غزل شمارهٔ ۷۹
هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
همتش از بند روزگار بپرداخت
در غم تو سخت مشکل است صبوری
خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
عشق تو در مرغزار عقل زد آتش
از تر و از خشک مرغزار بپرداخت
لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس
کیسه بجای یکی هزار بپرداخت
هجر تو افتاد در خزانهٔ عمرم
اولش از نقدِ اختیار بپرداخت
خاطر خاقانی از برای وصالت
گوشهٔ دل را به انتظار بپرداخت
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
همتش از بند روزگار بپرداخت
هوش مصنوعی: هر کس که برای داشتن محبوبی چون تو تلاش کند، به راحتی از دست و پاگیریهای زندگی رها میشود.
در غم تو سخت مشکل است صبوری
خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
هوش مصنوعی: در غم تو، صبوری بسیار دشوار است، به ویژه که کسی در این دنیا نیست که به غم من توجه کند و به من کمک کند.
عشق تو در مرغزار عقل زد آتش
از تر و از خشک مرغزار بپرداخت
هوش مصنوعی: عشق تو در دشت عقل شعلهور شد و این آتش از جوان و پیر، همه را تحت تأثیر قرار داد.
لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس
کیسه بجای یکی هزار بپرداخت
هوش مصنوعی: محبت تو برای عاشقان چنان ارزشمند است که با یک بوسه، میتوان هزاران کیسه پول را داد.
هجر تو افتاد در خزانهٔ عمرم
اولش از نقدِ اختیار بپرداخت
هوش مصنوعی: فراق تو در زندگیام به عنوان یکی از داراییها باقی مانده و در آغازش با انتخاب خودم بهای آن را پرداختم.
خاطر خاقانی از برای وصالت
گوشهٔ دل را به انتظار بپرداخت
هوش مصنوعی: خاطر خاقانی برای وصالت، گوشهای از دلش را به انتظار سپرده است.