گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴

بتی کز طرف شب مه را وطن ساخت
ز سنبل سایبان بر یاسمن ساخت
نه بس بود آنکه جزعش دل‌شکن بود
بشد یاقوت را پیمان‌شکن ساخت
دروغ است آن کجا گویند کز سنگ
فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت
دل یار است سنگین پس چه معنی
که عشق او عقیق از چشم من ساخت
من از دل آن زمانی دست شستم
که شد در زلف آن دلبر وطن ساخت
کنون اندوه دل هم دل خورد ز آنک
هلاک خویشتن از خویشتن ساخت
به کرم پیله می‌ماند دل من
که خود را هم به دست خود کفن ساخت
ز خاقانی چه خواهد دیگر این دل
نه بس کو را به محنت ممتحن ساخت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بتی کز طرف شب مه را وطن ساخت
ز سنبل سایبان بر یاسمن ساخت
هوش مصنوعی: شب، بتی را به وجود آورد که مه را خانه خود قرار داد و سایه‌بانش را از گل سنبل بر روی یاسمن ساخت.
نه بس بود آنکه جزعش دل‌شکن بود
بشد یاقوت را پیمان‌شکن ساخت
هوش مصنوعی: نه کافی بود که او به خاطر دردش دل کسی را بشکند، بلکه یاقوت را نیز به دلیل بی‌وفایی‌اش، از پیمانش دور کرد.
دروغ است آن کجا گویند کز سنگ
فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت
هوش مصنوعی: درست نیست که بگویند از سنگ، نور خورشید در یمن عقیق ساخته شده است.
دل یار است سنگین پس چه معنی
که عشق او عقیق از چشم من ساخت
هوش مصنوعی: دل یار شاد و سنگین است، پس چرا عشق او اشک‌های من را به مانند عقیق زیبا می‌کند؟
من از دل آن زمانی دست شستم
که شد در زلف آن دلبر وطن ساخت
هوش مصنوعی: من از زمانی که دلبرم موهایش را در کوچه‌ها ریخت و چون وطنم به آن زلف‌ها آراسته شد، از دلش کناره‌گیری کردم.
کنون اندوه دل هم دل خورد ز آنک
هلاک خویشتن از خویشتن ساخت
هوش مصنوعی: اکنون دل از درد و اندوه خود رنج می‌برد، زیرا باعث نابودی خود شده‌ام.
به کرم پیله می‌ماند دل من
که خود را هم به دست خود کفن ساخت
هوش مصنوعی: دل من شبیه پیله‌ای است که با دستان خود پیله‌اش را بافته و خود را در آن محبوس کرده است.
ز خاقانی چه خواهد دیگر این دل
نه بس کو را به محنت ممتحن ساخت
هوش مصنوعی: دل من از سختی‌ها و رنج‌های زیادی که متحمل شده است، دیگر تاب و توان ندارد و نمی‌خواهد بیشتر آزمایش شود.