانه بود
هوش مصنوعی: در آسمان‌ها معلمی بودم و به خاطر اطاعتم، هزاران خزانه از نعمت‌ها و ثروت‌ها نصیبم بود.
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه
عرش مجید ذات مرا آشیانه بود
هوش مصنوعی: در مقابل درگاه من، گروهی از فرشتگان و یک لشکر از عرش بلند خدا قرار دارند و وجود من به عنوان مکانی امن برای آنها به شمار می‌آید.
هفتصد هزار سال به طاعت گذاشتم
امید من ز خلق برین جاودانه بود
هوش مصنوعی: مدت زیادی را به عبادت و بندگی گذرانده‌ام و امیدم به خلایق از این دنیای جاودانه بوده است.
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی من، فرشتگان با دستورات خود تله‌هایی برای آدمی قرار داده‌اند و در وسط این تله‌ها، چیزی فریبنده مانند دانه‌ای وجود دارد.
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او
گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود
هوش مصنوعی: انسان از خاک تشکیل شده است و من از نور خالص او. من گفتم که من تنها هستم، در حالی که او نیز تنها و منحصر به فرد است.
گویند عالمان که نکردی تو سجده‌ای
نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود
هوش مصنوعی: دانشمندان می‌گویند که تو هرگز سجده‌ای نکردی، اما نزد اهل بینش و درک، این موضوع فقط یک افسانه است.
می‌خواست او نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
هوش مصنوعی: او می‌خواست مرا لعنت کند و به همین خاطر هر کاری که خواست انجام داد، اما من فقط بهانه‌ای بودم برای نشان دادن خواسته‌هایش.
بر عرش بُد نوشته که ملعون شود کسی
برد آن گمان به هرکس و بر خود گمان نبود
هوش مصنوعی: در بالای عرش خدا نوشته شده است که کسی که به دیگران گمان بد ببرد، ملعون خواهد شد، در حالی که خودش به این گمان باور ندارد.
خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن
کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود
هوش مصنوعی: ای خاقان! به عبادات و اعمال خود تکیه نکن، زیرا این نصیحت برای سرنوشت و آگاهی اهل زمانه است.

حاشیه ها

1393/04/09 18:07
پارسا

با سلام و احترام
این غزل از خاقانی نیست؛ بلکه از سنایی است. رجوع کنید به دیوان سنایی تصحیح مدرس رضوی، 1388: 871
با تشکر

1397/06/26 04:08
بهزاد

این شعر از حکیم سنایی است یا از حضرت خاقانی؟
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود
سنایی

1404/05/11 19:08
هادی صاحبی

احتمالا از هیچ کدام 

گرچه استاد مظاهر مصفّا که دیوان سنایی را تصحیح کرده است، از نظر سبکی، این غزل را از سنایی نمی داند و عبارت «جانا بیا» را در این بیت غزل:
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
شکل تغییر یافتة «خاقانیا» می داند و معتقد است که این غزل از خاقانی است.
اما استاد محمدرضا شفیعی کدکنی دربارة این غزل می گوید: «در تاریخ شعر فارسی، این غزل حالتی استثنایی دارد و تا حدودی متمایز از نوع بینش عرفانی سنایی است. احتمال اینکه گویندة آن شخص دیگری باشد جز سنایی، بسیار زیاد است. در دیوان خاقانی نیز این غزل با اندکی تفاوت آمده است و با ذهنیّت خاقانی نیز هماهنگی ندارد. بیشتر احتمال می رود که سرودة یکی از عارفان بزرگ و
گمنامی باشد که در خط عرفانی امثال احمد غزالی و عین القضات همدانی و شیخ ابوالقاسم کرگانی باشد که اینان ستایشگران ابلیس اند و فهم دیگری از مسئله ابلیس در نظام کاینات دارند. سنایی در دیگر موارد، با ابلیس برخوردی از نوع دیگران دارد؛ پس این غزل را نمی توان به طور قاطع از سروده های او دانست. (شفیعی کدکنی، 1373: 207)
همچنین ایشان در مقدمة خویش بر منطق الطیر از ملاحظات نسخه نویس هایی سخن می گویدکه هر جا غزلی عارفانه و بی نام می دیده اند، آن را به نام یکی از مشاهیر شعر عرفانی (سنایی، عطار، مولوی) نسبت می داده اند و به خصوص از همین غزل سنایی نام می برد و تأکید می کند که این غزل با جهان بینی و طرز تفکر عرفانی سنایی قابل تطبیق نیست. (شفیعی کدکنی، 1383: 36 35).